قُلنج های مغز یک ضعیفه

به قول دکتر بوق ورود افراد گَنده دماغ ممنون ( شما بخون متلقا ممنوع)

قُلنج های مغز یک ضعیفه

به قول دکتر بوق ورود افراد گَنده دماغ ممنون ( شما بخون متلقا ممنوع)

تولد دو سالگی من . . .



    امروز تولد دو سالگی ضعیفه س ...



یعنی من



البت با این آدس میشه تولد یک سالگی ..

ولی بلاگ قولنج های مغز یک ضعیفه دو سال که توسط مدیر بلاگ خانوم ساره آریا منش به وجود اومده

تو این دو سال با دوستان خیلی زیادی آشنا شدم ..

یه سری هاشون کلا بلاگشونو بستن ..

یه سری هاشون رفتن خارج از کشور

یه سری هاشون بلاگ جدید زدن

یه سری هاشونم ..همچنان هستن ..

ولی خب بعضی از این یه سری ها کمرنگ شدن و بعضی هاشونم هنوز مانند قبل پر انرژین

از نمومنه دوستانی که خیلی وقته بنده رو همراهی می کنن در واقع از بلاگ منتظر در انتظار چهار زانو می تونم اشاره کنم به داداش علی بلاگ دیوار که من از بلاگ دهاتی تا دیوار 1و همچنان دیوار ۲  افتخار همراهی ایشون رو دارم و در ادامه سعیده ی عزیزم از بلاگ چسبندگی های روح ما و همچنین بیتای عزیزم از بلاگ یک سیب زمینی خسته و الی عزیزم که من با ایشونم هم از بلاگ آسمان خراش ها تا به امروز که بلاگ دلپیچه های مغزی که ناشتاست ..

و همین طور جا داره یادی بکنم از داداش محسن (ملقب به حبیب )از بلاگ دخو که بعد ها بلاگی زدن به اسم دیوار که ایشونم در حال حاضر بلاگشون مسکوته و خارج تشریف بردن و من هم دل برای متن های ادبیشون تنگ شده

و همین طور داداش فرداد عزیو و مهربان که همچنان مثل قبل پر انرژی و با طراوتن ..و داداش پوریا از بلاگ خرمگس خالتور بدون سیگار در هوا فالش می خواند و ساحل عزیزم از بلاگ توگِدر و همین طور از داداش علی رضااز بلاگ قوطی کمپوت و برادر مهربانم جناب آرش از بلاگ غرولند های یک جهان سومی که ایشون هم بلاگشون رو یه چن وقتیه که مسکوت کردن / و خواهر مهربان از بلاگ دختر انتظار و حسین رها از بلاگ قمار بازو مهدی جابری عزیز از بلاگ خاک سرخ که شعر هاشون فوق العاده س و همین طور ویکی از بلاگ بی جوابیو محمد حسین امنیان از بلاگ پروگوتانیست   ... اینها دوستانی هستن که یه چیزی حدود سه ساله هنوز هستن  و من خوشبختانه هنوز ازشون خبر هایی دارم و بیشتراشون هم خدا رو شکر هنوز دارن تو بلاگاشون ادامه می دن


بعد از اون من بعد از گذشت یک سال از بلاگ منتظر و قولنج های مغز یک ضعیفه افتخار همراهی برادری مهربان دیگر دکتر علی رضا از بلاگ بوق و فریبای مهربان از بلاگ نوشته های آبی من / صبای عزیزم از بلاگ بی قراری های من تا ابه امروز که در بلاگ دو فنجان لبخند هست / صورتی عزیزم از بلاگ میس پینک / جناب خورشید از بلاگ کشکول ..آیدای عزیزم از بلاگ راز آتش و داداش امید بزرگوار از بلاگ حرف دل و فرشید قربان پور عزیز از بلاگ سه رنگ و فرهاد عزیز از بلاگ نقطه ویرگول و وخواهر عزیزم من و دلتنگی هام که با ایشون زمانی که بلاگ ورود ممنوع رو داشتم آشنا شدم و در ادامه برادر مهربان علی از بلاگ عشق سوزان فراری ..سحر عزیزم از بلاگ به قلم آنها که به بهشت نمی روندو بلادونای عزیزم از بلاگ خوابگاه نشین های نابغه و لی لای عزیم از بلاگ ژرم از حس دلتنگی / و همین طور برادر عزیز همکنون / برادر مهربان کاوه از بلاگ نوشته های عمو مهرداد و آقا سعید از بلاگ نابودی ام اس و مجتبی همرنگ از بلاگ داروک و فانی/ احسان از بلاگ تسبیح آبی زیر محراب کبود


