-
خدایا به بنده هات بگو دس از سر من بردارن .../
دوشنبه 16 آبانماه سال 1390 22:37
یکی هس که یه سری دختر دورشو گرفتن و خیلی قبولش دارن از جمله من قبولش دارم چون دلم واسش می سوزه ... این طرف به قول علی داداش کمپوت خودشو برای این دخترا تا قله شون خم می کنه و برای اون اناث کلی مخلصم چاکرم میاد ..ولی به من که می رسه کلی کلاس واسم میاد اون فک می کنه همه ی اون دخترا سطحشون از من بالاتره ..ولی اگه می دونست...
-
شایـــــــــــــــــــــــــــــــد..
دوشنبه 16 آبانماه سال 1390 22:23
خدایا چیزی برام نداری .. ؟؟ چیزی برای رفع خستگی روح کاش من یه دوس جن داشتم شاید قضییه کلا فرق می کرد شاید زندگی فرق می کرد شایـــــــــــــــــــــــــــــــــــ..د .../
-
بله ..بالاخره .../
دوشنبه 16 آبانماه سال 1390 16:32
به سلامتی همه اونایی که بلتن ویندوز عوض کنن ویندوزم اوکی شد دی :
-
عیدو سارهو .. ندانستن ../
یکشنبه 15 آبانماه سال 1390 15:59
موبایلم پیدا شد ... یه پدری پیداش کرد و داد به پسرش .. اونم با هزار مکافات شماره ی مامانمو پیدا کرد و خبر از پیدا شدن موبایلم داد دس این آقا هم درد نکنه واقعا ( واقعا چه با شخصیت بودن ) .. شانس داشتم که موبایلم دس آدم ناتو نیفتاد البته من جز گزارش های کاری چیزی تو موبایلم ندارم .. ولی خب اون گزارش ها خیلی مهم بودن از...
-
یه روز بد .../
شنبه 14 آبانماه سال 1390 13:30
کلی حرف هست .. کلی حرف دارم .. می خواستم بگم از اینکه ویندوز کامپیوترم رفته به درک و دارم از جای دیگه آپ می ذارم تا اینکه هفته ی قبلو بودم تهرونو .. برف امام زاده هاشمو .. جیگرکیه بسته هو .. جاش خوردن آشو اونم نصفه شب .. از اینکه بهزاد پرویی کردو .. از نصایح رضاهو از این ۱۲ شب راه افتادیم از شهر مربوطه و تموم راه رو...
-
یعنی این طوریه ...
دوشنبه 9 آبانماه سال 1390 13:34
نمی دونم چرا امسال خیلی خیلی زود تر از موعد یادش افتادم .. سال های قبل همیشه ۱۰ / ۱۲ روز پس از گذشتنش یادم می اومد نکنه منم تو همون روز تولدم بمیرم .. مرگ ساره در بیستو .. سالگی
-
چه ساده م .../
دوشنبه 9 آبانماه سال 1390 10:21
بابا قیصر یه جا می گه : قطار می رود…. تو می روی…. تمام ایستگاه میرود…. و من چقدر ساده ام که سال های سال در انتظار تو ، کنار این قطار رفته ایستاده ام و همچنان…. به نرده های ایستگاه رفته ، تکیه داده ام و بابا سلمان می گه : دل باغ تا سبزه را آرزو کرد بهار آب و آیینه را رو به رو کرد زمین را در اطراف باران رهانید تن خسته ی...
-
بیا برو .. تا منم برم .../
دوشنبه 9 آبانماه سال 1390 09:03
روزگار میشه به جای گذشت با سرعت نور با معادلات انیشتین .. با سرعت مونوتریو .. بیای بگذری دیگه خیلی خستم کردی حوصله ی مهمون نوازی ندارم .. آره مهمون حبیب خداست ولی یه روز .. دوروز .. سه روز .. اصلا نه ده روز ولی نه یه عمر پ ن : بیتا اگه بدونی با این عکسات منو کجا ها بردی .. !! عینهو ۱۸ شبانه روزو برام تداعی کردی اجرت...
-
گفت برو ..و من اومدم
یکشنبه 8 آبانماه سال 1390 11:30
این روزا ها صدقه سری بارونو پاییزو .. امثالهم دمو بازدم هایم صدا دار شده است رفتنی نوشت : امروزم دَکم کرد گفت برو .. بهش گفتم برم پنج شنبه میام .. ( لبش برگشت ) این روز ها حتی برای حمالی هم دَکت می کنن دَک کردن جز قوانین اجمالی تصویب شده ی اداره های امروز است
-
زر نزن ساره .../
شنبه 7 آبانماه سال 1390 19:35
پلورالیسم بودن چقد بده .. فرقی نمی کنه از هر نوعش که باشی میشی شبیه آدمای بی بخار و بی بخار بودن چه بده آدم باید تو پاییز تو این سرمای وانفسا .. تو این بارونو شرشرش ..بخار از دهنش بلند شه اوج بگیره ..هبوط شه این روزا من چه بی بخار شدم (پلورالیسم از مدل دومش )
-
من یه سقفم .../
شنبه 7 آبانماه سال 1390 18:02
برای گذروندن یه دوره برای ارتقا سطح مبحث مربوط به ح..رسی امروز رفتم دنبال کارای اداریش به مدیر عامل اون جا بابام سفارشمو کرد ... بعد کلی امضاهو نامه ی اداری .. رفتم شعبه ی شماره ی یکش تو استان .. خدای من تموم افراد دورو برم جنس ذکورن .. کلا محیط محیط مردونه س تازشم همه شون همسن بابام و بزرگتر حتی و به دور از لطافت...
