یادم نمی ره اون روزی رو که رفتم و گفتم وز مادر رو از سمت من به مامانت تبریک بگو
هی اصرار پشت اصرار که برا مامانتت چی خریدی ؟
و اون هیچی نگفت
بهش گفتم اصلا چیزی خریدی ..گفته بود نه
کلی اصرا کردم بابا برو بخر خوبیت نداره ..مامانت گناه داره ها
بعد فرداش که روز زن بود غروبش بهش گفتم بالاخره برا مامانت چیزی خریدی که گفته بود آره خریدم
گفتم چی خریدی ؟ چیزی نگفت
گفتم دوس داری نپرسم چی خریدی ؟ گفت آره
گفتم باشه دیگه نمی پرسم
بهش گفته بودم حتی اگه شده یه شاخه گل برا مادرت بخر خیلی خوشحال میشه
اون گفت مامانم ازم انتظاری نداره
بهش گفتم شاید انتظار نداشته باشه ولی می دونی چقدر خوشحال میشه
چقدر دلم برا اون روز هامون تنگ شده
اگه اون منو از خودش محروم نمی کرد ..الان هم روزای خوبی داشتیم
پ ن :
مامانی همین لحظه کجایی ؟ که عاشقانه بغلت کنم و بگم خیلی دوست درارم
هوس یه بوسه روی گونه های مادرم رو کردم
روز همه مامان ها مبارک
آره
اون مامان نداشت
کی مامان نداشت خواهر جونم ؟