و همه ی دوستانی که ممکنه من حضور ذهن نداشتم و نتونستم اسمشون رو اینجا بیارم

واقعا تو این دوران که با این دوستان بودم چیز های زیادی ازشون یاد گرفتم و شاید من حتی بیشترین لحظاتم رو در نت بودم تو این چن وقت ..

واقعا تجربه جدیدی بود ...یک سری مواردی هم پیش اومد که خدا رو شکر شاید به خیر گذشت و..

از همتون ممنونم ..

برای همتون آرزوی بهترین ها رو دارم

خیلی دوستون دارم

و از خداوند منان سعادتمندی هر دو دنیا رو براتون خواهم خواست

توئی که تو اینمدت از دست من اذیت شدی و من گاهی رفتار های غیر منطقی داشتم ..می خوام که حلالم کنی


تولدم مبارک


یا علی مدد ــــ


ناری ناری . . .

این آهنگ منو یاده سلف دانشگاهمون و چای خوردن هام تو سلفو یه چیزای دیگه می ندازه

بنابر این به من خورده نگیرید

از دانشگاه فعلا فارغ شدم و این اولین باریه که تابستونش نمی خوام برم دانشگاه

خیلی دلم تنگ میشه

الان این آهنگ به مناسبت فارغ شدن 3 ماهه ی من از دانشگاه و دلتنگیم برا نبودنمه

و یکی دیگه از مناسبت ها به خاطر گرون شدن لبنیات و نون می باشد

پس نیاید نگید دختره جلف شدهو ..از این حرفا

نه از این خبرا نیست



 : فَت__وا نوشت  :


راستی اجازه دارید پشت مانیتورتون یه دوری هم برا خودتون بزنیدو

اجازه دارید حرکات موزون هم برید

حلال در حلال

محاسبه ی عدالت . . .

بذار از این جا شروع کنم

قضییه از اون جا شروع شد که من رفتم تو بلاگ جناب کشکول و پست نسبتا بلند بالای جالبش رو خوندم 

و بگم که واقعا اونی که وضعش خرابه حتی نون هم نمی تونه بخوره

و اما محاسبات من :

مقدار یارانه ی در نظر گرفته شده برای نون در هر ماه چقدر بود ؟؟

اینم نمی دونید ؟ پس شما چی می دونید ؟

طبق اطلاعات من : 5000 تومن در هر ماه

خب اگر هر فرد در روز دو تا نون بخوره / در ماه میشه 60 تا

و اگر هر نون باشه 350 تومن تو ماه میشه 21000 تومن

حالا جالبه که تو تهران کلا قیمت یه چیز دیگه س اونو خوده تهرونی ها بر حسب مبنای 5000 تومن حساب کنن

بنا براین حتی اگه هر فرد تو روز یه دونه نون هم بخوره بازم اون یارانه ی کوفتی کفاف نمی ده

شعار عدالت آقایون این جوری ..به عمل که می رسه از صد تا نا عدالتی اون سمت تره

حالا اینو پاسخ بدید ؟

سه عنصر زندگی هر انسان چیه ؟ اگه گفتید ؟

نه عزیزم اشتباه گفتید ..خاکو آبو آتش چیه ؟ مگه این جا کلاس علومه ؟

سه عنصر زندگی هر انسان که همه ی انسان ها برای اون می جنگن

خوراک / پوشاک /  مسکنه

حالا اینم مهمه که بدونید این سه مورد حول مدار دایره واری می چرخن که هسته ی اون ها تشکیل شده از مقوله ای به نام پول

خب

پول که اگه از شب تا صبح سگ دو بزنی تا حلالش رو دربیاری در واقع باید بری بمیری

و در آخر باید بگم که تو این دوران حتی یکی از عناصر همکه برای بقا لازمه تامین نمیشه تا برسه به دو عنصر دیگه 

تو روح این م.ملکت با اون سران دله د*ز ش


ای وای ..ای وای ..ای وای ای وای . . . اوه ..اوه

امتحانام تموم شد

چشم حسود کور بشه

امتحانام تموم شد

چشم حسود کور بشه

امتحانام تموم شد

چشم حسود کور بشه

آیکون ساره در حالی که مادرش براش اسپند دود کرده و داره دور سرش می چرخونه

امتحانام تموم شد

چشم حسود کور بشه

امتحانام تموم شد

چشم حسود کور بشه

امتحانام تموم شد

چشم حسود کور بشه



پ ن :

دلتون آب شد

آیکون ساره ای که عقلش رو از دس داده

منم می رم . . .


منم دیگه انگیزه برا موندن ندارم

همه دوستانم رفتن




بعدا نوشت :


دارم آلبالو میخورم  / نمک زدم بهش

یعنی ترشه ها

دلتون آب

مخصوصا دل این مخاطب خاص که اسمش بی نام / آیکون زبون درازی

ضایع شدم در حد دندون مصنوعی مادر بزرگتون و مادر بزرگم . ..

ضایع شدم در حد دندون مصنوعی مادر بزرگتون  و مادر بزرگم . . . 



بذارید یه داستان از امروز تعریف کنم حالش رو ببرید ..از غروب تا به حالا هر وقت خودم یادم می افته خنده م می گیره

قضییه از این قراره که ما داشتیم امتحان روش تحقیق می دادایم امروز که من جواب همه سوالا رو نوشتمو چن بار چکشون کردمو وسطاش یه چیزایی هم به جوابا اضافه می کردم )( اینا اصل مطلب نیست )

هیچی خیالمون راحت شد که باید برگه رو بدیم و اولین بار بود که ساره زرتی برگشو می داد ..چون کلا ساره عادت داره تا آخر بشینه و هی بنویسههی بنویسه ..هی بنویسه

هم زمان که داشتم برگه رو می دادم یکی از همکلاسی هام که آقای متشخصی هم هستن ( شما بخون مثلا متشخص  )بلند شدن و برگشو نو دادن و پشت سر من راه افتادن و اومدن تو سالن و منو صدا کردنو گفتن یه لحظه ..

تو سالن هم بچه های دیگه داشتن امتحان می دادن ..

یکی از مراقبا گفت امتحانتون تموم شده برید یه جای دیگه حرف بزنید /

منم گفتم لطف کنید بیاید ژایین تا ..

من جلو اونم پشت سرم که یکی دیگه از مراقبا باز بهمون گیر داد و گفت میشه دو نفرتون یه لحظه بیاید این طرف که این آقا برگشت و گفت برای چی و اون مراقبه یه چیزی گفت و این آقاهه گفت ما بچه های ارشدیم ( ایناشم مهم نیست ..یعنی علنا شما تا اینجا داشتی حاشیه ها رو می خوندی / )

کلا رفتیم رو پاگرد یکی ازراه پله های پایین ..که یه خورده حرف زد ..حالا حرفش چی بود ( الان دارید از فضولی میمیرید نه ؟؟ای خدا بمیرم براتون )

حرفش این بود که خانوم فلانی شما جزوه ی تئوری رو دیدید ..گفتم بله شما هم دیدید ..این چه وضع جزوه س که بچه ها جمع کردن ..قضییه از این قراره که هفت تا گروه بودیم و قرار بود متنی رو که لاتین بود و ترجمه کردیم و کنفرانس دادیم ..یه خلاصه ای از اون رو به عنوان جزوه در نظر بگیریم که استاد از همونا سوال بده برای ترم

همه رفتیم این دم آخری به جزوه نگاه کردیم دیدم یکی از جزوه های همین آقایون دو برگه و برگ اولش نوشته مقدمه و برگ دومش تهش نوشته پایان ..اصلا داشتیم شاخ در می آوردیم

( اینایی هم که تا اینجا خوندید حاشیه بود و اصل مطلب نبود ...هه هه هه هه

باز داشتیم صحبت می کردیم که یه مراقب دیگه بهمون گیر داد و گفت لطف کنید کلا از سالن دانشکده برید بیرون وقتی امتحانتون تموم شده ..

