دلتون آب
ظهری که رسیدم خونه و ناهار رو که خوردم ..رفتم رو کاناپه که استراحت کنم ..کلا خوابم برد ..
الان هم بیدار شدم ..
رفتم تو آشپز خونه ..می دونید رو میز ناهار خوری چی دیدم ؟
آش دوغ محلی ..اونم دس پخت کی ؟!
مادر جونم ( مامانه مامانم )..الهی من قربون مادر جونم برم
غذاهاش حرف نداره ..
یعنی من عاشق آش دوغای مادرجونمم ..
شاید سالی یه بار اتفاق بیفته که قرعه به ما بیفته و بتونیم از آش مادر جونمون بخوریم
مثه اینکه داداشم که صبحی رفته بود آینه بغل ماشینو درس کنه ..از اون طرف رفته خونشون و آش آورده
ای دلتون آب بشه
آب آب آب آب آب آب آب آب آب آب آب آب آب آب آب آب
تهدید نوشت :
راستی دوستان ..یه 48 ساعت فرصت دارید بیاید خودتونو تو بلاگم نشون بدید ..
چون خیلی از هم لینکامو دیگه نه تو بلاگ خودشون می بینم و نه تو بلاگ خودم . . .
کلا می خوام یه گرد گیری مفصل عید تو لینکام انجام بدم ..مفصلااااااااااااااااااااااا
اونم با جارو دستی ..فک کنم تموم خاکش بلاگمو بردار ..احتمالا از طریق لینک به بلاگ شما هم می رسه
تا جارو دستی نخوردید از من بیاید یه سر بزنید ..
اومدو این ساره ی بمیره ..و شما دیگه نبینینش ..شما نباید یه سر بهش بزنید
منم آش میخوام
حالا گریه نکن ..یه کاسه برات می ریزم
حاضر
حاضر یعنی چی علی آقا !!؟ .. ..یعنی آش می خوای ؟!
آش نداریم تموم شده
چه به موقع رسیدم پس ..!!
الهی نمیری ساره ..آخ منم آَش میخوااااام ...!
دقیقا و تلویحا ..این تلویحا هم به قول پیمان غائب از نظر ..( لاکچه )
آش نداریم ..تموم شده سحر
سحر مامان امید آش هتای خوش مزه ایدرس می کنه ..به امید بگو برات یه کاسه آش مازنی ایمیل کنه
سلام
خیلی خوش اومدی ساره جان
سلام
قربونت برم عزیزم ..بوس
ظرف ها رو ایندفه خودت شستی دیگه؟!
خونه تون نزدیک نیست واسه منم بیاری...؟این کارو نکن با من!تا الان ده بار بیشتر آب دهنمو قورت دادم!بازم داره ترشح میشه
نه گذاشتمش مهیار وقتی از تهرون اومد بشورتش

حالا هچین می گی ظرفها انگاری ظرف ولیمه ای ..عروسی چیزی بوده ..
بابا یه کاسه بود با یه قاشق
خونمون که نزدیک نیست ..ولی بیا به حساب جیب داداش فرشیدت سر گدوک یه کاسه آش بخور حالشو ببر ..
من خودم بعدا با این فرشید خسیس حساب می کنم
شکمویی دیگه ...این چه وضعشه ..جمع کن لبو لوچه تو ..فر هاد زشته این جا خونواده رد میشه
خوش به حالت من که امروز دانشگاه ناهار نداشتم 7 هم رسیدم خونه
حالا بیا زرتی خوش به حالت می دن ..
بابا من یه روز حالا شده این طوری که ناهارو سر موقعش بخورم و یه آشی هم به بدن بزنم ..
اکه هی
ما که هرماه میخوریم از دست پخت مامان که در حد تیم ملی هست....
تو بمیری؟
بادمجون بم آفت نداره
دستپخت مادر جون من در حد لاسوگاسه

وفا نگو اینو . . . . . می افتم می میرم پشیمون می شی ها
من بادنجون بمم ..تو چی کئی ..باکله
لااقل یه چیز بگو خودت جز اون نباشی..
کئی ... باکله...
باشه من کئی ..من باکله ..
تو چی سیو کوکلاجه بینگوم
امید ؟!!
متقابلا سیو چیندکا
دو ساعت داشتم می خوندم ببینم چی نوشتی
بابا یه کسره ای ..فتحه ای ..چیزی ..
من لوه م ..
تو چی مرس کتری ..
سیو بامشی ..سیو کوتر ..نَخشه سیو مارکک
کِِترا ( همون که باهاش هم می زنن )
بازم بگم بیمسه ( سیب زمینی )
راستش من نمیدونم کسره و اینا کدوم کلیدهای کیبورد هست ...
آش بخوردی ونه دله چه چی دیه ساروی کیجا درستی خل بیی...
شام بخوردنی....اووووووووو و چه چی لهجه شما دارنی؟
در واقع a : میشه فتحه
s : میشه ضمه و d : میشه کسره
این از این
خیلی از لهجه ی شما بهتره ..
البته ما به سیب زمینی نمی گیم بیم سه ..یعنی ساروی ها نمی گن ..این کلمه رو دو سه روز پیش من از یکی شنیدم گفتم یعنی چی گفت یعنی سیب زمینی
امید با لهجه ی ما شوخی نکن ..غیرتی میشما
واقعا؟!!!!!!!!!!!!!!
چی واقعا امید ؟؟!!
اینکه غیرتی می شم ..؟!
نه بابا شوخی کردم ..راحت باش
بلدی آش دوغ هم درست کنی
من که بلد نیستم
خوش به حالت هم عزیزم
راستی از تهدیدت هم ترسیدم
خیلی
خو یه جورایی آره ..کاری نداره ..ولی خو به پای آش دوغ های مادرجونم عمرا برسه
تهدیدش واسه شما نبود که برا یه سری خاص بود
بوس
اولا که آش دوغ نوش جونتون . منم از همینجا دست مامان جون رو میبوسم
ثانیا ما که همیشه حاضریم و ارادتمند به شرط اینکه عروس خانم گل هم یهو حذف نکنن که دل ما بریزه
ثالثا ساره جون یا به قول جناب مهیار خان سارا جان (ریز بینی رو حال کردی ) لطفا کامنتتون رو کامل کنید بی احترامی و بزرگتری رو بی خیال دوست دارم بدونم به من چی میگن که هرچی میخوام باید بدست بیارم
سلام ..ممنونم / شما لطف داری
لطفتون مستدام ..من منظورم شما نبودی ..ما ارادتمندیم مهربون
اون که گاهی اوقات دست خودم نیست ...فشار رو گاهی خیلی زیاده که منجر میشه فقط زورم به بلاگم برسه
بین خودمون بمونه ..مهیار جان صدام می کنه سارا چون اسمم ساراست
من به خودم می گم ساره چون از صدا کردن اسم ساره بیشتر آرامش می گیرم و یه جورایی دوس دارم ..چرا نمی دونم
در مورد کامنت نه زشته ..مهم نیست ..شما خیلی نازنینی ..فداتون بشم
بوس
ای بابا کشتی منو از ترس که خب یه چند وقتیه کار و غم و اینا نمیذاره نظر بدم عصبانی شدن نداره
میشه خواهش کنم پاکم نکنی؟
eeeeeeeeeeeeeeeee
نفرمایید ..این طوریاس ..نه این طور ها نیست
حالا کی خواست پاکت کنه ..و می خواستم یه دستی به سرو روت بکشم که برق بیفتی