قُلنج های مغز یک ضعیفه

به قول دکتر بوق ورود افراد گَنده دماغ ممنون ( شما بخون متلقا ممنوع)

قُلنج های مغز یک ضعیفه

به قول دکتر بوق ورود افراد گَنده دماغ ممنون ( شما بخون متلقا ممنوع)

خدایا ...



یعنی امروز غروب من مرتکب بدترین اشتباه زندگیم شدم

بدترین 




خدا کنه به خیر بگذره

 

دعام کنید / لطفا

اگه نداشتمت به کی پناه می بردم ...

امروز که می خواستم برم برا مامانم یه سری خورده ریز بخرم

باورتون نمیشه وقتی پامو از در گذاشتم بیرون ...احساس کردم این هوا .. این نم نم بارون یکی از رویایی ترین هوا های عمرمه

خیلی خوب بود ..

کاش امتحان نداشتم و با الی تماس می گرفتم و می گفتم بیا که با هم بریم پیاده روی

هم اون امتحان داره و هم من ..

حیف این هوای امروز نبود

یه هوای زمستونی سرد ..

یه هوای خنک خنک

یه هوای مطبوع

واقعا خدا رو شکر ...خدا رو صد هزار مرتبه شکر

خدا تو رو به خاطر تموم داشته ها و نداشته هام شکر

جاتون خالی ..در بالکن که بازه و هر چن دقیقه یه بار یه نسیم ملایم سرد میاد ...

خیلی خوبه ...

یعنی خدا چقدر خوبه

یعنی خدا چقدر بزرگه

یعنی خدا چه رحمانو چه رحیم

خدا چقدر زیباست ...هم جمیل هم کریم ..

خدایا اگه تو رو نداشتیم چیکار می کردیم

واقعا گیجم که فکر کنم یا نکنم . . .

خدا هی می گه فک کن

من هی از خدا می پرسم خدایا فکر کنم  ؟؟! ..واقعا به این موضوع فکر کنم  ؟؟!

باز خدا می گه فکر کن

می گم خدایا تو رو به پیامبر ..به این شب عزیز قسم ..یعنی راستی راستی فکر کنم؟؟؟

می گه فکر کن

اصلا گیج شدم

واقعا گیجم که فکر کنم یا نکنم 

بیچاره اون

که من ...

بذار یه بار دیگه بپرسم

بازم پرسیدم

می گه فکر کن ..باز خدا می گه فکر کن

خب فکر به تنهایی کنم ..یعنی فقط و فقط فکر کنم که چی بشه آخه ؟

خدایا تکلیف منو مشخص کن

خدایا انقدر منو درگیر این جور مسائل نکن

بابا من دمارم در اومده


روبه راه نیستم . ..

جلو مانیتور نشسته  م ..

نمی دونم امشب چم شده که هی این ورو اون ور سرک می کشم

یه خورده سوپر چیپس خوردم ..حوصله نداشتم بیشتر بخورم ..سرشو پیچوندم گذاشتم کنار

بعد سر یه لواشک آلو سیب رو باز کردم 

حوصله نداشتم برم کارت امتحانیمو ببینم

همین جا پشت مانیتور دانشگاه رو سرچ کردم تا ببینم دقیقا اقتصاد کی امتحان دارم

کلا آلزایمر دارم ..همش یادم می ره چه تاریخیه

زندگی خیلی برام روتین شده

خیلی یک نواخت ...


روحمو شست .. .

امروز کلی بارون اومد و من خنک شدم

امروز وقتی همه تو خونه هاشون قایم شده بودن

امروز وقتی اون بارون تند بارید و خورشید رفت 

امروز وقتی صدای رعد و برق تن همه رو به رعشه می نداخت و نورش تموم آسمونو شهرو می پوشوند

امروز وقتی من و مامان بزرگ تو خونه تنها بودیم

لباسمو پوشیدم و به بهونه ی خرید یه قلم جنس رفتم دور ترین مغازه ای که نسبت به خونمون بود

بی خیال ..

یواش یواش

پاهام تا مچ زیر آب بودو بارون تمومیتم رو شست

ماشین های که با سرعت رد می شدن تا از این بارون فرار کنن ..

ولی من جای همشونو زیر بارون پر کردم


زیر بارون

بدون چتر

یه آسمون

یه رعدو برق


سر پل صراط . . .

