قُلنج های مغز یک ضعیفه

به قول دکتر بوق ورود افراد گَنده دماغ ممنون ( شما بخون متلقا ممنوع)

قُلنج های مغز یک ضعیفه

به قول دکتر بوق ورود افراد گَنده دماغ ممنون ( شما بخون متلقا ممنوع)

من یه سقفم .../

برای گذروندن یه دوره برای ارتقا سطح مبحث مربوط به ح..رسی امروز رفتم دنبال کارای اداریش  

به مدیر عامل اون جا بابام سفارشمو کرد ... 

بعد کلی امضاهو نامه ی اداری .. رفتم شعبه ی شماره ی یکش تو استان ..  

خدای من تموم افراد دورو برم جنس ذکورن .. کلا محیط محیط مردونه س  

تازشم همه شون همسن بابام و بزرگتر حتی و به دور از لطافت  

امروز وقتی رفتم پیش یه مدیر آخریه که تایید بشم .. یه جوری بود .. کلا عصبانی بود انگار ..خیلی تلخ مجاز بود  

منم که سرتق .. هی سوال می پرسم ..  

الان من از فردا برم مشغول شم چطوری جرات کنم سوال های کاری رو ازش بپرسم ..  

خدایا یه مدد برسون ..  

کلا از وقتی امروز اومدم خونه با دیدن اون محیط دپرسم  

چقد کار کردن تو محیط مردونه زجر آوره تازه اونم جایی که بیستو خورده ای اندی بیشتر سال باهات اختلاف سنی داشته باشن  

نه می تونی غر بزنی نه می تونی از حقت دفاع کنی نه می تونی سوال کنی  

خدایا آخر عاقبت ما رو به خیر کن  

همون زن باید بمونه خونه کهنه شو بشوره .. والا  ( البته این جز وظایف زن نیستا .. زن می تونه در قبله کارای خونه از این مرده خیره سر به اسم شووووووووووووهر جیرهو مواجب دریافت کنه )

آخه محیطه بیرون  رو چه به این اثنا

بدبختی پسرای الانم که هر چی می رن خواستگاری شرطشون کارمند بودن زنشون .. 

ایش ... مگه زنا حمالن آخه .. !! وظیفه ی مرده که مخارجو تامین کنه ...والا   

بدبختی رشته ی منم که حتی تو سطوح بالاش بیشتر محیط مردونه می طلبه  

مامان جونم  

.. حالا اومدم خونه یکی تماس می گیره طلبکارانه می گه خانوم فلانی شما مگه قرار نبود امروز بیاین فلان شهر .. آخه مادرت خوب پدرت خوب .. وقتی من خودم هزار تا بد بختی دارم غلط می کنم چنین قراری بذارم .. 

خدا نکنه یه سری ها بفمن تو یه چیزایی بلدی یا کار راه اندازی حالا بیا درس کن .. کلا تو رودربایستی می مونی در حد لاس وگاس ... (لاس وگاسم بی کاواره م آرزوس  )

چقد یهویی سرم کلی شلوغ شد .. حالم داره بهم می خوره از این هم دردسر  

به قول  شمالی ها :

بیکاره اِسته یار پِدا وُنه ...کارِگرِسته کار  *  

کی میشه ما به انتهای هدفمون برسیم و توش به حق صاحب این زمان کمر راس کرده باشیم انشالله .. خدا می دونه  زندگی کردن تو دنیا خیلی سخته .. حداقل برای اونایی که می خوان مستقل باشن تو زندگی  

نه برای اونایی که دلو چشمشون به پوله هفت جدو آبادشونه هو .. نه به فکر تحصیلاتن .. نه کار و نه هیچ چیز دیگه ای ... 

ما که داریم مرد بار می آیم تو این خراب شده .. حالم داره بهم می خوره از میان مردم بودن  

زمونه داری جوری رقم می خوره که آدم ترجیح می ده تو کنج خونش منزوی بشه  

از بس که مردم ازت سواری می گیرنو پدرتو از هفت پشت می زنن در میارن .. مخصوصا تو شهرستان ما که کلهم زیراب زنن  

دوروبرم انقد هم دوره ای های حسود دارم که نمی دونم باید از دستشون به کجا پناه ببرم  

آدم اصلا هنگ می کنه وقتی این رفتا رو می بینه  

تو می خوای عدالت رو از سمت خودت برای همه برقرار کنی ولی همه می خوان تو رو فقط برای خودشون داشته باشن  

آخه بابا همون جورای که توی نوعی منو برای خودت می خوای خو یکی دیگه هم همین حسو در مورد من داره دیگه  

هر کسی برای من جایگاه خودش رو داره یا اصلا برای هر فردی  

خدایا من برای ماها قبل دنبال این انجمن علمی پژوهشی بودم نه الان که کلی کار سرم ریخته وقت سر خاروندن هم ندارم  

مامانی کجایی که دخترت داره از دس می ره  

بدبختی نمیشه انصراف هم داد .. از بس ما ایرونی ها تو رودربایستیو تعارف به سر می بریم  

دیگه انگیزه و قدرت روحی قبلو برای این کارا ندارم .. چون تکیه گاه ندارم  

من یه سقفم و سقفی که پایه نداشته باشه فرو می ریزه

 

لغتی نوشت : 

 بیکاره اِسته یار پِدا وُنه ...کارِگرِسته کار  *   

برای یه آدم بیکار همسر   پیدا میشه و برای یه کارگر همیشه کارگری و سختی  

منظور از بدو تولد و سرنوشتی که برای فرد رقم میخوره نیز هست

نظرات 1 + ارسال نظر
یک جهان سومی شنبه 7 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 09:32 ب.ظ http://jahan3vomi.blogsky.com

"حال به هم خوردن از بین مردم بودن" رو خوب اومدی

بله .. دیگه به تهش رسیدیم گفتیم بگیم دیگه
ممنونم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد