لباس های مشکیمان را ریخته ایم در لباس شویی و
لباس شویی دارد منفجر می شود و دارد خود را می ترکاند
لباس ها اعم از :
یک عدد مقنعه
دو عدد چادر
یک جفت جوراب
یه شلوار لی مشکی
و یک عدد پیراهن بابا
لباس شویی هم حتی مانند این آدم ها که به ما رحم نمی کنند به لباس هایمان رحم نمی کند
از بیرون اومدم
مامان و بابا طبق معمول همه ی جمعه ها رفتن بیرون
هنوز هیچی نخوردم
صبحونه فقط یک لیوان چای
ناهار هم که یک لیوان چای و چیپس فلفلی
دیگه حتی انقد عوض شدم که حوصله ندارم بلند شم واسه خودم چیزی درس کنم بخورم
خوش به حال مردم که مامانشون برای شش روزشون غذای چهل روزشون رو می ذاره تو یخچال
تا فقط زحمت گرم کردنشو بکشن
مَردُمن دیگه
اینه نتیجه ی یه جامعه ی مرد سالار
در خواست نوشت :
بچه ها یه خواهشی دارم ازتون ...می خواستم بگم اگه براتون امکان داره یه چن تا اسم پیشنهاد بدین برا اسم نشریه و گاه نامه
یه گاهنامه و نشریه ایه که همه جور مطلب اعم از : سیاسی / فرهنگی / آموزشی/ ورزشی / اجتماعی و . . . توش هست
اگه یه اسم بهم بدید ممنون میشم ..می خوام اسم نشریه مونو عوض کنیم
برای دومین بار آیا بنده وکیلم . . (نه ببخشید اشتباه شد برای دومین بار ازتون خواهش می کنم یه چن تا اسم درسو حسابیو غیر تکراری پیشنهاد بدید )
آخی الان تو نقش طفل معصوم رو بازی می کنی؟
الهام این چه جور دلداری دادنه
خب عزیزم می خوای من خمدم بیام برات غذا بذارم؟ خوب بود؟
خودم گذاشتم


اونم خورشت کیوی و برنج
دلت آب
قربونت برم که مهربونی
بوس
چی هست اینی که گفتی؟
یه نوع خورشت خو