قُلنج های مغز یک ضعیفه

به قول دکتر بوق ورود افراد گَنده دماغ ممنون ( شما بخون متلقا ممنوع)

قُلنج های مغز یک ضعیفه

به قول دکتر بوق ورود افراد گَنده دماغ ممنون ( شما بخون متلقا ممنوع)

فکرای بد بد ممنوع . . .

آقا قضیه رو ول کن که چی بود

چی نبود ....

کلا همین قد بگم که قضیه با یه دوش گرفتن شروع شد

که اون شب ما از این رو به اون رو شدیمو ..

نمی دونم چی شد که کلا روحیمون عوض شد

فک کنم واسه نیتی بود که زیر دوش کردم ( منظور از نیت در واقع در خواست از خدا )

نمی دونم

ولی خیلی خوب بود

یه تجربه ی بسیار جدید بود اون حال روحیم


هه هه هه . . . خدا لعنتتون کنه اگه فکرای بد بد بزنه به سرتون

نظرات 7 + ارسال نظر
pink سه‌شنبه 22 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 08:09 ب.ظ

سلام دوست عزیز چقدر تو از خدا درخواست داری خدارو کلافه کردی دختر

سلام
هه هه هه
خداییش خدا به کدومش عمل کرده
خداجونم گوشاتو بگیر من با تو نبودما

وفا(امید) سه‌شنبه 22 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 10:04 ب.ظ http://www.rozegarejavani.mihanblog.com

این دوش حمومتون رو میفروشین؟
شاید ما هم ازش استفاده کنیم روحیه ما هم عوض بشه...

نه نمی فروشیم
وسایل بهداشتی گرون شده ..
اگه پول یه نوش رو می دی ..تا بریم یه جدیدشو بخریم ..اینو بهت می فروشم
عوض شدن روحیه برا دوش نبوده برا نیت زیر دوش بوده

علی سه‌شنبه 22 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 11:35 ب.ظ

ای صبا با توچه گفتند که خاموش شدی
چه شرابی به تو دادند که مدهوش شدی
تو که آتشکده‌ی عشق و محبت بودی
چه بلا رفت که خاکستر خاموش شدی
به چه دستی زدی آن ساز شبانگاهی را
که خود از رقت آن بیخود و بی‌هوش شدی
تو به صد نغمه، زبان بودی و دلها همه گوش
چه شنفتی که زبان بستی و خود گوش شدی
خلق را گر چه وفا نیست و لیکن گل من
نه گمان دار که رفتی و فراموش شدی
تا ابد خاطر ما خونی و رنگین از تست
تو هم آمیخته با خون سیاوش شدی
ناز می‌کرد به پیراهن نازک تن تو
نازنینا چه خبر شد که کفن پوش شدی
چنگی معبد گردون شوی ای رشگ ملک
که به ناهید فلک همسر و همدوش شدی
شمع شبهای سیه بودی و لبخند زنان
با نسیم دم اسحار هم آغوش شدی
شب مگر حور بهشتیت، به بالین آمد
که تواش شیفته‌ی زلف و بناگوش شدی
باز در خواب شب دوش ترا می‌دیدم
وای بر من که توام خواب شب دوش شدی
ای مزاری که صبا خفته به زیر سنگت
به چه گنجینه‌ی اسرار که سرپوش شدی
ای سرشگ اینهمه لبریز شدن آن تو نیت
آتشی بود در این سینه که در جوش شدی
شهریارا به جگر نیش زند تشنگیم
که چرا دور از آن چشمه پرنوش شدی

ممنونم علی آقا
بسیار زیبا
ولی خب چه کنیم دیگه روزگار این بلا رو سرمون آورد

دختر انتظار چهارشنبه 23 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 09:26 ق.ظ

خب الهی شکر بابت معجزه دوش...
فکر کنم لعنت اول برای من بود چون وقتی دلم شور میزنه اصلا فکر خوب به ذهنم نمیاد
بازم خدارو شکر

خدا نکنه ..دور از جون بابا ..شوخی کردم
این دوش دوشی که من کردم حتما فکر بد به سر آدم می زنه
ممنونم
دوستت دارم عزیزم

ت چهارشنبه 23 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 11:59 ق.ظ http://kheilidoorkheilinazdik.mihanblog.com/

من فکر بد بد زده بود سرم

آره دیگه
این از لطفته

لوسا

وفا(امید) چهارشنبه 23 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 10:37 ب.ظ http://www.rozegarejavani.mihanblog.com

این نیتش چی بوده؟

نیت لحظه های شاد از اون لحظه به بعد و تولدی دیگر ..
از خدا خواسته بودم بهم لحظه های جدید و ناب رو هدیه بده
امید شاید باورت نشه ...
تا سه چهار ساعت بعد اون و تا قبل اینکه خوابم ببره جوری بودم که تو این بیستو چن سال هیچ وقت اون جوری نشده بودم
تمامیتم سبک شده بود ..
یه جسم و روح فوق العده سبک
شبیه آدم هایی که حتی یه اپسیلون غم هم ندارن ...
و مثلا یعنی غیر خدا اون چن ساعت هیچی برام مهم نبود حتی تو ضمیر ناخودآگاه و غریزتا ..

آیدا پنج‌شنبه 24 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 10:47 ب.ظ http://yekhekayat.blogfa.com/

ای بابا حالا چرا فحش میدی دختر

به خدا سه چهار روزه این واسطه ای که اجیر کرده هی را به را زنگ می زنه ...بیچاره م کرده
ول کن هم نیست

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد