-
دنیای تموم نشده من . . .
چهارشنبه 26 بهمنماه سال 1390 11:27
تا وقتی بچه ای دنیا دنیا آرزو ست که تو تو ابرای آسمون شکلشو برا خودت مجسم می کنی شاید به همه ی ماها یاد دادن که تا وقتی بچه ایم یا بخوایم خلبان بشیم یا معلم یا پلیس هیچکدوم از ماها اوج رو تو بچگی تو چیز دیگه ای ندیدیم و حس نکردیم ما ابهت و اوج رو یا تو آسمون دیدم یا تو کلاس درس یا تو خیابونا ولی من تو بچگی هام فرق...
-
خدا جون من . . .
سهشنبه 25 بهمنماه سال 1390 23:57
یعنی میشه یه روز بیاد که من خوش خوش خوش باشم و از ته دل شاد باشم و دنیا دنیا ماورایی یعی میشه ؟ با اینکه خدا منو دوس داره / و بار ها بار ها بهم ثابت کرده که دوسم داره ( منم عاشقانه دوسش دارم ) با اینکه مهیار منو دوس داره / و بار ها بار ها ثابت کرده که خیلی دوسم داره ( منم عاشقانه دوسش دارم ) پس چرا من احساس می کنم...
-
چرا . . .
سهشنبه 25 بهمنماه سال 1390 22:34
خدایا کاش ما بنده هات ..بنده های دیگتو ناراحت نمی کردیم چرا بعضی از ماها بنده های دیگتو ناراحت می کنیم ؟ چرا ؟ مرض داریم بیماریم خوشمون میاد از ناراحت کردن دیگران لذت می بریم سنگ دلیم بی فکریم قدرت تحلیل نداریم سبک سریم حسودیم ناخواسته س همه ی موارد نداریم به نظر شما دوستان کدوم گزینه منجر به این میشه که من نوعی بعضی...
-
ادامه ی داستان . . .
سهشنبه 25 بهمنماه سال 1390 15:24
بعد شب جمعه رو منو مهیار رفتیم پونک خون ی عمه بزرگه ی من .. یه عمه و شوهر عمه ی دوس داشتنی بعدم که بعده شام رفتیم پیاده روی و بعدشم رفتیم یه ذرت مکزیکی خوردیم بعد هم اومدیم خونه ی مهیار اینا کلا فک کنم منو مهیار هردومون شکمو باشیم بعدم که فردا صبحش نرفتیم در راهپیمایی عظیم 22 بهمن شرکت کنیم ...چرا که من با مامان سیما...
-
و جمعه . . .
سهشنبه 25 بهمنماه سال 1390 10:20
پنجشنبه شب بعده شام وقتی جولو پلاسمون رو جمع کردیم که همراه همسر بهتر از جان بیایم ... رفتیم ما شاممون رو زود تر خورده بودیم چون می خواستیم زودتر برسیم خونه ی مهیار 2 صبح رسیدیم خونه ی مهیار .. همون شب ..بعد رسیدن تا خوده صبح تخت خوابیدیم و بعده نماز صبح دیدم مهیار یهو غیبش زد ..بعده 15 دقیقه که اومد گفتم کجایی شما...
-
میشه آیا ..؟
دوشنبه 24 بهمنماه سال 1390 22:07
میشه آیا ؟ آیا امکان دارد من باز قاط بزنم ؟
-
یه جوراییم این روزا . . .
دوشنبه 24 بهمنماه سال 1390 18:40
50 ..50 م این روزا
-
نامت . . .
پنجشنبه 20 بهمنماه سال 1390 15:08
گـل واژه ای به سپـیدای ماهـتاب و سپـید است با عـطر بـاغ اطلسی و دشت های گـرم شب بـوهای دشتـستان نـامـت گـل هـزار بـهار نـیامده است نـامت تـمام شبهایـم و گـستره ی خـمیده رویـاهایـم را پــُر می کند و در دهـانم مـانند مـاه در حـوض٬ مـد می شود نـامت در چشمانم چون لالـه٬ سرخ چون نـسترن٬ سپـید و مثـل سرو٬ سبز می ایستد نامت...
-
کاش می تونستم از همین وقت برم . ..
چهارشنبه 19 بهمنماه سال 1390 20:56
خدایا یعنی من نمی تونم برم ؟ خدایا یعنی من نمی تونم از همین فصل شروع کنم ؟ خدایا میشه دلمو نشکونی !! خدایا :* Ya vas liubliu کناره نوشت : یه اتفاق خوبی امروز افتاد که خیلی دوس داشتم بیام از اتفاق بگم و شادیمو با شما قسمتش کنم ولی انگاری خدا خوست که فقط برای چن ساعت دنیام شاده شاد باشه برام دعا می کنید که خدا واسم...
-
شکر . . .
سهشنبه 18 بهمنماه سال 1390 17:10
و باز هم تیم س ..ناما ( که ما باشیم ) تو کل دانشگاه های کشور اول شد یوهاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا چه می کنه این تیم چه می کنه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه یوهوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووو خدایا :*...