-
حرف نگفته با بارون .../
شنبه 7 آبانماه سال 1390 10:18
دیروز گفتیم بی خیال کار شخصی شیم بابام خطاب به پوریا : ... کی می ری دنبال مامانت .. ؟؟ پوریا : ۲ هو پونزده دیقه راه می افتم من : منم میام بی خیال کارای شخصیم شدم و گفتم برم بیرون شاید هوام عوض شد .. بابام رو کاناپه خوابش برد .. و منو پوریا رفتیم پوریا طبق معمول بهرام گذاشت ... و گفت ساره این همون شعریه که من همیشه از...
-
نصیحتات رو برای خودت نگهدار .../
جمعه 6 آبانماه سال 1390 16:40
۴۲۰ ــ برای من که تمام نهنگ هایم به ساحل زدند، از دریا نگو ... از : محمد موسویان ـــ کوریون
-
توهم .../
چهارشنبه 4 آبانماه سال 1390 21:06
سرمام حاد تر شده ... نفسم بالا نمیاد حالمم خیلی بده و تلویژن داره وضعیت سفید می ده.. کلا چیزی نمی ده فقط دره نشون می ده و من اینجا پشت این رایانه ی یارانه .. با یه ویندوز داغون نشسته م دارم چه غلطی می کنم خودمم نمی دونم و تو فیلم دارن هی صلوات می فرستن .. احتمالا نوری / شهاب سنگی چیزی دیدن ... بارون از تهرون اومده...
-
تو بدون حالا .. ما پیشکش شایدم کشمش ../
چهارشنبه 4 آبانماه سال 1390 19:09
همین که تو می دونی واسه هفت پشتمون بَسه ... همون که گفتی ما نمی دونیم ایــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــش توهم نوشت : چقد دلم می خواد یه داداش تپل مپُلو اندازه ی اون پسره ۷ساله ای که تو تاکسی کنارم نشسته بود داشته باشم هی بغلش کنم ماچش کنم لپاشو گاز بزنم سر به سرش بذارم اون هی این ور بره اون ور بره...
-
جوجه ...
چهارشنبه 4 آبانماه سال 1390 16:20
فردا با بچه ها می خوایم بریم سواد کوه به صرف جوجه کباب به دست خودمون قراره من بزنم .. مهارت دارم شدید تو زدن جوجه طعم جوجه های من حرف نداره البته اگه گرم مجاز باشید
-
اگه شانس داشتیم اسممونو می ذاشتن شانس الله نه ساره ../
چهارشنبه 4 آبانماه سال 1390 16:01
همین الان یه فرمانده دیدم که با رفیقش از جلوم رد شد فک کن چه فکرایی که نکنن الان می رن می گن این دختره این جا چیکار می کرد ( اصلا اینا خودشون این جا چیکار می کردن ؟؟) ای تو روح هر چی افراطیه این چشای بابا قوری من چرا تو بَدوه ورود اینا رو ندید ای بمیرم من که کلا عادت دارم به دورو برم و آدما نگه نمی کنم بیا اینم از...
-
هیچ زری نزنید ../
چهارشنبه 4 آبانماه سال 1390 09:08
* تو نمی تونی به کسی که گرفتار یه نفر شده بفهمونی که گرفتاریش چقدر مسخره می تونه باشه واون آدم هم نمی تونه به تو حالی کنه که چی رو داری از دست میدی تو و اون آدم میشید یه جفت آدم زبون نفهم در برابر هم پس بهتره هیچ کدومتون هیچ زری نزنین سرتونو بندازین پایین و انگار که اصلن همو ندیدین رد شین یکی از سینه ی دیفال یکی توو...
-
تحملش می کنم ../
سهشنبه 3 آبانماه سال 1390 20:30
فوق العاده غمگینم و سر ماخوردگی هم به غمام اضافه شده .. و شدید گلوم داره چنگ می خوره .. کاش بغض گلوم از چشام می ریخت نه نمی خواد .. اون طوری حالم بدتر میشه بذار چنگ بزنه .. تحملش می کنم گناه من چیه ... خدایا تو چرا آخه خدایا تو به قول نولاند والش دوستم بودی منم دوستت بودم خدایا واژه ی دوست رو برام تعریف کن.. اجرایش...