یکی به آدم انگ بزنه خیلی نامردیه

خوبه خدا شاهد و ناظر رفتار و کردار و تموم وجودیتمون هست که اگه نبود ما آدم ها چیکار می کردیم

چطوری خودمونو آروم می کردیم

چطوری خودمو نو ثابت می کردیم

چطوری بنده های خدا رو تحمل می کردیم

به من انگ خورده که من با شما جنس ذکورای بلاگ در  ارتباطم 

حالا چه ارتباطی خدا داندو خدا

و اینکه احتمالا منظور این خواهر یا برادرمون انواع ارتباطاته ...انواع ارتباطات

گوگول ( شما بخون گوگل )سرچ کنید انواع ارتباطات بهتون می گه اَعمش چیه


ایشون اذعان دارن که من تو دنیای واقعی نیز خیلی از اون مدل زنام

ف .. ج ... ر ...



خوبه من خدا رو دارم اگه نداشتم چیکار می کردم اون وخت

یعنی ما اگه خدا رو نداشتیم چه غلطی می کردیم

من که اصلا برام مهم نیست این دوستمون چی می گه ولی خوب نیست آدم انقد ناشی باشه و قضاوت کنه

برادر یا خواهر عزیز حساب و حساب رسی من با شما باشه سر پل صراط ...

قسم می خورم اون جا از خجالتت در میامو قسم می خورم که حلالت نمی کنم

من این همه سال و این بیست و چن سال آسه نرفتمو آسه نیومدم که کسی به خودش حتی اجازه بده چنین فکری بکنه / آدم ها حتی بابت قضاوت اشتباه تو ذهنشون باید پاسخگو باشن در پیشگاه خداوند حالا چه برسه که اونو به زبون بیارن و علنیش کنن

سر پل صراطو از سایت اعزرائیل سرچ کن بهت می گه چه خبره اون جا




نامربوط نوشت :


دوستان و مخاطبین عزیز با عرض پوزش و شرمندگی بسیار

بنده مجبورم بنا بر دلایلی بازم آدرسم رو تغییر بدم 

بسیار بسیار شرمنده م 

و فوق العاده خجالت زده

آدرسم رو براتون خواهم گذاشت

یا علی مدد __



بی ربط بی ربط :


عموم اومد مامان بزرگمو برد خونه ی خودشون

من به اون تو اتاقم عادت کرده بودم

امروز که من و اون فقط خونه بودیم بهم گفت من دارم برای تو سکته می کنم

( حالا بماند که چرا انقد دغدغه ی منو داره . . . بهم می گفت خدا رو داشته باش و نسبت به مسائل زندگی و دورو بریات بی عار یا بی آر باش )

حالا کی برای من خدا رو صدا بزنه و برام دعا کنه

موقع رفتن می گفت عموت می گه می خواد منو ببره خونه ی خودش ...می فت من بدون تو چیکار کنم ...منم تو دلم گفتم من بدون تو چیکار کنم !


یه چیزایی از این روز ها ( با رعایت عدم جلب توجه ) . . .

تا به امروز دو تا از امتحان هامو دادم و چهار تا دیگه مونده

آمار تحلیلی انقده محاسباتی بود که نگو ..

چهار تا سوال بود که هر کدومش الف ب  ج دال ه واو . . . داشت

به قول یکی از دوستام کلا به جای 4 تا انگاری 40 تا بود

کلا بعضی ها اون 2 ساعت وقت رو کم آردن

من به استاد یه نگاهی کردمو گفتم استاد اگه جزوه ی خودتون برا سوالاتون کافی نبود آمار 2 دوره ی لیسانسو من جزوه شو داشتم ..

استاد خنده ش گرفته بود

خب آره دیگه ..این چه وضعه سوال دادنه آخه

یه خبر دیگه این که رئیس دانشگاهمون عوض شده یه چ.پی که به جاش یه راستی اومده

یعنی این رئیس دانشگاهمون که 18 سالو دو ماه رئیس بود یعنی کم مونده بود فقط خون ما دانشجو ها رو تو شیشه کنه

خیلی این روز ها اتفاقات جالبی می افته و افتاده

اتفاقات جالب که آدم نمی دونه از رخ دادن اون ها خوشحال باشه یا ناراحت ..من که کلا از رخداد این اتفاقات هنوز گیجو منگم

