از صلح میگویند یا از جنگ میخوانند؟!
دیوانهها آواز بیآهنگ میخوانند
گاهی قناریها اگر در باغ هم باشند
مانند مرغان قفس دلتنگ میخوانند
کنج قفس میمیرم و این خلق بازرگان
چون قصهها مرگ مرا نیرنگ میدانند
سنگم به بدنامی زنند اکنون ولی روزی
نام مرا با اشک روی سنگ میخوانند
این ماهی افتاده در تنگ تماشا را
پس کی به آن دریای آبیرنگ میخوانند
امروز مامانم زنگ خونه رو از پایین زد و گفت ساره یه هزار خورد بنداز .. منم که طبق معمول آیکیو پایین
رفتم سه تا صدی و یه دویستی و یه پونصدی از تو کیفم برداشتمو پیش خودم گفتم اووووووووووووو کی می خواد ۵۴ تا پله رو بره پایین .. از همین بالای پنجره به مامانم می گم برشون داره
هیچی رفتم بالای پنجره و به مامانم گفتم بیا این هزاری خورد مامان
اسکناسارو دور هم پیچوندمو از اون بالا پرتشون کردم پایین
هه هه هه ... چشتون روز بد نبینه .. این اسکناسا تا می خواست برسه پایین هر کدوم به سمتی منحرف شدن..
بیچاره مامانم تا همین الان فک کنم داشت جمشون می کرد
وای من که چقد خندیدم ... منم تا همین حالا داشتم می خندیدم
روز دخترو به دخمله های گل الیکو بانو ناز جان ، بیتا خواهری دخترجان ، آیدا خانومی جان ،اول شخص مفردجان ، صباعزیز هم شهری جان ، الهام دختری جان ، مریمی جان ، دختر انتظار نازنین جان و شکسته بال عزیز تر از جان ... دخمله های نازنین نازنینا تبریک می گم و لپ همتونو از راه دور می بوسم
این عکس گرفته شده توسط فرداد هم تقدیم به همه ی آبجی های گلم
ایشالله به حق کریمه ی اهل ابیت فاطمه ی معصومه (س ) بهترین ها براتون رقم بخوره ...
آرزوی بهترین لحظات و شادی ها رو براتون دارم .. همین طور عاقبت به خیری و سلامتی و تندرستی
هه .../ ایشالله یه شووووووووووووووووووهر زن ذلیلم ( خوب .. آدم .. سر به راه .. مرد نه یه بچه / خدا شناس ...)گیر همتون بیاد
به سلامتی دخترای لینکم و همه ی دخترای ایرونی ...
ماییم و موج سودا شب تا به روز تنها
خواهی بیا ببخشا خواهی برو جفا کن
عکس گرفته شده توسط فرداد
یه خروسه هس بیرون اتاق من هی وق وق می کنه ...
من نمی دونم کدوم کره ... داره انگولکش می کنه /
آیکون ضعیفه ای که سردرد گرفته از دس این خروس بی محل =))))))))
بعد یک سال بهار آمده می بینی که
باز تکرار به بار آمده می بینی که
سبزی سجده ی ما را به لبی سرخ فروخت
عقل با عشق کنار آمده می بینی که
آن که عمری به کمین بود به دام افتاده
چشم آهو به شکار آمده می بینی که!
حمد هم از لب سرخ تو شنیدن دارد
گل سرخی به مزار آمده می بینی که
غنچه ای مژده ی پژمردن خود را آورد
بعد یک سال بهار آمده می بینی که
* نظری *
از این به بعد ناخوشی هام واسه خودم وخوشی هام و لحظه های خوشم واسه شما دوستای گلم...
دیگه تو این بلاگ فقط لحظه های خوشم رو با شما تقسیم می کنم ...
ناخوشی ها باشه واسه خومو خدای خودم :/
یه اتفاق : تو 172 دانشگاه ما دوم شدیم ..
و کم کم دارم به اون چیزی که منتظرش بودم یا بودیم می رسم
هنوزم که هنوزه تنظیمات بلاگم داغون و نمی تونم یه پست درستو حسابی بذارم / از دوستان بلاگ فایی هم معذرت می خوام چون بازم نمیتونم براشون نظر بذارم / واقعاعذر