-
آیکون دماغ سبز ../
سهشنبه 3 آبانماه سال 1390 18:25
باباهه یه بشکه ی بزرررررگ ِ ترشی ِ کرفس اورده خونه میاد تو اتاقش میگه اینو بذار اینجا -اون : خو بو می گیره اتاقم باباهه:خودتو بو کردی؟ بو سگ می دی اون : :-l
-
لا لای لا لای لا لای .../
سهشنبه 3 آبانماه سال 1390 18:15
آه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه هی ی ی ی ی ی
-
دو به شـــــــــــــــــــــــــــــک ../
سهشنبه 3 آبانماه سال 1390 12:52
خیلی گشنمه و کلی انرژی ازم تحلیل رفته برم یه چیز حاضری بخورم یا منتظر بمونم برم خونه ناهار بخورم ؟
-
گیـــــــــــــــــــــــــــر دادی ...بد رقم
سهشنبه 3 آبانماه سال 1390 12:48
چرا هر دفعه این استاده تا چشش به من می افته به من گیر میده کنفرانس دادم تو یه قسمتی اسم ( تردید نگر ) اومد .. یعنی من گفتم باید اون فرد در اون سیستم تردید نگر باشه و این جز مبانی و وظایف کاریشه و بازش کردم که اصلا تردید نگر یعنی چی تا رفتم رو این مبحث استاد برگشت بهم گفت یه سوال ازت دارم الان ازت نمی پرسم ولی ته...
-
دوست دارم ../
سهشنبه 3 آبانماه سال 1390 12:19
خدایا تو را من دوست ..دارم ..دوست ..دارم خدایا من تو را دوست.. دارم .. دوست.. دارم تو را من تو رامن تو را من دوست دارم دوست دارم دوست دارم خدا یا من تو را دوست دارم خدایا من تو را دوست دارم دوست دارم دوست دارم
-
تفـــسیر اشتباه .../
سهشنبه 3 آبانماه سال 1390 08:37
آیا من وقت دارم یه صبحونه ی دبش بزنم .. فک نکنم باید ساعت ۹ از خونه حرکت کنم تا ۱۰ هو نیم باشم اون جا و فقط ۲۰ دقیقه وقت دارم تا تموم کارامو بکنم مشورت نوشت : دیروز رفتم موضوع رو به کارشناس دفتر گفتم .. و اون بهم گفت من باید صبر کنم و من نیز باز در دلم لبخندی زدمو گفتم چقدر صبر و باز هم صبر گفت بذار من فکر بکنم تا...
-
قلب اناری من ... /
دوشنبه 2 آبانماه سال 1390 19:43
مباحث کنفرانسمو آماده کردمو .. گفتم جناب پیرینتر کاغذ داره ؟ ــ بله داره پرینت گرفتیمو زدیم بیرون شب شده بود .. و آفتابی که درنیومده بود رفته بود آقا فرهنگ ؟؟؟؟ نشستیمو با یه دختر کوچولوی بلوز صورتیه گل سر صورتی شدیم دو دخترو یه زنو یه نیمچه دختر دخترک بهم آرامش داد .. ای جان من هی دستشو از پشت می برد رو کمرشو بلوزشو...
-
نُچ نمی رســـــــــــــــــــــــد ... /
دوشنبه 2 آبانماه سال 1390 16:57
بزرگ شده ای، وبااین همه بزرگی، قدت به عشق نمی رسد! منظورم توئی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی
-
چقدم من ساده م
دوشنبه 2 آبانماه سال 1390 16:44
به خدا با این پیام های خصوصیتون شرمنده می کنید آدمو اینا چیه می گید ... وای بر من بابا یه دنیای مجازی دیگه تو این چن وقت دنیای مجازی بهم یاد داد که احساساتو بذارم کنار هر وقت از احساسم گفتم ... گفتن خفه شو منم به درخواست بعضی ها خفه شدم البته حکمت چیزایی مثه مشغله بیشتر مسببش شد چن بار توضییح دادم ولی دوستان فکرهای...
-
بابای ....D : ) .... /
شنبه 23 مهرماه سال 1390 14:30
خب عرضم به حضور انورتون که دیگه نمی نویسم نه اینکه خیلی خوب می نوشتم واسه همون ولی از این به بعد فقط شماها رو می خونم و براتون نظر خواهم گذاشت این طوری بهتره پس خداحافظ بلاگ جووووووووووووووووونی جونم چقدم دوست داشتم وبلاگ قولنج های مغز یک ضعیفه فقط دوس داشتن نـــــــــــه .... بلکه عاشقت بودم وبلاگ قولنج های مغز یک...
-
مرا تنها به این دریــــــــــــــــــا سپارید . . . . /
شنبه 23 مهرماه سال 1390 12:57
مپرسید ، ای سبکباران ، مپرسید که این دیوانه از خود بدر کیست ؟ چه گویم ؟ از که گویم ؟ با که گویم؟ که این دیوانه را از خود خبر نیست. به آن لب تشنه می مانم که - نا آگاه به دریای در افتد بیکرانه ، لبی ، از قطره آبی ، تر کرده ، خورد از موج وحشی تازیانه ! مپرسید ، ای سبکباران ، مپرسید مرا با عشق او تنها گذارید . غریق لطف آن...