-
من می ترسم . . .
شنبه 28 آبانماه سال 1390 22:35
من می ترسم از شب هایی که روزم را . . . و از روز هایی که روحم را خراب می کند خراب می کند خراب می کند خراب می کند پ ن : متن از یکی هس ولی نمی دونم از کیه . . . عکس گرفته شده توسط فرداد
-
فردا شنبه س . . .
جمعه 27 آبانماه سال 1390 22:26
خدایا فردا شنبه س شنبه . . . خدایا هوامو داشته باش خدایا من فقط تو رو دارم هر چی کرمته . . . خدایا هر چی به صلاحه آمین . . .
-
چه حکمتی . . . . ؟!
جمعه 27 آبانماه سال 1390 13:33
ه وا سرد است و .. من دستهایم به گِردِ زانوان خموده َم بسته است و .. جسم خاموش من روی پله های سرد عاشقی نشسته است نگاهم . . . نگاه پر خروش من به سمت رشته کوهای سپید غم گشوده است دانه های خوب و بد .. همه خوب می آیند .. چه حکمتی پشت این خوب آمدن های متمادی نقش بسته است ؟ پ ن : عکس گرفته شده توسط فرداد
-
دوستان بفرمایید ساعت دَهی ...
جمعه 27 آبانماه سال 1390 10:33
بگذریم از این که نصفه شب دیشب یه خواب بد دیدم و کلی ترسیدم ..و حالم گرفته شد و این که خونواده صبح علل الطلوع امروز قرار کله پاچه داشتنو من از اون بی خبر .. باباجان گرام رفته سر صبح کله پاچهو نون سنگگ داغ گرفته ..صُبی همه زدن تو رگ منظورم 7 صبحه .. بعدشم که همشون طبق معمول جمعه ها جیم فَنگ شدن رفتن بیرون نارنجشم ماله...
-
بُگذر ...
پنجشنبه 26 آبانماه سال 1390 14:26
عکس گرفته شده توسط فرداد و زمان ... و زمان در مقابلم ایستاد .. به صورتم دست کشید ..بوسه ای داد و لبخندی زد و من در مقابلش زانو زدم زمان من ماندنت را نمی خواهم بُگذر .. می خواهم که بگذری ...
-
هی خدا ...
چهارشنبه 25 آبانماه سال 1390 21:58
ساعت 18بود ... 6 غروب .. ساعت 5:30 رسیدم خونه ..تموم لامپ ها خاموش بود و هیچکی خونه نبود تاریک تاریک مامان بزرگم تو اتاق من تو یه تاریکیه مطلق دراز کشیده بود .. لامپ ها رو روشن کردم .. لامپ اتاق مامان بزرگمم روشن کردم من و مامان بزرگم تو یه اتاقیم چایی سازو روشن کردم که برا عصرونه ی مامان بزرگم چایی درس کنم .. خودم...
-
همچنان ..
چهارشنبه 25 آبانماه سال 1390 21:26
همچنان منتظرم .. همچنان ..
-
بازم انداختنم تو انتظار ...
چهارشنبه 25 آبانماه سال 1390 20:09
شدیدا منتظر شنبه م ..
-
می گن ویاره ..
چهارشنبه 25 آبانماه سال 1390 18:03
و من هنوز هم ... هوس یه دکلته با یه دنباله ی بلندو یه گل سر صورتیو کفشهای دلویزای صورتی دارم پ ن : عجب ویار کردیما
-
السلام علیک یا حسین بن علی ..
چهارشنبه 25 آبانماه سال 1390 12:29
نمی دونم چه حسی دارم نمی دونم چمه .. یه چیزیم هس ..ولی در کل چمه نمی دونم منتظر هفته ی بعدم تو اوج کلافگیم ..ولی به روی خودم نمیارم تشویش دارم ..حالم خوب نیست برای هفته ی بعد یه مقاله دارم که باید آماده ش کنم و نشون استاد بدم تا برای هفته ی بعدش کنفرانسش بدم با دو تا آزمون ..ولی دریغ از یه خورده خوندن ذهنم مشوش شده...
-
چی بگیم ...؟
سهشنبه 24 آبانماه سال 1390 17:51
-
یا مولا علی ...
دوشنبه 23 آبانماه سال 1390 15:14
دوستان بسیار بسیار عزیز من عیدتون مبارک از خدا بهترین هارو براتون می خوام .. بهترین ها رو پ ن : سیدا عیدیه آبجی ساره یادتون نره ... یکی از دوستای خوبم لطف کرده و این شعرو تو بلاگش بهم عیدی داده ...منم برای تشکر از این دوست خوبم عیدیشو می ذارم تو بلاگم ( سپاس بی کران دوست عزیز) حال تو روشن است دلا از ملال تو فریاد از...
