سلام دوستای عزیزم
ببخشید که یکی دو تا مطلب رمز دار گذاشتم و یه مطلب نا امیدانه
حالم خوش نبود
یعنی در واقع یه چن روز بود که خدا منو از بغلش گذاشته بود ژایین به خاطر همون ...
احتمالا خودم اومده بودم ژایین شاید
البت ناخواسته بوده
جونم براتون بگه که من خوبم . . . هیچی نشده
و اینکه ببخشید که به نظراتتون ژاسخ ندادم
سر فرصت این کارو خواهم کرد
و بازم عرض به حضورتون که
ین یکی دو هفته سرم فوق العاده شلوغ بود
دو روز ژیش هم که برادر مادر بزرگم فوت کرده و چون مادر بزرگم بیماری ام اس داره و خونه ماست بنا براتین اقوام و آشنایانش برای گفتن تسلیت میان ژیش اون
مامان بزرگم چون خیلی نااحتی کرده بنابر این حالش بد شده و خب بردیمش بیمارستانو .. البت دیشب آوردیمش خونه
و بعدش مامانم که اونم کارش زیر سرم کشیده شده
به خاطر همین اتفاقات تموم کارای خونه اعم از خوده کارای خونه و ژذیرایی از مهمون ها که یه سری شونم از تهرون و اون ور این ور بودن و بحث ژذیرایی و از این چیزا و کارای دانشگاهو درسیو کلاسو کارای نشریه هو کارای جانبی دیگه کلا حال خوشی ندارم این روزا
به خاطر همین این جوری شد دیگه
با این همه گرفتاریو مشغله زهرا دیروز با کلی حق به جانبی زنگ می زنه می گه فلانی مطلالب نشریه رو میل نکردی
امروزم هم حق به جانب تر از دیروز زنگ می زنه می گه چرا سمینار المروزو نرفتی حاتمه تنهاست
البت کاری با ما نبوده ..و همه ی کاراش قبلا انجام شده
امروز فقط بحث حضورم تو سمینار بود
براشم هر روز توضیح می دم که تو چه وضعیتی هستم ولی حالیش نمیشه
چی بگه آدم
قرار نیست من بیام اینجا یه سری چرتو پرت بنویسم که ناراحت بشین
بابت پستایی که نا امیدانه س عاجزانه عذر می خوام
من فقط دوس دارم شما فقط احوالات خوش منو ببینید
قرار نیست شما با خوندن پست های منن نگران و ناراحت بشید
اگه چنین اتفاقی افتاده من فوق العاده از حضورتون عذر می خوام
از داداش فرداد که خیلی وقته بهش سر نزدم و کامنت نذاشتم ( در واقع همه ی پستاش رو خوندم ولی نتونستم براش کامنت بذارم ) واقعا معذرت می خوام
قربون خواهر گلم بیتا هم برم که عذر می خوام بابت این نگران شدی ...آبجی ساره فدات ( همه چی روبه راهه )
داداش امید بابت اینکه تو رو هم نگران کردم معذرت می خوام
قربون تک تک شما دوستای فوق العاده ی مجازی
پ ن :
مامان بزرگم تو اتاق منه و دائم تو حالت دراز کشیده برای تنها برادرش که از دستش داد موری می کنه . . . دیگه نمی دونم چطوری تحمل کنم ..کارم شده فقط اشک ریختن
واقعا تحمل از دست دادن عزیزان سخته
خیلی سخته ( انا لله و انا الیه راجعون )
بازم ببخشید که دیر به دیر پاسخ کامنتاتون رو می دم
درود
تسلیت میگم
داشتم رد میشدم گفتم یه تسلیتی بگم
سلام
خوش اومدید
ممنونم . . . دستتون درد نکنه
سلام ساره خوبی ؟
ببخش که دیر ب هدیر سر میزنم ..همیشه وبلاگتو میارم ..ولی باز یه جوری میشه که نمیشه نظر بذارم ..
خب خوبه که اونموقعه من نبودم ...خداروشکر که بخیر گذشته ..
میدونم غم عزیز از دست دادن چقدر سخته ...خدا صبرش بده ..
امیدوارم الان راستش گفته باشی که خوبی ساره..
سلام عزیزم / ممنونم / تو خوبی خانوم خوشکله /
موردی نیس . . ممنونم
خوبم . . . درس میشه
خدا بزرگه
عاشختم سحری . . . آبجی ساره فدات
بوس
آخی می دونم خیلی سخته این روزا سر کردن با مادر بزرگت امیدوارم خدا بش صبر بده موفق باشی ساره جون و اگه صلاح دونستی به منم رمز بده.مواظب دل نازکت باش
اونا دلی بودن برا خودم
به کسی رمزشو ندادم عزیزم
ممنونم که بهم سر می زنی
قربونت برم عزیزم
فدات بشه آبجی ساره
مطالب رمز دار رو که نخوندم بدونم چیه
ولی این روز ها اصلا حالت خوش نیست گلم
به شما تسلیت میگم و آرزو میکنم خدا به همتون صبر بده
ماهم دوستت داریم خانم گل
همیشه شاد و سربلند باشی
قربونت برم آبجی جونم
ممنونم
لحظه لحظه ت بهترین عزیزم
بوس