-
خدا رو شکر . . .
سهشنبه 18 بهمنماه سال 1390 09:35
یکی از دوستان مجازیمونم برگشت و من خوشحالم که حالش خوبه خدا رو شکر کناره نوشت : راستی ممنونم بابت این همه همتتون بابت استقبال از تریبون آزاد دوستان بیاید قبول کنید که خودمون نمی خوایم که حرف بزنیم و ببینیم دردمون چیه که درمونش کنیم حالا اگه یه نفر پیدا شه بیاد ور دلتون بشینه کلی هممون اشک تمساح می ریزیم ولی وقتی می گن...
-
من امروز عاشقم . . .
شنبه 15 بهمنماه سال 1390 20:14
امروز برای اولین بار اولین بار بعد بیستو چن سال عاشقانه زیر بارش برف قدم زدم و از زندگی لذت بردم این هوای سرد بود که تمومیتم رو به شعف آورده بود پ ن : دوستای خوب من ساره ..هنوز شنوای دردو دل ها و فریاد هاتون تو پست تریبون آزاد هست .. من حالا حالا رو این پستم تاکید می کنم .. اوکی ؟ خسته ی همتون _ ساره
-
تریبون آزاد . . .
پنجشنبه 13 بهمنماه سال 1390 17:51
بچه ها من تو این پستم یه تریبون آزاد راه انداختم هر کی هر چی دوس داره و تو دلشه در مورد هر چیزی تو زندگی یا حتی به صورت طنز و یا حتی قلنج و یا حتی شعر یا هر چیزی که تو دلتون قلمبه شده با هر عقیده ای .. دوس دارم پشت این تریبون آزاد پست من حرفاتون رو بزنید می خوام بشم کسی که پای دردو دلتون میشینه و اما حرف دل خودم : این...
-
هیچی ..
چهارشنبه 12 بهمنماه سال 1390 23:47
-
خدایا . . .
چهارشنبه 12 بهمنماه سال 1390 21:31
شنبه جلسه داریم من خسته شم خسته شدم از مردم های دورو برم از کسایی که نمی ذارن من به علایقم دس پیدا کنم کسایی که نمی ذارن من به اهدافم برسم از کسایی که چش دیدن موفقیت هام رو ندارن خدایا یعنی روزی به من به موفقیت می رسم یعنی روزی میشه که من از ته وجودم بخندم ..و انقد خوشحال باشم که سجده ی شکر به جای بیارم خدایا حاضرم...
-
انگشتری . . .
چهارشنبه 12 بهمنماه سال 1390 19:24
امروز که سر راه داشتم می اومدم بعد برگشت از اون شهر خراب شده رفتم یه جایی اگه گفتین کجا ؟ آها بعد عمری و بعد بیست چن سال ..که عمرا دنبال این چیزا نبودم / عمرا سر راهم رفتم یه نفره فروشی عمرا وقتی از کنار طلا فروشی رد می شدم حتی نگاه هم نمی کردم کلا از رنگ زرد طلا بدم می آد / ولی نمی دونم یهویی امروز چشم خورد به یه...
-
امروز سه شنبه س
سهشنبه 11 بهمنماه سال 1390 10:50
امروز سه شنبه س مهیار گیر داده می گه پنج شنبه میام دنبالت می برمت تهرون می فرماین کاراتو راسو ریس کن باید چهار شنبه غروب که اومدم آماده باشی ها بعد باز دوباره که می زنگه می گه : کاراتو راسو ریس کردی ؟ حالا اگه خدا بخواد پنج شنبه می خوام برم پیش مامان بابا شوهری بی صبرانه مامان شوهرم منتظر بنده س که به خدمتم برسه هه هه...
-
نمیام
دوشنبه 10 بهمنماه سال 1390 23:17
دیگه بلاگت نمیام همیشه از آدمای متکبر بدم می اومده هر کی می خواد باشه باشه هر سطحی می خواد تو جهان داشته باشه / داشته باشه کسی که با ساره می حرفه ..یا نشستو برخاست می کنه یا اینکه ارتباط مجازی داره باید خاکی باشه ..یه خاکیه با شخصیت یه خاکیه محترم و به عرف مثه خوده دختر ساره که خاکیه خوشم نمیاد کسی برام کلاس بذاره...
-
خانه خراب . . .
دوشنبه 10 بهمنماه سال 1390 18:48
پرنده ی چشمهایت را رها کن بگذار عشق "خانه خراب "مان کند
-
اینم عکس گروه و من ...
دوشنبه 10 بهمنماه سال 1390 14:52
اینم عکس من و بچه های گروهمون به ترتیب هر شماره رو با اسمش می گم : شماره 1 رو بهش می گن حسین که کلا کارای گرافیکی و معماری ماله اونه که رشته ش مهندسی معماری و کلا تو ظاهر خیلی بچه ی ساکت و مثلا سر به زیر ..ولی از اون آب زیرکاهاست ..صداش هم خوبه و هر آهنگ درخواستی سنتیو رپ. جازو ..هر چی خواستی می خونه / بچه ی استانه...
