امروز تصمیم دارم برم مراسم فاطمیه ی دانشگاه
البته اگه قسمت باشه
نمی دونم قسمت میشه یا نه
دلم برای حضرت فاطمه تنگ شده
دلم برای مسجد النبی تنگه
دلم برا نجف . . . برا مولا علی تنگه
دلم برا آقا علی بن موسی الرضا تنگه
دلم برا امام حسینم خیلی تنگ شده
برا امام زمان بال بال می زنه
برای پدربزرگ وارشون عینهو قلب گنجیشک به تپش افتاده
دنیای غریبیه
پارسال تو مراسم فاطمیه تو آمفی تئاتر خودم یه متن نوشته بودم و اجراش کردم
این روزا فقط با نوشتن برای اون ها می تونم ارادتم رو بهشون ثابت کنم
دیگه هیچ توان دیگه ای ندارم
یه سال هایی بود دورو بریام که کمتر منو می شناختن وقتی می خواستن صدام کنن بهم می گفتن زهرا
نمی دونم چرا با این اسم صدام می کردن
انقده کیف می کردم . . . یه حس غریب توم ایجاد می شد
یا زهرا
یا زهرا
یا زهرا (س)
خیلی خوبه! حال قشنگ و قبطه آمیزیه!
شکسته بال وپری زآشیانه میبردند/ تن ضعیف غریبانه شبانه میبردند
جنازه ای که همه انبیاء قربانش/ چه شد که هفت نفرمخفیانه میبردند
منتظر کلیک رنجه تون هستیم!
ممنونم .. . شما لطف دارید
این ایام رو بهتون تسلیت می گم
اومدم خدمتتون
شما هم قدم رنجه کردین که به بلاگ من اومدید . . .
یا علی
چی بگم که من رو هیچ کس ندید
حتی اونا
نخواستن دستم رو بگیرن
چرا می گی ندید
همه دیدنت و حست کردن و درکت کردن
تو نمی خوای قبول کنی که ما دوست داریم / دورو بریات دوست دارن / خدا از همه ی ما بیشتر دوست داره
الهی ساره قربونت بره
قبول باشه عزیزم
ممنونم نازنین من