( خب بذارید ببینم تا بی این خط مرور کنم ببینم از خودم تعریف کردم ..هوم م م م م م م

نه خوشبختانه هنوز جلب توجهی تو نوشته هام نبوده / پس ادامه می دیم )

این روزا ت من دو تا چیز داره خیلی خودشو نشون می ده که من بهشون نمی گم کمبود چون دارم مثلا تقوا پیشه می کنم ( اینجا رو نمی دونستم چطوری بگم اگه جلب توجه شد ببخشید )

کمبودی که یا بهتر بگم نیازی که خودم نمی تونم برطرفش کنم تنها کاری که می تونم بکنم اینه که از خدا کمک بخوام

مامان بزرگم روز هاست که خونه ی ماست ..وقت و بی وقت برام دعا می کنه ..

حتی جالب اینجاست که وقتی اشک هام و گریه هام رو می بینه می دونه دلیل گریه هام چیه ...

ولی هنوز دعاهاش برای من بر آورده نشده

جالب این جاس مامانم متوجه دلیل ناراحتی هام نمی شه ولی مامان بزرگم دقیقا می دونه من چه مرگمه

خیلی دوسم داره و بهم می گه امید من توئی ...می گه من فقط منتظر .... . . تو ام :(

ولی من که کاریاز دستم بر نمیاد

(اینجا هم جلب توجه شد ببخشید ) 

به خدا می گم خدایا من حرفم پیشت سند نیست و آدم حسابمون نمی کنی ..بابا این مامان بزرگم با این سنش با این کهولت سنش با این بیماریش ..این جوری دعا می کنه ..

اقلا یه به مصلحت خودت یه نگاهی هم به ما بنداز دیگه

چه می دونم


به امید آن نشسته که ز گوشه‌ای درآیی . . .

به امید آن نشسته که ز گوشه‌ای درآیی . . .



مه و مهر یار ما شد به امید تو خدا شد

که زهی امید زفتی که زند در خدایی


همه مال و دل بداده سر کیسه برگشاده

 به امید کیسه ی تو که خلاصه وفایی


همه را دکان شکسته ره خواب و خور ببسته

 به امید آن نشسته که ز گوشه‌ای درآیی


به امید کس چه باشی که تویی امید عالم

تو به گوش می چه باشی که تویی می عطایی


به درون توست مطرب چه دهی کمر به مطرب

 نه کم است تن ز نایی نه کم است جان ز نایی
                                                       




نا مربوط نوشت :


دوستان عزیز می خواستم بابت جلب توجهی که توپست هام دارم ازتون عذر خواهی کنم . . . فقط می تونم بگم این جا تنها جاییه که من می تونم با خودم و با همه راحت باشم / فقط همین

در هر صورت می خوام که حلال کنید

کامنتی از یک دوست عزیز . .


کامنت یکی از دوستان بی نام 


که به من خیلی لطف داشتن و می خواستن منو متوجه اشتباه نکرده م بکنن 

( حرفی ندارم بگم .. . برامم مهم نیست / فقط اینو به دوست عزیزمون بگم که

من تو این بلاگ از روزمرگی هام و فشار های روحیم می گم

اصلا حرف شما صد در صد قبول / من از خودم تعریف می کنم ...من گناهکارم ..من فلانو فلانم

من ساره آدم ضعیفیم ..عزیز من من که خودم دارم می گم ضعیفم ..

معنی کلمه ی ضعیف : یعنی کسی که نمس تونه از خودش دفاع کنه / یعنی کسی که عقل نداره یا ناقص العقله / یعنی کسی که خود خواهه / یعنی کسی که کمبود داره ..اعم از همه ی نیا ها ..تو همه ی نیاز هاش از مادی بگیر تا غریزی تا جنسی تا معنوی کمبود داره / یعنی کسی که زوری نداره

یعنی کسی که جامعه ای که زندگی می کنه اونو نمی پذیره ...بازم بگم یا کافیه

باشه حرف شما درست من تو دنیای واقعی هم همه جور ارتباطی دارم به قول یه دوستمون من از این زنای ف . .  از این زنای ج ..  از این زنای ر... هستم ...

 کلمه ی ف .. / ج .. . /  ر .. رو می تونید تو فرهنگ لغات فارسی ( معین )  به صورت کامل ببینید و اگر از معنیش اطلاعی ندارید همون جا منیش هم هست ..

