قُلنج های مغز یک ضعیفه

به قول دکتر بوق ورود افراد گَنده دماغ ممنون ( شما بخون متلقا ممنوع)

قُلنج های مغز یک ضعیفه

به قول دکتر بوق ورود افراد گَنده دماغ ممنون ( شما بخون متلقا ممنوع)

گاهی اوقات می مونم ...

 

دیروز بعده کار با چن تا بچه های دیگه ی دانشگاهای دیگه قرار گذاشتیم که تو دانشگاه یکی از بچه ها همدیگه رو ببینیم

هنوز اذان ظهر نشده بود .. رسیدیم دانشگاه

دو سه ساعت با بچه ها حرف زدیم برای هدف های بلند مدت تیممون و با کلی نتیجه گیری ..یه ناهار پیتزا زدیم جای شما خالیو

تصمیم گرفتیم که بریم آرام گاه مشهور شهرمون ..بهش می گن ملا مجدالدین ..

شنبه بودو پرنده که چه عرض کنیم ..چرنده هم پر نمی زد

یه دوری زدیمو ..ریا نباشه فاتحه ای خوندیمو ..همین طور پیاده گفتیم با بچه ها تو بازار ترکمنای شهرمون یه دور بزنیم

تو همه ی عمرم این دومین بای بود که می رفتم اون جا

کلا عادت ندارم به بازار چرخیدن

کلی کیف دیدیمو ..

و هر چی که جلو چشمون بود  . . . 

هی هممون زیر زبون می گفتیم کاش یه موقعی می اومدیم که یه چیزی تو چنته داشتیم ..

البته یکی دو نفرمون پول همراهمون بود منظورم یه پولی واسه خرید ..

ولی دیگه ما هم بی خیال شده بودیم برا خرید

بگذریم حرفم اینا نیست

از بچه ها جدا شدمو ..هر کدوم از اونا می خواستن بر گردن شهرشون

تو آخرین کورس مسیر خونه وقتی تو تاکسی نشسته بودم تلفنم زنگ خوردو آقای فلانی ..گفت نتیجه ی جلستون چی شد ..بهش گفتم آقای فلانی اگه امکانش هست من چن دقیقه دیگه خونم ..خودم براتون زنگ می زنم

گفت نه تو رو خدا تو چن جمله خلاصه ش کنید چون می خوام خبرشو به آقای فلانی بدم

از اون اصرارو از من انکار بلاخره اون متفق القول گفت نه حرف من ..

دیگه ما هم گوش دادیمو شروع کردیم به صحبت کردن ..

اونم خیلی ریز ریزو یواش یواش

راننده تاکسیه رسید سر دانشگاه اون موقع غروب برگشته می گه خانوم دانشگاه ..با اشاره بهش گفتم نه ..حالا خوبه یه آقایی هم کنارما و یه آقای هم جلو نشسته بود ولی به اونا نگفت دانشگاه .../

باز دوباره بر گشته می گه دانشگاه ؟

تلفونو از دم گوشم کشیدم پایینو گفم جناب من که گفتم نه(البته خیلی محترمانه )

بر گشته باهام دعوا داشت که آره خانوم چهار نفر دیگه توتاکسی نشسته ن ملاحضه کنید وبا تلفن صحبت نکنید

گفتم جناب شما که خودتون شاهد بودید من گفتم بعدا زنگ می زنم ولی مخاطبم قبول نکرد و تلفن براش مهم بود ..

دیدم همون موقع یه زنه ی س_لیته که کنارم نشسته بود ..گفت آره داره راس می گه ما سرمون درد می کنه ..

من گفتم واقعا عذر میخوام ..ولی از عمد نبود ..باز دیدم دارن غرغر می کنن

دیدم خیلی دارن پرویی می کنن ..گفتم ببخشید همون جور که شما انتظار دارید افراد شما رو درک کنن کاش شما هم یه خورده ملتو درک می کردین

کاش همون جور که ادعای آدم خوبارو میاین خودتون هم تو عمل رعایت می کردین

قضییه ی اون شد که می گن : ( کافر همه را بهکیش خویش بیند )

هر دوشون به حدی کفری شده بودن که نگو ..

منم برا اینکه بیشتر حرصشون در بیاد ..گفتم اگه فک می کنید حق با شماست حلال کنید

داشتن دیوونه می شدن اون زنهو و مرده

کاش همه ی ما همدیگه رو درک کنیم

90 درصد احتمال می دم مدل حرف زدنم پشت تلفن و نوع  صحبتم از کارا و فعالیت هام  باعث شد که اونا عقده ی یه سری کسای دیگه رو سر من خالی کنن ..

حتما پیش خودشون می گفتن این دختره با این سنش چه جاهایی داره کار می کنه و چه قبیل فعالیت هایی داره که از یه دختر تو این سن و با تفصیل به دختر بودنش می تونه بعید باشه

به جایی که انتظار داشته باشیم افراد و فرهنگ ها پیشرفت داشته باشن ..باید شک نداشته باشیم که تو پسرفتیم

آدمایی که عقلشون تو چششونه ..

خدایا عاقبت ما رو به خیر کن

و اینکه یادمون نره که

اینجا ایران است

پ ن :

خدایا ..من به دیگران دیگه کاری ندارم

فقط ..

خودم رو می گم

خدایا مواظبم باش که حسادت نکنم

غیبت نکنم

فضولی نکنم ..زیراب ملتو نزنم ..

هوای زیر دستامو داشته باشم ..دروغ نگم ..ریا نکم ..

مالو حق مردم خوری نکنم

مواظب حق مردم باشم 

خدایا مواظبم باش و منو به سمتی هدایت ک که تقوا پیشه کنم

خدایا تو رو صدقه سری اون بنده ای که خیلی دوسش داری و قبولش دار مواظبم باش و هدایتم کن


نظرات 4 + ارسال نظر
سارا یکشنبه 4 دی‌ماه سال 1390 ساعت 04:08 ب.ظ http://www.emptywords.blogfa.com

به تناسب مطالب ، اسم وبلاگتون بهش میاد! / نقد صریح .

ممنونم از تشریف فرماییت
البت اون قدیم تر های بلاگم ..منظورم اون اولاست اسم بلاگم بیشتر به نوشته ها می اومد
الان دیگه خیلی تغیر پیدا کرده سبکم
ممنونم :)

شکسته بال یکشنبه 4 دی‌ماه سال 1390 ساعت 06:00 ب.ظ http://manodelamtanha.blogsky.com

راستی من اومدم
چرا نمایی دیگه اونجا
نکنه با مجردا پریدن کلاس کارت رو میاره پایین؟!!

خوش اومدی
قدمت سبز
میام حتما عزیزم :)

علی یکشنبه 4 دی‌ماه سال 1390 ساعت 06:51 ب.ظ http://hotlove133.blogfa.com

یه لیوان آب خنک بخور ساره بانو جان
"اینجا ایران است"

چن تا لیوان آب خنک خوردم ولی از دیروز تا امروز افاقه نکرد
اینجا شدیدا ایران است
علی آقا هدیه تو تو پست شب یلدای گرفتی ؟
چن تا پست پایین تر :)

وفا(امید) یکشنبه 4 دی‌ماه سال 1390 ساعت 08:36 ب.ظ http://www.rozegarejavani.mihanblog.com

کل پستت آخرش خورد به همون حسادت که قبلا نظر دادم در موردش اگه میشه اون دعاهارو در حق ما هم بکن

به چشم ..
داداش امید ما خوبه ان شالله ؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد