قُلنج های مغز یک ضعیفه

به قول دکتر بوق ورود افراد گَنده دماغ ممنون ( شما بخون متلقا ممنوع)

قُلنج های مغز یک ضعیفه

به قول دکتر بوق ورود افراد گَنده دماغ ممنون ( شما بخون متلقا ممنوع)

زندگیه سخت ..

زندگی کردن خیلی سخته خدایی

مخصوصا اگه دورو برت رو آدم های حسود و پست گرفته باشن

زندگی واقعا سخت شده ..


پ ن :

شمام اینجا نیستی که یه خورده دلگرمی بهم بدی  ..

من واسه کی بزنم حرفامو ؟!

عشق و عاشق . . .


داستان کوتاه ( مینی مال )

به ساره ی عزیز و همسر مهربانش  

قالب یخ کوچکی در سردخانه ای بزرگ زندگی می کرد ، طفلی قالب یخ کوچک همیشه ی خدا سردش بود و از این موضوع خیلی ناراحت بود ، یک روز که کارگرها در سردخانه کار می کردند یکی از کارگرها برای لحظاتی پنجره ای را که با رنگ شیشه اش را سیاه کرده بودند باز کرد تا هوای سردخانه عوض شود ، قالب کوچک یخ چشمش افتاد به توپ زردی که انگار روی شانه های دیوار نشسته بود ، دایره گرم بود و قالب کوچک یخ از گرمای آن لذت می برد اما طولی نکشید که کارگر پنجره را بست و رفت .

قالب کوچک یخ از قالب یخ پیری پرسید تو می دانی آن دایره ی گرم و درخشان چه بود ؟ قالب یخ پیر گفت آن خورشید است ، گرمابخش آسمان و زمین است ...

قالب یخ کوچک از همان لحظه عاشق گرما و حرارت آن دایره یعنی خورشید شد و تا صبح فردا عشق ساخت در دل سردش ، فردا صبح قبل از آنکه یخ های دیگر بیدار شوند و کارگرها بیایند رفت روی یخ های دیگر و خودش را رساند به پنجره و ..

ادامه مطلب ...

دو بیت یلدایی . . .

شب یلدایی  . . .




سلام دوستانم عزیزم

صبحتون آبی آسمون ..شکوفه ی سیب  .. آهنگ خوش نوای یه جفت قناری

می خواستم دیشب این پست رو تقدیم دوستان بکنم که بنا بر شرایطی مقدور نشد

ولی همشون همون دیشب گرفته شده

و باید بگم برا بعضی از دوستان رو اینجا نذاشتم ولی برا همشون گرفتم ..چرا که گفتم شاید مایل نباشن

و اینکه تفسیرش رو بنده دارم ..هر شخصی متمایل به خوندن تفسیر دو بیت حافظش بود می تونه بهم بگه و من براش تو بلاگش می ذارم

این دوبیت ها شاید یه هدیه ..یا چیزی مثله این بوده از سمت آبجی ساره

فقط با گذاشتن این دو بیت ها از حافظ می خواستم بگم که به یادتون بودم

و باید بگم برای تک تکتون از خداند گار عالم بهرین بهترین بهترین ها روخواستم .

و اما دوبیتی ها :



ادامه مطلب ...

چایی لیوانی ...

یه دو سه سالی هس چایی لیوانی می خورم

امروز لباسمو پوشیدمو با کلی آنتل کلای ..نشستیم رو میز برا خوردن صبحونه

حالمم خوش نبود ولی بی خیال تر از همیشه بودم

موقع لقمه برداشتن نمی دونم چی شد که دستم خورد به لیوانه چایی برگشت رو مانتوهو شلوارم ..

هر دو شون مشکی بود ..

چای داغ بود ولی من اصلا نسوختم ...

انقد حالم بد بود بدون این که به خیس شدن لباسم توجه کنم ..بی خیال به خوردن صبحونه م ادامه دادم ..

اصلا برام مهم نبود ..

وقتی بلند شدم دیدم تموم چایی ریخته زیر میز و ..

سرامیکو تمیزش کردم  و حوصله ی اینکه برم لباسامو عوض کنم نداشتم .

امروز انقد تنم داغ بود ...که انگاری از داغی تنم لباسام خشک شده بودن  چادرمو سرم کردم  ..کیفمو برداشتمو ..خیلی بی خیال از خونه اومدم بیرون 

می گن آب مایه ی روشنی

به نظرتون چایی نشونه ی چیه ؟



بیاید یک بخندید ..

بیاید یکم بخندید ..


اگه یه جاهایش بی ادبانه س ببخشید ..پستش حذف میشه 


همیشه مثل آفتابه قابل اعتماد باش تا مردم همه چیزشان را به تو نشان دهند!

-- یارو میره حج برعکس دور کعبه میچرخه. بهش میگن: چرا برعکس؟ میگه شما دنبال خدا کنید من از اونور می گیرمش!

-- یارو میره جهنم بهش میگن تو که نماز میخوندی اینجا چیکار میکنی؟ یارو میگه .... های وسطش رو جدی نمیگرفتم.

-- از سال آینده کتاب فارسی اول دبستان هر شهر مطابق با فرهنگ همان شهر می شود.

تهران: کبری با دوست پسرش در باران آمد.

زاهدان: کبری تریاک در دست آمد.

رشت: کبری رفت و تا صبح نیامد.

اصفهان: کبری رفت گرسنه آمد.

لرستان: کبری رفت نفهمید کی آمد.

ترک ها: کبری تو این مونده که اصلاْ رفته یا نه؟

-- بجز قوم شوهر که ویرانگرند ... بنی آدم اعضای یکدیگرند.

-- شاباش چیست: عملی عامیانه برای وحشی کردن شخصی که در حال رقصیدن است.

-- زلزله میاد

دختره از پشت بام می افته تو بغل یارو

یاروهه میگه: دمشون گرم! هنوز زلزله تموم نشده کمک های جنسی رسید.


پ ن :

این پست یه سری هاش حذف میشه

در کل خودم زیاد تمایل نداشتم برا گذاشتنش

ولی از اون جایی که خودم اینا رو تو بلاگ یکی خونده بودم اینجا گذاشتمش که شما هم بخندید

خودم که خیلی خندیدم ..در حد قهقه

یه سری جمله های دیگه ه بود که خب من صلاح نمی دیدم در بلاگم بیارمشون

کامنت ضعیفه .../

و اما دل من برای نگاهش ..برای حرفهایش
برای خلقه  تنگش ..برای نجابتش ..برای حیایش ..برای صدایش
برای روز نامه ی زیر بغلش ...برای بحث هایش ..برای حرص خوردنش
برای عاشقیتش ..برای نگاه های مبهوطو معیوقش ..برای ژرفای آسمانیش ..برای سکوت های ممتدش
هر روز من آنجا بودمو ..او نبود ..
هر روز یک پیام از من ..و یک نبودن از او ..
هر روز یک نگاه ..یک سکوت از من ..و بی تفاوتی از او
روز به روز یک نگاه ..یک صدا ..یک نوا  ..از او و بی تفاوتی از من
من و او ..هر دومان ..
ندیدیم
صدا ها را نشنیدیم
سکوت ها را درک نکردیم

طعنه زدیم و طعنه شنیدیم

دور ماندیم از تمام نزدیکی هایمان


قربون تموم نوشته های بلندت که سبکم می کنه
قربون خودت که که یه عاشقی و عاشق موندی
چون کشیدم می دونم چی کشیدی و می کشی

صدامون نمی رسه .....

صدا نزن ممد ...

صدا نزن



تقدیم به ممد  ___   کوریون عزیز

محض رضای خدا بخرین ..

پیشنهاد می کنم

آقایون امروز که دارن از سر کار بر می گردن خونه

برا خانوماشون چن تا شاخه گل میخک صورتی و بنفش بادنجونی بخرن



بخرنا ..یادشون نره

یه ضعیفه ../

خدایا اگه بدونی چقد حالم بده

نه خدا جون شما نمی دونی

که اگه می دونستی یه دستی به سر ما می کشیدی

خدا من با این همه ضعیفه بودنم اگه یکی رو غمگین ببینم یا اگه حس کنم می تونم برا کسی کاری کنم دریغ نمی کنم ..

خدایا تو ماهاست داری منو می بینی ولی دریغ از ...

خدایا می خواستم فقط بهت بگم که دوستت دارم 

خدایا دوستت دارم

بدون که با تمام وجودم دوستت دارم

هوف ..

ببین چه آدمای بی فکری پیدا می شن

داشتیم صحبت می کردیم امروز تلفنی

من تو تاکسی بودم و نمی تونستم یه سری حرفا رو تو تاکسی بگم...طرف خودش فمید

گفت خانوم فلانی ..من قطع می کنم نیم ساعت دیگه زنگ میزنم

هنوز داره زنگ می زنه

ساعت 5 غروب کجاهو ساعت 8 امشب کجا

از هر چی بدم میاد سرم میاد ..

از انتظار متنفرم

وایستا اگه این دفعه زنگ بزنه و اس بده جوابشو دو سه بار نمی دم که یاد بگیره ملتو منتظر نذاره


بعدا نوشت :

احمق ساعت 9 شب  یه متن اسمس داده می گه :

 (هر بامداد آهویی از خواب بر می خیزد

میدند که از تند ترین آهو ها باید تند تر بدود وگرنه از گرسنگی خواهد مرد

فرقی ندارد آهو باشی یا شیر ؛ آفتاب که بر میاید آماده ی دویدن باش .)

بذار اگه حالتو نگرفتم

الف به الف شده

پ ن :

این چه وضعشه ؟

اوشونن بهم می گه هاااا ..من نمی گم

می گه من این جا تو اون جا

چه کنیم دیگه ..قبول کردیم که همین مدلی باشه ..

خیلی دلم براش می سوزه خدایی


خدا رو شکر

امروز با اون آقا حرف می زدم می گفت ..مشکلش تقریبا حل شده 

و براش سقف حقوق تعیین کردن

تازه می گفت موقعی می تونه خیالش راحت شه که اولین حقوقش رو بگیره

بهش گفتم خب حالا ...یه خورده کم توقع لطفا ..

تا اینجا هم که پیش رفته خدا رو شکر :)