قُلنج های مغز یک ضعیفه

به قول دکتر بوق ورود افراد گَنده دماغ ممنون ( شما بخون متلقا ممنوع)

قُلنج های مغز یک ضعیفه

به قول دکتر بوق ورود افراد گَنده دماغ ممنون ( شما بخون متلقا ممنوع)

قلب اناری من ... /

مباحث کنفرانسمو آماده کردمو .. گفتم جناب پیرینتر کاغذ داره ؟ 

ــ بله داره  

پرینت گرفتیمو زدیم بیرون  

شب شده بود .. و آفتابی که درنیومده بود رفته بود  

آقا فرهنگ ؟؟؟؟ 

نشستیمو با یه دختر کوچولوی بلوز صورتیه گل سر صورتی شدیم دو دخترو یه زنو یه نیمچه دختر   

دخترک بهم آرامش داد .. ای جان من  

هی دستشو از پشت می برد رو کمرشو بلوزشو می کشید پایین  

دخمل من چیزی معلوم نبود که .. چقد تو معذب بودی  

سر سعدی دخترک به ساختمون شهریار نیگاهی انداخت یه دفعه گفت : اَه ه ه ه ه ه ه اااااااا 

چه بزرگه .. خندم گرفت ..  

به ساختمون شهریار می گفت بزرگ ... 

بعد باز دویاره حرفشو تکرار کردو گفت چه زشتم هس ... شبیه قورباغه سبزه  

ولی من تو دلم گفتم دختر من .. ولی من بر عکس تو با زشت بودن قورباغه .. بازم دوسش دارم  

قورباغه برای من با نمکه .. و صداش منو یاده شعر داروگ میندازه  

و صداش منو یاده این دیار .. یاده بارون  

یاده دخترک شمالی بودن  

یاده شالیزار بی بی جون ..  

پشت دستمو کشیدم رو صورت دخترک و تو دلم گفتم .. عزیز من .. چقد نازی  

و ناز بود .. و صورتش نرم بود  

و دلش مالامال از بی پروایی های زمانه  

و کاش من هم بی پروا بودم  

و من هم کاش بی قانون .. بی عرف  

و و چقد کیف می دهد .. گاهی دَقیقه ها در ترافیک احساس منتظر  ماندن  

و گاهی برای من کیف نیز درد می شود ..  

و خود را شبیه مروارید هایی به نام اشک می ریزاند  

و گاهی  رقم می خورد ترک هایی روی قلب اناریم و شیار های رو پیشانیم  

 

 

کنفرانس نوشت : 

یعنی فردا استادم از کنفرانسم خوشش میاد و به جای ۲ بهم ۴ می ده  

آیا ۲ نمره تشویقیم رو بهم می ده  

استاد  ارشد علامه و دکترای علوم تحقیقات تهرون من نیز گاهی لبخند هایت را دوس می دارم و گاهی نیز لهجه هایت را