من چون با معاون پژوهشیمون کار داشتم ..این آقاهه رو دنبال خودم کشوندم پیش آسانسور تا برم طبقه چهارم ..

هی نوچ ناچ کردیمو ..گفتیم به نظرتون امروز میشه چیکار کرد وقتی فردا امتحان داریم ..

هیچی دیگه این آقاهه رفت از فرصت استفاده کنه ..برگشته می گه شما شمارت بده ..آقا تا اینو گفت حق مطلب اومد دستم ..( این آقا کلا هر مساله ای رو باعث می کنه میاد دم پره ما می چرخه / (کلا ایشون نیتشون خیره ..منم که حتما مشکل دارم به قول اون مخاطب خاص لندهور )


حالا در آسانسور باز شدو یه استاد هم رفت توشو منم دسم به در که نذارم بسته شه هو ..این پسره مصرانه می گفت شمارتونو لطف می کنید ..که من اون وسط نمی دونستم چی بگم که ضایع نشم . ..یه دفعه از دهنم در رفت که آره گوشی من کلا خاموشه ..باز حرفشو تکرار کرد که من شبیه این نینجاها پریدم تو آسانسور دکمه ی ۴ رو زدمو بدون خداحافظی و ختم کلوم کردن برو که در رو..فلنگو بستم ..خیلی بد شد خدایی .شانم زیر سوال رفت با این حرکت

..یعنی حالته تو آسانسور رفتن منو می دید می ترکیدین از خنده

حالا من موندم چطوری دوباره تو چش این پسره نگاه کنم ( من که کلا توچش نامحرم جماعت نیگاه نمی کنم یه یه اصطلاحه در گفتار عامیانه)..خیلی ضایع بود امروز

این قضییه یه بار موقع درس کردن ماکارونی ..یه بار موقع پاک کردن ریحون ها ..

یه بارم وسط نماز یادم افتاد ..خیلی ضایع بود

( حالا یه یاروی خر پیدا نشه نگه آره تو داری جلب توجه می کنی هو از این شِرو بِر ها

اصلا به هیچ احدی ربطی نداره من چه غلطی می کنم

اوکی مخاطب خاص بی نام  ؟؟؟ اوکی ؟)

ماکارونی . . .



می خوام برم خرید ..ماکارونی و یه خورده ریز بخرم برا شام

شما هم امشب شام دعوتید . . . اگه دوس داشتید تشریف بیارید

بازم جوک های چرتو پرت . . . :))

* بازم جوک های چرتو پرت . . . :)) *


گور بابا ننه ی همه ی غم های دنیا / بچه ها هوا چه گرمه دارم می پذم



رشتیه زنش پنج قلو میزاد میاد دره خونه پلاکارد میزنه که اهالیه محل دیگه شورشو درآوردید...


عربه سوار تاکسی میشه میشینه کنار یک دختره / یک مدت میگذره ، برمیگرده به دختره میگه : ببخشید خواهر ، یک سوال جنسی داشتم ،

دختره می گه خفه شو کثافت نکبت

باز یک مدت میگذره باز عربه می پرسه ببخشید میتونم یک سوال جنسی بپرسم ؟

دختره میگه : گمشو

سوال جنسی رو برو ازون ننت بپرس

خلاصه عربه اونقدر گیر میده تا آخر دختره حوصله ش سر میره ،میگه : بپرس ببینم چه مرگته ؟! عربه می گه : شرمنده خواهر جنس این شلوارتون چیه ؟؟



 یه روزخیاره باخیارشوره داشت میرفت یکی ازخیارمی پرسه این کیته میگه خواهرمه  / ترشیده...