راضی شدی دوست عزیز .. حالا یه نفس راحت بکش و زندگی رو به خودت سخت نکن 

آفرین به شما


و کامنت این دوست بسیار عزیزمون که خیلی به جا بود :


(اینجا مگر گنده دماغتر ازخو تو کسی هست ؟؟؟؟مدام در حال تعریف کردن از خودت هستی از صدات از حجابت از درست چه خبره ساره فکر میکنی دهان آسمان باز شده و تو افتادی پایین حتی در عبادتت جلب توجه میکنی تو عقل نداری وقتی از ثدات حتی تو این فضای مجازی تعریف میکنی خودت محرک جنس ذکوری تو همش میخوای جلب توجه کنی مخصوصا بعد میای و از مذکرها بد میگی ؟؟؟ والله حیا هم خوب چیزیه اینجا اینطوری میکنی وای به حال دنیای واقعی ساره  اشکال ز رفتار خودته محض ...من که تو تمام پستهات چیزی جز تعریف از خودت نخوندم چه عجب که اینبار اسم این تاهل بیچاره رو بردی اون هم لابد وسیله ای برای خلاصی تو از شر یه سری آدمه که تو بهشون مزاحم میگی )

مزاحم تلفنی . . .

روز اول

+شخص مزاحم ( که ادای آدمای متشخص رو در میاره ) :سلام

_ من : سلام بفرمایید . . . اَلو . . . اَلو ...بفرمایید

+ ببخشید من بعدا باهاتون تماس می گیرم

_ ( منم که چون تو دانشگاه بودم و سرم شلوغ بود اصلا متوجه نشدم چی گفت و با کی کار داشت و قطع کردم و برام اهمیتی نداشت )



روز دوم / ساعت 21:30 دقیقه ی شب :

+ سلام

_سلام بفرمایید

+ خوبین شما ؟

_ ( مکث کردم / گفتم ببخشید شما ؟)

+ مکث کرد گفت . . . خب یکی

_ گفتم : ببخشید / اسمتون رو می تونم بدونم ؟

+ گفت خب یه شخصی دیگه ..

+باز گفت : می تونم باهاتون صحبت کنم

_ گفتم ببخشید میشه خودتون رو معرفی کنید

+ گفت ک حالا باید حتما بگم کیم ؟

_ گفتم : بله لطف می کنید

+ گفت مجیدم

_ گفتم نه فامیلی شریفتون

+گفت حالا حتما باید بگم / فامیلیم رو ؟

_ گفتم بله / چون من اگه نشناسمتون نمی تونم باهاتون صحبت کنم / اگه ندونم کارتون چیه و دارم با کی صحبت می کنم نمی تونم ادامه بدم برا صحبت

.

.

.

.

.با کلی پرویی گفت آره شما منو نمی شناسیدو از این حرفا ..و گفت آره من شما رو یه جا دیدم

_ گفتم من اصلا چنین جاهایی نمی رم و اهل چنین جایی نیستم

_ گفتم حتما اشتباه گرفتید

_ گفتم می تونم بدونم شماره م رو از کی گرفتید

+ گفت نه من اشتباه نگرفتم و نمی تونم بگم شمارتون رو از کی گرفتم چون طرف منو قسم داده


( کلا جونم براتون بگه که مخه ما رو کار گرفته بود اون موقع شب

می دونید چرا شک کرده بودم و حرفشو جدی گرفتم چون دقیقا گفته بود شما رو با دو تا خانوم تو فلان جا دیدم و از شما خوشم اومده )

_ اینو که گفت اعصابم خراب شد و گفتم نکنه واقعا همین طوری مکه می گه

_بهش می گم خب حرف حسابتون چیه ؟

+می گه ک واقعا فکر می کنید من راحت می تونم حرفم رو بگم ( عجبآدم پدر سوخته ای بود خدا وکیلی / و حتی هست )

دیگه نمی گه من قصد ازدواج دارم که منم بهش بگم بابا یابو ..من نامزد دارم 

_ کلا بهش گفتم جناب شما اشتباه گرفتید و منم چون نمی شناسمتون پس قطع می کنم / خیلی عصبانی شده بودم

+ اون می گفت : حالا چرا عصبانی می شید ؟ من که قصد بدی ندارم

_ حالا هی می گفتم خب بفرمایید چیکار دارید اون نمی گفت

+ دید دیگه داره خیلی حاد میشه . . . گفت ببخشید الان موقعیت مناسبی نیست من بعدا باز تماس می گیرم

_ گفتم تا نگید کی هستید و شماره یمنو از کجا گرفتید و قصدو قرضتون چیه من با هاتون حرف نمی زنم ( کلا گفتم من تو مرامم نیست حرف زدن با جنس ذکور نا محرم )

+ بهش بر خورد گفت بالاخره که باید حرف بزنید

_ گفتم کافی دیگه ...

