تو راه می اومدم ... چشم بهروز نامه فروشی افتاد ... ولی نخریدم ...اومدم جلوتر به رولتای تو قنادی افتاد ... وایستادم و خریدم .. و امدم عصری با مامان که چایی دم کرده بود نشستیم و دو تایی خوردیم و لذت بردیم ...مامانی قربونت رم ..عاشختم به مولا
سلام، اونش بماند ، ولی یک دختر تو کلاس بود شلوغ(شیطونی میکرد). من همچین حالشو گرفتم یک مدت سوژه بود...!(البته تقصیر خودش بود بحثهای فمینستی راه میندازه). خداقوت_پیمان
سلام ایش / چه کلاسی هم می ذاره ... خب می خوای نگی بگو نمی گم / کجا بذاریم بمونه .. ما جایی نداریم برای ذخیره ی چیزی
بابا زیادی حساس نباش اون دختری که بحثای فمنیستی را می ندازه عملا تقصیر خودش نیس .. مطمئن باش تو خونواده ی بزرگ شده که از طرف پدرش اون طور که باید محبت ندیده .. منظورم رو بگیر که چی دارم می گم ... می خوام که تا ته حرفمو بخونی :)
تعصب دارم چون یکی از همون ام.....!
۸۰ درصد حدس زده بودم ... الان دیگه مطمئن شدم
چی درس می دی اون وخت ؟
پیمان بهت بر نخوره ... تو که نمی دونی این خانومه چطوریه ؟
نوش جان
ممنونم :)
نوش جان
سلام، اونش بماند ، ولی یک دختر تو کلاس بود شلوغ(شیطونی میکرد). من همچین حالشو گرفتم یک مدت سوژه بود...!(البته تقصیر خودش بود بحثهای فمینستی راه میندازه).
خداقوت_پیمان
سلام
ایش / چه کلاسی هم می ذاره ... خب می خوای نگی بگو نمی گم / کجا بذاریم بمونه .. ما جایی نداریم برای ذخیره ی چیزی
بابا زیادی حساس نباش اون دختری که بحثای فمنیستی را می ندازه عملا تقصیر خودش نیس .. مطمئن باش تو خونواده ی بزرگ شده که از طرف پدرش اون طور که باید محبت ندیده .. منظورم رو بگیر که چی دارم می گم ... می خوام که تا ته حرفمو بخونی :)
آفرین
:)ممنونم
فکر کن حالا اگه اشتباهب روزنامه می خریدی چه عصرونه فاجعه باری داشتی
شاید ...
هه هه هه