روز قیامت میشه -خدا می گه همه حیوونا چون عقل نداشتن برن بهشت. ترکه سرشومیندازه پایین قاطی حیوونا

بعد خدا بهش می گه تو که حیون نیستی آدمی / ترکه میگه : اون دنیا خر بودیم حالا شدیم آدم


مرد اولی : امان از دست این زنها !؟ زنم تمام دارائیمو برداشت و رفت !

دومی : خوش به حالت ! زن من تمام دارائی مو برداشت و نرفت !!!


بچه از باباش میپرسه: بابا، تو بهشت زنها از شوهراشون جدا زندگی میکنند یا باهم هستن؟

باباهه میگه: بچه جون، اگه زنها با شوهراشون یکجا باشن که آنجا دیگه بهشت نمیشه ‎ !!!



دوستم میخواد بهم زبان انگیلیسی آموزش بده میگه:

همیشه یادت باشه پسرا هیزن پس واسه افراد مذکر his به کار میره!


غضنفر میره مکه با خودش آر پی جی میبره

میگن این دیگه برا چیه؟

میگه با این سنگا که شما می زنین شیطون نمیمیره !


از یه عربه پرسیدن شما به خاطر نفت کشورتون انقدر پول دار هستید؟

نتونست بگه” پــَـــ نــَـــ پــَــــ ” , مـُـرد ! :) )

.


رضا شاه به زور میخواست چادر رو از سر زن ها برداره

هیشکی زیر بار نمیرفت

حالا میخوان به زور چادر سر زن ها بکنن بازم کسی زیر بار نمیره !

یعنی لجباز تر از زنها تو کهکشان پیدا نمیشه ها!


دختر:بابا می تونم برم پیش دوستم درس بخونم؟

بابا : نه نمیشه برو اتاقت درس بخون.

دختر:چرا آخه بابا؟

پدر:واسه اینکه سالها پیش مامانت هم میومد پیش من درس بخونه !



یک شانه تخم مرغ هشت هزار تومان!یک کتاب خوب دوهزار تومان!

پس نتیجه میگیریم که ارزش ک و ن مرغ بالاتر از مغز یک نویسنده است!!



به سلامتی مگس که یادمون داد زیاد که دور کسی بگردی آخرش میزنه تو سرت !



اگه ورزشی به نام “سگ دو” جز مسابقات المپیک ۲۰۱۲ بود

حتما ما ایرانیا می تونستیم خودی نشون بدیم!



کافیه یه روز اتفاقی یه جوراب سوراخ بپوشین

اگه شده اتوبان رو موکت کنن

یه جوری میشه که تو مجبور شی کفشتو دربیاری !


ترکه با ماشینش یه دختر سوار می کنه مآمورا جلوشو می گیرن میگن:خواهرم شما پیاده شو .... ترکه با تعجب می گه :خواهر شماست؟!؟! وضعش خرابه ها...

 

زندگی چه جالبه

ساره انرژیش رو از دس داده در حالی که نباید از دست بده

ساره می خواد الکی خوش باشه که حتی اونم نمی ذارن

نه تو دنیای واقعیش و نه مجازیش

حتی مخاطب های مجازی ساره هم نیم ذارن که ساره الکی خوش باشه ..

الکی بخنده ..و دیگران رو بخندونه

الکی خوش باشه

الکی انرژداشته باشه

الکی بگه همه چی آرومه

الکی عنوان کنه که همه چی بر وفق مراده

حتی الکی هم نمی ذارن

این الکی ها اتفاق بیفته

مگه چه هیزم تری به شما مخاطب های مجازی فروختم

به نظر باید شما آدم های مجازی فرهیخته باشید

ولی چرا نیستید و حتی از آدم های واقعی بدترید 


پ ن :

منظورم یک سری مخاطب های مجازی خاص هست نه همه

ادامه مطلب ...

به نظرتون فکر منو می خونه ...؟


مادر بزرگم برگشته خونه ی ما و برام باز از اون دعا ها می کنه

به نظرتون فکر منو می خوه ؟

چون هر وقت من دارم در مورد اون موضوع فکر می کنم می بینم اونم داره در مورد همون موضوع برام بلند بلند دعا می کنه