یه دو سه روزیه با تموم گرفتاری هام دارم شدیدا به تیم کمک می کنم برا بستن پروژه ها
منو عاطفه و مهدی و رضا
این دو تا ورجک همش دارن تیکه می ندازن و منت می ذارن
امروز مهدی یه متلک پروند .. منم که یه جورایی توقع نداشتم همچین بهش چش غره رفتم
کلا حواسم نبود یه دفعه غیرتی شدمو یادم رفته بود که مهدی هم گروهی مه
مهدی بد جور ترسیده بودو یه دفعه رنگ باخت
البته تقصیر خودش بود ..آدم به مخاطبش نگاه می کنه و بد شوخی می کنه
یه بار قبل ازدواجم یه کار گرفته بودیم با همین تیممنو عاطفه از هنگ بودنای خودمون هی می خندیدیم این رضا بچه سوسوله ..هی خود خوری کرد خودخوری کرد هیچی نگفت
و بعد یه دفعه تو یه جمع هفت نفری که تو لابی هتل نشسته بودیم به من
نگاه کرد گفت : می خوای از خندیدناتون بیان بهمون گیر بدن این منکراتی ها
منم که کلا شوکه شده بودم بهش چیزی نگفتم و عوضش مثه یه خانوم با شخصیت ازش معذرت خواهی کردم ..البته اون هفت نفر هیچکدوم حواسشون به ما نبودو سرشون به کار خودشون گرم بود ..
بعد من که دیدم رضا گیر داد به عاطفه گفتم : عاطفه این رضا همچین چیزی گفتهو ..تو حالشو بگیر ..
از اون دقیقه به بعد رضا هر بار که لبخند می زد یا می خندید عاطفه خیلی جدی بهش می گفت آقای فلانی نخند ..چرا می خندی ؟ می خوای منکراتی ها بیان جممون کنن
رضا کلا هنگ هنگ شده بود
هه هه هه =)))))))))
چه خاطراتی داشتیم ..یادش به خیر
امروز هم نتونستیم کارو ببندیم و شد برا فردا
انقد خستم که حد نداره
مهیارم داره برا فردا شب میاد ..
حالا یه اپسیلون انرژی هم ندارم حتی باهاش چهار کلوم گپ بزنم
چن روز آفتاب نزده و خروس خون می رم بیرون ..و بوق سگ و بده اذون میام خونه
چرا این همه تلاش می کنم در صورتی که می دونم همه رو باید بذارمو برم ..هنوزم خودم نمی دونم
چی شده ؟
حالا هی برم برم راه انداخته
کووووووووووووووووو تا بری ؟
حداقل چندسال طول میکشه و تازه بعد این همه تحریم و فشار و..... معلوم نیست بتونین خارج بشین .
بشین فکر حال رو بکن دخترم و اکنون رو بچسب و صفا کن
باکله
راستی ما اومدیم 20 متری اول نشستیم . با آقا تشریف بیارین
عرضم به حضورتون که اگه دس مهیار تبود می گفت همین فردا
مهیار همه کاراش جوره و همه چیش توسط عموش حیو حاضره
من برای مهیار شرط گذاشتم و گفتم عیدو می خوام ژیش خونواده م باشم تا قول عیدو از مهیار گرفتم ..
مهیار برای ۲۰ فروردین ماه برنامه ریزی کرده برا رفتن
شاید از نظر تو علی خیلی دیر باشه ولی برای من ۲۰ فروردین انگاری دو روز دیگه س
مهیار تموم کاراش جفتو جور شده ..البته خودش هم در تعجبه و به من همش می گه به خاطر قدم تو زندگیم
حالا هی برم برم راه انداخته
کووووووووووووووووو تا بری ؟
حداقل چندسال طول میکشه و تازه بعد این همه تحریم و فشار و..... معلوم نیست بتونین خارج بشین .
بشین فکر حال رو بکن دخترم و اکنون رو بچسب و صفا کن
باکله
راستی ما اومدیم 20 متری اول نشستیم . با آقا تشریف بیارین
به به ...به این آبجی خستگی نا پذیر خودم....
سلام آبجی ساره
خسته نباشی...ماشالله یه پا شیرزنی ها...خوشم میاد که به این سوسول موسول ها رو نمی دی...
امیدوارم مثل همیشه سربلند از این کار هم در بیایی....
غصه انرژی رو هم نخور...با دیدن یار همه اش درست میشه
لبت رو خندون و دلت را گرم به خدا می خوام...
لطف داری داداشی نازنین من
شیر زن رو خوب اومدی ..کلا داریم به شیر مرد مبدل می شیم
قربان داداش گلم
آره خب
ولی خب مهیار خستگی رو تو چهرم کاملا حس می کنه
بهترین بهترین هارو برای تو و خونواده ت می خوام
همشرو ثبت کن خوب ثبتشون سعی خوب باشه که خوب ثبت بشه یه زمانی برمیگردی گذشته دلت پرمیکشه واسه اون زمونا...وقتی به گذشته به اون خاطرات به اون شیطنتها و... فکر میکنم دلم میگیره هیچ دغدغه ای نداشتم تو حس این چیزایی که الان احتیاج دارم نبودم دختر میدیدم راه خودمو کج میکردم فکرشم نمیکردم اگه لازم میشد واسه کاری با یه دختر حرف بزنم به لکنت میافتادم فکرشم نمیکردم یه روز عاشق بشم و حالا ......... یه آدم با یه تکلیف نامعلوم بین آسمون و زمین
پس واسه دختر جماعت کلی کلاس می اومدی ناقلا
حالا دیدی کارت به همین جنس ضعیفه گیر کرد
هه هه هه
ان شالله همه چی درس می شه امید جان ..نگران نباش
امیدت فقط و فقط به خودش باشه
کلاس کیلو چنده من اصلا تو این فازا نبودم به قول بچه تو باغ نبودم...همش دنبال درس و ورزش و تفریح بودم به این چیزا فکر نمیکردم واسه همین الان بلد نیستم منظورم رو تو این زمینه خوب برسونم
ببین ضرر کردی دیگه ..
باید تو این فازا می بودی دیگه