..نمی دونم چی شد که قطع کردیم


روز سوم / طی تماس اول :

باز شروع کرد به طفره رفتن و برای من هم مهم بود که اصلا کی شماره ی منو داده به اون و اون قصدو قرضش چیه و کلا خودش کیه

اونم اصلا مُقر نمی اومد

_ گفتم چرا نمی گید منظورتون از این تماس ها چیه ؟

+ اونم به جای اینکه به سوالم پاسخ بده چن تا سوال پرسید

گفتم جناب من اطلاعات شخصیم رو به رفیق فابام نمی دم ..شما که دیگه . . .

تا گفتم رفیق فاب فکرش رفت یه جای دیگه ..و خیلی سرد گفت رفیق فاب و کلا بهم ریخت ..

+گفت ببخشید می تونم بدونم تعریف شما از رفیق فاب چیه ؟

_گفتم تعریفی ندارم و می خوام قطع کنم

+ گفت تو رو خدا یه سوال ...قطع نکنید ..

_ منم که کلا قاطی کرده بودم با کمال آرامش سکوت کردم

+ گفت شما رفیق فاب دارید ؟

اون جا بود که فازم گرفت که منظورش چیه ( اون بدبخت فکر می کد من چن تا دوس پسر دارم )

_ گفتم منظورتون اینه که چن تا دوست آقا ..

که یه جورایی رسوند آره

_ باز قاطی کردم و گفتم واقعا که ..

+که اونم گفت نه منظوری نداشتم / با وضعیت الان این دوره و زمونه من فکر می کردم ..

_ گفتم چرا نمی گید قصدو قرضتون چیه ؟

+ گفت شما که به نظر خیلی زرنگ میاید ..یعی متوجه نشدید من دقیقا قصدم چیه

_منم که فکر می کردم اون یارویی که شماره ی منو بهش داده بهش گفته من نامزد دارم فکر می کردم قصدش یا مزاحمته یا نهایت دوستی

_ گفتم نه

+ یه چیزی گفت که من متوجه شدم قصد ازدواجیه

_ منم گفتم می تونم یه چیزی بگم ..جنای من نامزد ارم

_ اینو که گفتم باورش نمی شد ..

+ گفت من باورم نمیشه و شما دارید دروغ می گید

_ گفتم دروغ نمی گم و دلیلی برا دروغ ندارم

_ گفتم لطف کنید دیگه مزاحم نشید ..

از اون روز هم فک م کنه من دروغ گفتم وهی زنگ می زنه و مزاحم میشه ..

منم که از روز چن بار گوشی رو خاموش کردم ..کلا هم جوابشو نمی دم

اس ام اس می ده ..


کلا جوابشو نمی دم ..

نمی دونم چرا نمی فهمه

نمی دونم اون بی غیرتی که شماره ی منو بهش داده بهش نگفته من ازدواج کردم

حالا هی به من بگید تو خون خودت رو کثیف نکن و جوابش رو نده

بابا من اصلا جوابش رو نمی دم ولی اون اصلا ا رو نمی ره

تازه پرو بر گشته می گه ..خیلی سبک بیان و لحنتون و صداتون دلنشینه

تو روح من که ای صدام آخرش به جای اینکه سبب خیر بشه سبب شر شده

یعنی این بشر جلو روم بود دنده ها شو خورد می کردم به حضرت عباس


پ ن :


نکنید جنس ذکورا ..نکنید ( منظورم با یه سری افراد بی فکر و بی غیرته )

ای بابا

مگه ما چه هیزمی تری بهتون فروختیم که ضعیفیم و نمی تونیم چیزی بگیم که اگه بگیم خودمون زیر سوال می ریم

لعنت به این مم.لکت