ساعت 18بود ...6 غروب ..
ساعت 5:30 رسیدم خونه ..تموم لامپ ها خاموش بود و هیچکی خونه نبود
تاریک تاریک
مامان بزرگم تو اتاق من تو یه تاریکیه مطلق دراز کشیده بود ..
لامپ ها رو روشن کردم ..
لامپ اتاق مامان بزرگمم روشن کردم
من و مامان بزرگم تو یه اتاقیم
چایی سازو روشن کردم که برا عصرونه ی مامان بزرگم چایی درس کنم ..
خودم خسته بودم ..ولی مامان بزرگم رو دوس دارم .
چاییو آوردم براش تو اتاق ..مامان بزرگم ام اس داره ..
رو تختم دراز کشیدمو ..یه نفسه عمیق کشیدمو گفتم : ای خدا ..
مامان بزرگم به زبون محلی گفت جانا ...جانا *(1)
وقتی براش چایی رو بردم ..با دس اشاره به لامپ اتاق نشونه می دادو می گفت ..کیجا به این (سوه چراغ هاکِنه شِِه زندگیجه خِر بَوینی*)(2)
ایشالله دوماد های ری
شه درسخُن هستی ..ایشالله اَتا درسخُن ته گیر بِهه (3 ) *
ایشالله مهنس بُئه (4)*
و اون هی دعا می کرد ..و من دَمرو خوابیده رو تختم دراز کشیده بودمو خسته خسته نگاش می کردمو ..لبخند می زدم ..
تو رو خدا ببینید دعاهاش چه نازو ساده بودن ...
معنی نوشت :
1) یعنی ای جان ..ای جان ..یا منظور همون جانم به قربانته
2)به این روشنایی چراغ (در واقع روشنایی چراغ نوعی واسطه و تقدس برای اجابت دعا ) بکنه که از زندگیت خیر ببینی
3) خودت درسخونی ان شالله یه شووهر درسخون گیرت بیاد یا مظور همون هم کیش خودت
4) انشالله مهندس باشه
سلام ساره جان
میشه لطف کنی و از طرف من دست این مادر بزرگ گل رو ببوسی؟
میدونی آبجی من هیچوقت مادر بزرگ نداشتم....
خدا حفش کنه و انشالله شفاش بده...
برای دعا هاش هم از ته دل...آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآمین.
سلام بر داداش فرداد نازنین

به روی چشم ..
ان شالله
ممنونم ..ایشالله آمیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــن
ممنونم داداش مهربونه مهربونا ..قربانت
کیجا
سیفید بخت ببی جان
مهندسه ببی
پسر بزای
فرشید خدا بگم چیکارت نکنه ..حالا چرا حتما پسر ؟
دخترم بد نیستا ..
بی ش .. ( فحش بود ) دی :
فرشید این زبونی که کامنت زدی ماله کجاست ؟
ماله کجایی ؟
بچه سالم باشه ..صالح باشه ...هر چی می خواد باشه ..دی : =))
راستی بابت دعات بسیار ممنونم ..آمین
دی :
ایشالله خودتم بهترین ها برات رقم بخوره ..ایشالله پدر محترمت سلامت باشن :)
آخ من ته گت مار فدا باوم ونه دل قربون
خدا نکنه حالا ..
ممنونم مهربون :)