امروز انقد تلاش کرد راضی شم که آخرش نشدم
بعد مثلا رفت تهش که می خواستیم بیایم یه کاری کرد که به دلم بشینه و راضی شم (سانسور البت اون کار )
بعد من جوری عنوان کردم که مثلا خیلی خیلی از اون کارش خجالت کشیدمو ناراحت شدم و بهش گفتم تا یه ماه حق نداره بیاد شهرستان ..تازشم حتی حق نداره بهم زنگ بزنه
اون انقد باورش شده بود که کلی معذرت خواست و گفت فک نمی کرده که ناراحت شم و کلی منت کشید که از دلم در بیاره ..بازم من جوری عنوان کردم که هیچ رقمه راه نداره ..و براش فیلم بازی کردمو گفتم می خوام برم خونه ..اون بلند شد خیلی ناراحت رفت سمت ماشین پشت به من و هی دستشو می کشید تو موهاشو می گفت من که گفتم معذرت می خوام ..من قصد بدی نداشتمو ..
هی ناراحت بود
من دیدم داره سکته می کنه بلند شدم یهو پریدم مثه این بچه کوچولو ها جلوشو همون حرکتی رو انجام دادم که اون انجام داده بود
بیچاره بهت زده شده بود
هنوز از اون حرکتتم بهت زده س ..فکرشو هم نمی کرد مام پایه باشیم
زنو شوهری نوشت :
دخترکان ناز من ..اگر نمی خواید در مقابل همسرتون تو عمل انجام شده قرار بگیرید ..
یا تحمل بعضی حرکات غیر منتظره ی غیر منظره شون رو ندارید ..اصلا و ابدا تنهایی باهاشون یه جای دنج نرید
واقعا اینا خطرناکن
امروز کلا با ذوق زدگی تمام برگشت تهرون ..کلی ذوق زده بود ..چرا نمی دونم
چه خوبه که با هم هستید
بله خوبه ...
دیفار از ته دلم خوشحالم که می مونی
نگران نباش کوریونو بر می گردونیم
ایشالله که بر می گرده
دنیا دنیا ممنون بابت موندنت
جاش نیستی که بدونی چه ذوقی داره
جاش نیستی که بدونی همین که میدونه تو دلته چقدر روحیه و انرژی داره
وقتی با تموم وجودت دوست داشته باشی فقط یه لبخندت واسش یه دنیا عشقه
مگه من آدم نیستم امید ...
جای اون نیستم ..جای خودم که هستم
می دونم ..دیدی اونایی که بچه ها رو دوس دارن برای اینکه از وجود اون بچه ها لذت ببرن ..یا اون بچه ها رو نیشگونمی گیرن از سر ذوق یا اینکه لپاشونو مثلا گاز می گیرن ..ولی اون بچه با این حرکات فک می کنه طرفی که این کارو می کنه بدشو می خواد ولی قضییه بر عکس اون بیشتر از همه اون بچه رو می خواد
و اینا همش میشه مصداق من ..
امید اگه بخوای از روزمرگی های منو تعریف کردنام یاده قضییه ی خودت بیفتی دیگه در مورد خودمون نمی نویسمو فقط در مورد خودم تنهایی می نویسم
امید به حرف خواهر ساره ت گوش کن و دنبال یه راه حل جدید باش واسه خودت ...خواهش می کنم ..دلم برات کلا کباب میشه وقتی این جوری کامنت می ذاری
نه منظورم اینه وقتی یه پسر با یه عشق پاک میره جلو تا زمانی که اسم دختر بیاد تو شناسنامه اش تمام وجودش و فکرش رو استرس در بر میگیره
می دونم