-
الان من این بالام .../
یکشنبه 22 آبانماه سال 1390 09:54
با اینکه داره بیرون شدیدا بارون میاد .. ولی رنگ امروز زندگی من تموم رنگ های مداد رنگیه قربون خودم برم که انقد نازم بوس ساره ..بوس
-
خدایا بیامرزش.../
شنبه 21 آبانماه سال 1390 15:07
امروز سرپرست آموزشیم عکس پسر بچه ی۱۶ساله ای رو بهم نشون داد که پشت دعوت نامه ی ترحیمش کار شده بود پسرک خود کشی کرده بود با قرص خودکشی کرده بود اون پسر ..پسر همکار این خانوم بود تو ی قسمت داخلی دعوت نامه عکس پسرک با ژث خاص زده بود .. دلم با دیدن اون عکس کباب شد قلبم شکست پسری با اون قیافه .. اون ته چهری صورتی مهربون...
-
احتمالا ...
شنبه 21 آبانماه سال 1390 13:19
و احتمالا روزی خواهد رسید که تمامیتم را در تمامیتت تمام خواهم کرد احتمالا ....! یاده اون ساندویچ بندری به خیر یاده اون آکفاریم با اون ماهی و عشق مرده ش پ ن : کاش یه خورده هم اون جوری می شد که من می خواستم دنیا امروز برام مضمون رنگای سرد گرفته ... نامربوط نوشت : بازتموم ایران سیستم ها قطعه دیگه گندشو در آوردین خدا...
-
دکش کردم ...هوراااااااااا/
شنبه 21 آبانماه سال 1390 10:37
پ ن : سومی هم دک شد .. تا اینجایی که من خبر دام یکی مونده چقدم سخته این کار .. خودمم خیلی از نظر روحی آسیب می بینم ولی چه کنیم دیگه ..چاره ای نداریم این طوری برا خودشون هم بهتره .... اصل کلام : ولی این وسط خیلی به شخصیتم توهین میشه واقعا چقدم که من خورد شدم تو این قضایا این از بی فرهنگی و جهان ســـــــــ..ومی بودن...
-
دوستت دارم ...
جمعه 20 آبانماه سال 1390 15:30
و من و اتاقم و میزم و روزنامه های تاریخ گذشته ی روی میزم و تک خودکار و تک مدادو تک پاکنم در تک جا مدادیَم تک دفتر مشق گُل گلیَم تک مدادی که اِتود نیست و همان مداد مشکی بلند دوران کودیست و من و تختم و متکای راه رای نباتیَم و تک قفسه با کتاب های تک به تک رویاییَم و گلدانه گله تناس زرشکیَم همه مان در انتظار یم در انتظار...
-
دوستان بفرمایید ناهار ../
جمعه 20 آبانماه سال 1390 13:53
طبق معمول جمعه ها کسی خونه نیست ..و من کلا تنهایی دارم حال می کنم دارم نهار می خورم اونم ماکارونی مونده از دیشب ..یه لیوان آب خنک و خیارشور صعنتی از این خیاشور صعنتی ها خیلی گاهی اوقات می چسبه هااااااااا دوستان بفرمایید ناهار دی :
-
بوالهوسی .../
جمعه 20 آبانماه سال 1390 12:26
شدیدا هوسه یه لباس صورتی کار شده ی دکلته با یه کفش دِلِویزای بندک دار ساق پوش پاشنه دار .. و یه یه موی کار شده با گذشتن یه گل سر صورتی سمت راست گوشه ی موهام و یه آرایش ملایم صورتی کردم ... پ ن : هوسم شدیدا مثه وقتی که آدم هوس خوردنه انارش میشه
-
گاهی خیلی کفریم می کنن ...
جمعه 20 آبانماه سال 1390 10:39
به نظر شما این پسرایی که برا آدم کلاس میان ..آدم باید باهاشون چیکار کنه در الویت اول حتی همین دخترا در الویت دوم به نظر من یا باید کَلشونو بزنی بشکونی یا باید یه فن دور برگردن بزنی تو تخت صورتشون تا فکشون آویزون شه یا باید گوشاشونو بپیچونی کف گرگی هم بد نیست کِی باشه که عصبانیتم از اونا رو رو یکیشون خالی کنم و یکیشون...
-
کی می گه من عاشق شدم ...! هان ؟
پنجشنبه 19 آبانماه سال 1390 20:21
امروز رفتیم جلسهو .. کلی دفاعیه زدمو .. کلی حرفم آوردنو من همش تو سکوت بودم و ترجیح می دادم حرف نزنم ولی مگه گذاشتن تا آخر این جوری بمونه یه سری ها یه چیزای پروندن .. که دیگه گفتم هر آنچه را که باید می گفتم این پسره جقله ی تازه وارد حالا چون مجری برنامه ی تلوزیونی فکر کرده کیه .. فن بیان داره که داشته باشه ..این دلیل...
-
تو حسرت دون های برف ..
