به آرامی آغاز به مردن می کنی اگر سفر نکنی اگر کتابی نخوانی اگر به اصوات زندگی گو...ش ندهی اگر از خودت قدردانی نکنی
به آرامی آغاز به مردن می کنی زمانی که خودباوری را در خودت بکشی وقتی نگذاری دیگران به تو کمک کنند،
به آرامی آغاز به مردن می کنی اگر برده ی عادات خود شوی اگرهمیشه از یک راه تکراری بروی اگر روزمرّگی را تغییر ندهی اگر رنگهای متفاوت به تن نکنی یا اگر با افراد ناشناس صحبت نکنی
تو به آرامی آغاز به مردن می کنی اگر از شور و حرارت از احساسات سرکش و از چیزهایی که چشمانت را به درخشش وامیدارند و ضربان قلبت را تندتر می کنند دوری کنی
تو به آرامی آغاز به مردن می کنی اگر هنگامی که با شغلت، یا عشقت شاد نیستی، آن را عوض نکنی اگر برای مطمئن در نامطمئن خطر نکنی اگر ورای رویاها نروی اگر به خودت اجازه ندهی که حداقل یک بار در تمام زندگی ات ورای مصلحت اندیشی بروی
امروز زندگی را آغاز کن امروز مخاطره کن امروز کاری کن....
خوب میشی عزیزم این یه دوران گذاره همه ی ما بعضی وقتا به این مرحله می رسیم بعدش دوباره حس دل انگیز امید میاد سراغمون بنظرم این مال وقتاییه که نمیتونیم احساسمون رو تخلیه کنیمو احساس سرکوب شده یه جایی بلند میشه و سرکوبمون میکنه مگه نه؟
بی ربط گنجشک به خدا گفت: لانه کوچکی داشتم آرامگاه خستگیم، سرپناه بیکسیم بود، طوفان تو آنرا از من گرفت. کجای دنیای تو را گرفته بودم؟؟؟ خدا گفت: ماری در راه لانهات بود، تو خواب بودی، باد را گفتم لانهات را واژگون کند.. آنگاه تو از کمین مار پر گشودی!!!! چه بسیار بلاها که از تو به واسطه محبتم دور کردم و تو ندانسته به دشمنیم برخاستی
به آرامی آغاز به مردن می کنی
اگر سفر نکنی
اگر کتابی نخوانی
اگر به اصوات زندگی گو...ش ندهی
اگر از خودت قدردانی نکنی
به آرامی آغاز به مردن می کنی
زمانی که خودباوری را در خودت بکشی
وقتی نگذاری دیگران به تو کمک کنند،
به آرامی آغاز به مردن می کنی
اگر برده ی عادات خود شوی
اگرهمیشه از یک راه تکراری بروی
اگر روزمرّگی را تغییر ندهی
اگر رنگهای متفاوت به تن نکنی
یا اگر با افراد ناشناس صحبت نکنی
تو به آرامی آغاز به مردن می کنی
اگر از شور و حرارت
از احساسات سرکش
و از چیزهایی که چشمانت را به درخشش وامیدارند
و ضربان قلبت را تندتر می کنند
دوری کنی
تو به آرامی آغاز به مردن می کنی
اگر هنگامی که با شغلت، یا عشقت شاد نیستی، آن را عوض نکنی
اگر برای مطمئن در نامطمئن خطر نکنی
اگر ورای رویاها نروی
اگر به خودت اجازه ندهی
که حداقل یک بار در تمام زندگی ات
ورای مصلحت اندیشی بروی
امروز زندگی را آغاز کن
امروز مخاطره کن
امروز کاری کن....
خوب میشی عزیزم این یه دوران گذاره
همه ی ما بعضی وقتا به این مرحله می رسیم بعدش دوباره حس دل انگیز امید میاد سراغمون
بنظرم این مال وقتاییه که نمیتونیم احساسمون رو تخلیه کنیمو احساس سرکوب شده یه جایی بلند میشه و سرکوبمون میکنه
مگه نه؟
بی ربط
گنجشک به خدا گفت: لانه کوچکی داشتم آرامگاه خستگیم، سرپناه بیکسیم بود، طوفان تو آنرا از من گرفت. کجای دنیای تو را گرفته بودم؟؟؟ خدا گفت: ماری در راه لانهات بود، تو خواب بودی، باد را گفتم لانهات را واژگون کند.. آنگاه تو از کمین مار پر گشودی!!!! چه بسیار بلاها که از تو به واسطه محبتم دور کردم و تو ندانسته به دشمنیم برخاستی
اتفاقا خیلی هم با ربط بود
بسیار مچکرم برادر علی
یا پرت شدن از پنجره
البته اگه همکف نباشی ...
اینم خوب فکریه ..
چیزی تو دنیا نیست که بشه ازش پر شد ..
اما تا دلمون بخواد چیز هست برای خالی شدن
جان هر کی دوس داری اسم وبلاگتو عوض کن ! خیلی زشته ! ضعیفه چیه دختر ؟! این مساله فقط به تو مربوط نیست ... بلکه به همه ی ما دخترا ربط داره .
ضعیفه بودن فقط مربوط به من میشه
همه می دونن
سعی کنید کسی رو به عزیزانش قسم ندید
عیدی ِ من کو!؟
تو پست شب یلدایی
چن تا پست پایین تر حسین جان :)
به یه دختر مهربون عصبانیت و تهدید نمیاد.....
بعدشم بالای کوه بهتره تو برف مریض میشی....
خوش بحالت من یه عمره حسم اینه...