بابام امروز از یه جا از این قارچ های جنگلی کنده آورده
مامان من تو خوراک قارچی که درس می کنه گردو هم می ریزه
امشب برای افطار از قرار معلوم خوراک قارچ داریم
گردوهای آسیاب شده ی خونمون تموم شده و مامانم در حین اینکه داشت با بابام می رفت بیرون به داداشم گفت :
ـ به من بگه یعنی به منه ساره که اون گردوها رو بشکونم و آسیابشون کنم
داداشم در مورد من یه چی به مامانم گفتو .. گفت تو رو خدا به هرکی کار می سپری به این ساره نسپر ... من که تو اتاقم مشغول کاری بودم ( کار مثبت بود در واقع تو چُرت نیم روزی بودم )
یه جورایی شنیدم
و از اون جایی که ساره اگه سرش بره حقش نمی ره ... بنابراین اومدم بیرونو منظورم از اتاقمه و شروع کردم به کولی بازی در آوردن که چرا چنین چیزی در موردم گفتی ...
بالاخره ه ه ه ه ه ه ه / جونم براتون بگه :
این داداشه داره گردوها رومی شکونه تا آسیاب کنه ... هر کی با ساره در بندازه عاقبتش میشه عاقبت داداش من
ـ پ ن :
همچنان هوا عاشقه .. و دس بردار هم نیس
مربوط نوشت :
احتمالا قالب وبلاگم رو عوض خواهم کرد ... قالب وبلاگ خودم رو تو دو سه بلاگ دیگه هم دیدم
چه معنی داره .. مقالب وبلاگ من باید تک باشه مثه خودم که تکم (آیکون یه ضعیفه با اعتماد به نفس بسی فبها خیلی بالا )
خوبی دیوونه...؟
دارم تظاهر می کنم به اینکه حالم خوبه .... ولی نه راستش خوب نیستم /
وای ترسیدم ازت ساره جونم من که باهات همیشه خوبم و در نمیفتم
بابا بی خیال از این عملیات های انتحاری فقط برای جنس ذکوره
آخی می دونم چی میگی هوای کشاورزا نیست امیدوارم خدا کمکشون کنه
ساره جونم تو چرا تظاهرات می کنی به حال خوب چرا حالت بده؟
تظاهر نکنم چیکار کنم ...مهم نیس ناز گلم
انگیزش از نوشتن این نامه چی بود؟!!
کدوم نامه عزیزم منظورته ؟