چهارشنبه 18 آبانماه سال 1390 22:27
می خوام برم بخوابم و قبله خواب . ..... دسته راستمو بذارم رو پیشونیو دسته چپمو اِل مانند بذارم رو دلمو تو حسرت برف به سقف نیگاه کنم پ ن : خدایا یه سری از بچه ها امروز می گفتن تهرونی ها خیلی خوشحالن خدایا صدقه سریه همین تهرونی ها دله ما رو هم شاد کن آمیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــن یه سری های خاصو دوس دارم...
-
چرا گفتم باشه ...؟
چهارشنبه 18 آبانماه سال 1390 22:12
تو ماشین بودیم من عاطفه حاتمه پشت و رضا جلو عاطفهو حاتمه بین راه پیاده می شدنو منو رضا تو شهر قبل سوار شدن قرار نبود رضا بیاد .. یه صف سه کیلومتری بود ... رفتم بهش گفتم ما یه ماشین گرفتیم و سه نفریم اگه شما هم مایلید می تونید همراهمون باشید .. اون یه مِنو مِنی کردو با انگشت اشاره رو به ۴/ ۵ پسر کردو گفت می خوام قاچاقی...
-
آره .../
چهارشنبه 18 آبانماه سال 1390 21:54
دیگه خسته شدم فردا اگه پرسید فرقی نمی کنه غیر مستقیم یا مستقیم منم غیر مستقیم بهش می گم آره
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 18 آبانماه سال 1390 16:31
امروز رفتم اون گندی رو که اون پسرهو اون خواهرش به موبایلم زده بودنو انقد پین کد واردش کردن که کلا موبایلم پین کد قاطی کرد .. جمعش کنم یا نهایتا .. کمش کنم در ره پیگیری کاری که مادر ارجمند گرام بهمون داده بودن رفتیم پست بانک شهرمان که فوق العاده شلوغ اندر شلوغ .. که گفتیم بی خیال .. امروزو بی خیال .. فردا که می خوام...
-
واسه همه جا کار سازه آیا .../
چهارشنبه 18 آبانماه سال 1390 09:50
به هوای دیروز فحش خواهر مادر دادند و امروز هوا سربه جاهایی شده .. معمولا می گن سر به زیر و امروز ۲ برابرو نیم گرمتر شده به نظرتون فحش های نامــــــــــــــــ..وسی که میدن .. واسه همه جا کارساز ... برای بی جانش که انگاری بوده ..برای باجانشم آیا آره ؟؟؟؟
-
آیا کسی درک می کنه .../
چهارشنبه 18 آبانماه سال 1390 09:43
یه روز صبح خونه م و می خوام خوش باشم ..اگه مامانم بذاره که نمی ذاره .. و می گه برو بیرون در دور دست ها کاری برام انجام بده .. بدبختی ظهرم تا غروب باید برم بیرون از شهر در دور دست ها .. چرا نمی ذارن من یه ۳ / ۴ ساعت ماله خودم باشم خسته شدم از این زندگی ایا کسی درک می کنه ..فک نکنم چقد دوس دارم وقت پیدا کنم برای...
-
هممون تنــــــــــــــــــــــــــــــــــــــهایم .../
سهشنبه 17 آبانماه سال 1390 20:25
این داداش ما بازم داره بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..هرام گوش می ده هی بهرام گوش بدیو .. به صاحاب این مملکت گیر بدی مثه مست که بعد خوردن تو هر نفس ..شروع می کنه به هذیون گفتنو فحش ناموسی دادن ای بابا یکی تنهاست همه تنهان .. تا دیروز فقط خدا تنها بود .. ولی الان دیگه من تنهام .. تو تنهایی اون تنهاست این...
-
خوبیت نداره ../
سهشنبه 17 آبانماه سال 1390 20:15
استاد من اگه نخوام هر جلسه تو یه کلاس ۶۰ نفری انقد ازم تعریف نکنی کیو باید ببینم حالا هی انقد تعریف کن .. که یکی از این کلاس از جنس اذکار چشش ما رو بگیره .. فقط چششو بشه مایه ی دردسره ما من خودم کم بدبختی دارم . حالا کم مونده معشوقعه ی سیریش هم پیدا کنم استاد انقد جلو این جنس ذکور از ما تعریف نکن .. خوبیت نداره
-
ما کلا بی چیزیم .../
سهشنبه 17 آبانماه سال 1390 16:46
برفشو تهرونی ها می بیننو می خورنو حس می کنن کلا تهرونی ها در حال دیدنو خوردنو کردنن .. بعد سوزو سرماشو ما باید اینجا ببینیم .. دیدن لذت بخش نیست .. دیدن مکافات داره .. دیدی باید بری شهادت بدی ....پس اول می بینی و بدش می ری می دی فک کنم ما اون قسمتیم که روش .....ده میشه داریم یخ می زنیم از سرما .. حالا از چی معلوم نیست...