امروز بعد از ظهر قراره من دسته آقاجان همسرو بگیرم و ببرمش بگردونم ..
کلا زمونه بر عکس شده ..تادیروز اونا می بردن ..الان نوبت ما که شده ما باید ببریم
ایشون کلا امروز احتمال می دم مراسم مخ زنی بنده رو دارن . . .
کلا قراره با تمهیداتی که تو ذهنشون دارن مخ بنده رو بزنن ..( که ما تو تیم سایبریمون بهش می گیم مهندسی ..ایشون رو مخ بنده وذهنیاتم مهندسی دارن ..مهندسی دقیقا مترادف هست با خر کردن ..البت دور از جون ساره جون )
حالا من که می دونم قضییه چیه از تهرون بلند شده اومده ...
اوشون فک می کنن من متوجه نشدم . . .
حالا قراره من یه جای دنج براشون پیدا کنم که ایشون منو راضی کنن ...
عمرا راضی بشم به همین زودی ها =)))
می خوام یکم اذیتش کنم و براش کلاس بیام
حالا شماها غیرتی نشین خو ...
امروز یه ناهار خوش مزه بهش می دم بخوره ..بعدش را ظهری حالشو می گیرم
حالا ایشون اذعان دارن که پیشنهادشون به نفع بنده هم هس ..
آخه کجاش به نفعه منه ..همش به نفع خودشونه ...
نه اینکه من منفعت ایشون براممهم نباشه ولی خب ..الان وقتش نیست
شخص شخیص بی نامو نشون ..شوما دیه شو می دی
حالا تو این دورو زمونه که شووووووووووووووهر قطعیه ..من بزنم کلکه همسر جان مهربان رو در بیارم ..دیگه مثله این کجا پیدا کنم من
ما نفهمیدیم جریان مخ زنی چیه؟
مگه مخ شما زده نشده؟مگه............
جریان خاصی نداره
زده شده ولی رسمیت پیدا نکرده
منظورم اینکه خیال ایشون هنوز راحت نیست