مامانم کار تو باغ ...گل و گیاه پرورش دادن رو دوست داره ..
از گل های خونگی بگیر تا باغچه تا باغ های بزرگ برای کاشتن صیفی جات و سبزی جات ...و تا کاشت برنج و گندم حتی
بعد این همه سال گذشت از زندگی پدر و مادرم . . . امسال یکی از دوست های پدرم به پدرم پیشنهاد کاشت برنج داد ...و بهش گفت من زمینم رو در اختیارت قرار می دم ...زمینش حدود ۱۲ خویز می شد و یه زمین پر کار و پر مرز بود ..شبیه این زمین های شالیزاری پله ای که شاید شما هم دیده باشید ..البته نه با اون شیب زیاد که در دامنه های کوه دیده میشه
هیچی دیگه ...از عید تا به امروز پدر و مادرم و کارگر هایی که می گیرن دارن رو اون زمین کشت می کنند
من یه روز اون اولا که قبل عید می شد فقط رفته بودم زمینو دیدم و یکی هم دو سه روز پیش
واسه همین بود که تموم کارای خونه افتاده بود با من ..که می گفتم که هم مشغله ی کاری دارم ..هم مشغله ی خونه و هم مشغله ی درسی
واسه همین بود که نمی تونستم آن لاین باشم و بلاگم بسته بود ..
چون انقدر مشغله م زیاد شده بود که به کارای روزمره ی خودم به زور می رسیدم ...اینو گفتم که به یه سری از دوستان بگم که من شما ها رو نه یادم رفته و نه فراموشتون کردم و نه از بستن بلاگ قصد بی احترامی داشتم
یه باری هم که بلاگم بسته بود به خاطر این بود که یکی از دوستانم فهمیده بود این بلاگ منه و شروع کرد به خوندنش ...که یه چن روز بسته بود
کلا بازم بابت نبودن و کم بودنم خیلی عذر می خوام
و اما بگذریم
دلایلت برای بستن وبلاگ مسخره هست ..خب نیستی چه ربطی داره ببندی آخه...
آخ گفتی حال میده تو باغ و زمین کار کردن..ما دوقطعه داریم یکی ژدری و یکی مادری قراره ژدری رو بفروشیم و مادری رو خونه باغش کنیم...
بابا داداش امید خوبم من تو پست های پایین دلایل رو توضیح دادم خو دیگه
حال می ده کار کردن ولی امید بستگی به زمینشم داره که درسو در مون باشه و کار توش متعادل باشه ..و سبب خستگی روح و روان نشه
ان شالله ... انشالله تو فروش اون زمین یه چیزی هم دست تو رو بگیره که کارتو راه بندازه و کاسبیت راحت پیش بره ..ان شالله