چرا هر دفعه این استاده تا چشش به من می افته به من گیر میده
کنفرانس دادم تو یه قسمتی اسم ( تردید نگر ) اومد ..
یعنی من گفتم باید اون فرد در اون سیستم تردید نگر باشه و این جز مبانی و وظایف کاریشه
و بازش کردم که اصلا تردید نگر یعنی چی
تا رفتم رو این مبحث استاد برگشت بهم گفت یه سوال ازت دارم الان ازت نمی پرسم ولی ته کنفراست ازت می پرسم
باز گیر داد بهم و گفت می خوام یه سوال شخصی بپرسم
بپرس استاد فضول بپرس / سوال شخصیت رو جلو ۶۰ تا دانشجو بپرس
ای تو روحت
بر گشته می گه تُ تووو کل زندگیت هم انقد واکاوی ؟؟؟
و من خیلی آروم و با حوصله گفتم .. نه در همه موارد شاید بیشتر درس و مواردی که به آینده م مربوط میشه ...شاید بیشتر در مواردی که منجر به این نشه که سلب پیشرفت بشم
برگشته می گه من عکس این فکر می کنم ...
گفتم استاد مصداق های موجود نمی تونه برای اثبات یک مساله عینیت داشته باشه
گفت نه من فک می کنم باید این جوری باشه ـ منم تو دلم گفتم استاد شما حق وِتو داری هر جور دوس داری فک کن و نسبت بده ( استادی دیگه .. نمرمون دستته )
و باز برگشت گفت تو زود باوری ... ؟؟؟ گفتم شاید .. احساسم اینه که هستم
البته قبل از این که بیام این رشته زود باور تر بودم ولی بعد اومدن به این رشته حساس تر شدم و ریز نگار تر
برگشته می گه تو از نظر رواشناسی خیلی به درد این کار ح..رسی می خوری
حالا کووووووووووووووکار استاد محترم که حوصلمو کم کم دیگه داری سر می بری
استاد جونه اَیالت دیگه انقد به ما گیر نده ... خستم کردی
چیه هر دفعه جلو ۶۰ تا دانشجو به پرو پام می پیچی ..
یه دفعه دیدی بد حالتو گرفتما .. یه چیز می گم حالا بیا جمعش کن
استاد علامه ایه علوم تحقیقاتیه با..ی بی خیال من شو / لطفا /خواهشنا / ملتمسا
عاجزانه دس از سر گیسوان ما بر دار
می دونم برات سوال شدم .. و جز عجایب برات در اومدم ولی بی خیال
برگشته می گه دارم تحقیقو مقاله ای می نویسم که علاقه مند بودم این سوالات رو ازت بپرسم
استاد محترم مگه علی ای الحال من موش آزمایشگاهیتم
استاد حالا که این طور شد اسم ما رو هم باید پای تحقبقتون بیارید ..چون من کمک شگرفی به کشف موضوعی که در ذهنت بود نقش داشتم :)