-
ای عشق . . .
یکشنبه 9 بهمنماه سال 1390 22:11
نام تو را می برم ای عشق و دهانم به آنی جهانی می شود
-
اون چیه ؟ . .
یکشنبه 9 بهمنماه سال 1390 19:31
دلم یه چیزی می خواد که شما عمرا حدس بزنید چیه اگه گفتید دلم چی می خواد ؟ نوچ به ذهنتون فشار نیارید ... عمرا نمی تونیین حدس بزنید نه آب نبات چوبی ..نه نشستن رو صندلی دکتراست ..نه میرزا قاسمی نه لم دادن کنار جزایر هاوایه .. نوچ هیچکدوم دلم یه چیزی می خواد که سخت تو بحرشم . . . و برام این روزا و این اواخر خیلی مهم شده...
-
آقا برو سوت بلبلی رو ...
یکشنبه 9 بهمنماه سال 1390 12:17
و بالاخره نمرات اومد و بنده ساره آریا منش صاحب چهار وبلاگ بین المللی مخصوصا بلاگ قولنج های مغز یک ضعیفه و عضو فعال تیم س .. دانشگاه های استان خودمان ..و عضو فعال شورای استان ..دانشگاه های استان خودمان و مدیر اجرایی انجمن علمی ح ..دانشگاه ( ...) و مدیر اجرایی نشریه ی هارش و خیلی چیزای دیگه و بله الفارغ التحصیل البته...
-
خدایا ..
شنبه 8 بهمنماه سال 1390 14:53
-
رفتار ها روی اعصاب ها . . .
جمعه 7 بهمنماه سال 1390 10:17
آقا ناراحت موضوع جنگو سکه هو دلارو سارکوزیو امریکاهو نسشت چن روز پیششون تو مجمعهو ..تصمیم گیری برای شش ماه بعدشونو ..تحریم ایرانو ..قطع رابطه ی نفتی با ایرانو کاهش شهریه ی دانشگاه آزاد تو چن وقته دیگهو ..گندی که سیاست مدارای این مملکت به این مملکت زدنو ..قایم باشک بازی وزیر اقتصادو چن نفر دیگه هو ... فقرو فحشاهو...
-
چیزی کم نمی شود ...
جمعه 7 بهمنماه سال 1390 08:16
کمی دریا باش ! قدم گذار روی چشمهایم چاله هایش سیراب شوند از هوای تو هم . . . چیزی کم نمی شود ! مهدی جابری __ خاک سرخ
-
بی خبری ...
جمعه 7 بهمنماه سال 1390 08:15
یه چن روز منتظرم یه خبری بهم برسه ولی دریغ از خبر خدایا قول بده هر چی مصلحتمه همون بشه نامربوط نوشت : آقا به نظرتون اگه شش ماه دیگه جنگ بشه ..کسی پایه س برا دفاع از کشور داره کم کم دور از جون شما خاک تو سرمون می شه ما رو بگو که تازه داشتیم زندگی دو نفره تشکیل می دادیم تا دیروز به خاطر دلتنگی نمی خواستم از این کشور برم...
-
پیش به سوی شعر کوتاه ه ه ه ه ه ه ه
جمعه 30 دیماه سال 1390 11:46
سلام سلام صد تا سلام سلام به همراه نون سنگک داغ و یه پرس کله پاچه همراه با بنا گوش زبون سیرابی دو حلقه چشم و مغز و . . . . آخیش ( گفته باشم این ماچو بغل فقط برا جنس اناث بلاگمه هاااااا..به دلتون صابون نزنید ..شما جنس ذکورا برید با دیوار ماچو رو بوسی و این که بنده ساره جانه جانان خدمتتون عارضم که دو تا امتحانمو دادم...
-
خدا به خیر می گذرونه ؟!!
جمعه 30 دیماه سال 1390 00:34
امروز غروب بعده برگشت از اون شهر خراب شده و امتحان صبحم رفتم دلمو زدم به دریاهو بعده چهار سال زبون باز کردمو گفتم اونی رو که شاید باید هیچ وقت نمی گفتم که ای کاش خر نمی شدمو نمی گفتم یا شاید بهتر شد گفتم ..دیگه اون دلبستگی داشت می شد عذاب وجدان و سوهان روحم خریت کردن بعد چهار سال تحمل خیلی ناراحتم و غمگین و نگران خدا...
-
کاش . . .
یکشنبه 25 دیماه سال 1390 15:09
کاش به جای خوندن واسه امتحان . . الان من کنار دریای خزر در حال قدم زدن بود م و نگاه به دریا و شنیدن صدای امواجش پ ن : فردا اولین امتحانمه دیشب با کلی استرس خوابیدم کلا نمی دون چرا انقد استرس دارم دعا کنید امتحانامو خوب بدم