قُلنج های مغز یک ضعیفه

به قول دکتر بوق ورود افراد گَنده دماغ ممنون ( شما بخون متلقا ممنوع)

قُلنج های مغز یک ضعیفه

به قول دکتر بوق ورود افراد گَنده دماغ ممنون ( شما بخون متلقا ممنوع)

یه چیزایی از این روز ها ( با رعایت عدم جلب توجه ) . . .

تا به امروز دو تا از امتحان هامو دادم و چهار تا دیگه مونده

آمار تحلیلی انقده محاسباتی بود که نگو ..

چهار تا سوال بود که هر کدومش الف ب  ج دال ه واو . . . داشت

به قول یکی از دوستام کلا به جای 4 تا انگاری 40 تا بود

کلا بعضی ها اون 2 ساعت وقت رو کم آردن

من به استاد یه نگاهی کردمو گفتم استاد اگه جزوه ی خودتون برا سوالاتون کافی نبود آمار 2 دوره ی لیسانسو من جزوه شو داشتم ..

استاد خنده ش گرفته بود

خب آره دیگه ..این چه وضعه سوال دادنه آخه

یه خبر دیگه این که رئیس دانشگاهمون عوض شده یه چ.پی که به جاش یه راستی اومده

یعنی این رئیس دانشگاهمون که 18 سالو دو ماه رئیس بود یعنی کم مونده بود فقط خون ما دانشجو ها رو تو شیشه کنه

خیلی این روز ها اتفاقات جالبی می افته و افتاده

اتفاقات جالب که آدم نمی دونه از رخ دادن اون ها خوشحال باشه یا ناراحت ..من که کلا از رخداد این اتفاقات هنوز گیجو منگم

( خب بذارید ببینم تا بی این خط مرور کنم ببینم از خودم تعریف کردم ..هوم م م م م م م

نه خوشبختانه هنوز جلب توجهی تو نوشته هام نبوده / پس ادامه می دیم )

این روزا ت من دو تا چیز داره خیلی خودشو نشون می ده که من بهشون نمی گم کمبود چون دارم مثلا تقوا پیشه می کنم ( اینجا رو نمی دونستم چطوری بگم اگه جلب توجه شد ببخشید )

کمبودی که یا بهتر بگم نیازی که خودم نمی تونم برطرفش کنم تنها کاری که می تونم بکنم اینه که از خدا کمک بخوام

مامان بزرگم روز هاست که خونه ی ماست ..وقت و بی وقت برام دعا می کنه ..

حتی جالب اینجاست که وقتی اشک هام و گریه هام رو می بینه می دونه دلیل گریه هام چیه ...

ولی هنوز دعاهاش برای من بر آورده نشده

جالب این جاس مامانم متوجه دلیل ناراحتی هام نمی شه ولی مامان بزرگم دقیقا می دونه من چه مرگمه

خیلی دوسم داره و بهم می گه امید من توئی ...می گه من فقط منتظر .... . . تو ام :(

ولی من که کاریاز دستم بر نمیاد

(اینجا هم جلب توجه شد ببخشید ) 

به خدا می گم خدایا من حرفم پیشت سند نیست و آدم حسابمون نمی کنی ..بابا این مامان بزرگم با این سنش با این کهولت سنش با این بیماریش ..این جوری دعا می کنه ..

اقلا یه به مصلحت خودت یه نگاهی هم به ما بنداز دیگه

چه می دونم


نظرات 3 + ارسال نظر
همکنون...i دوشنبه 29 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 09:58 ق.ظ http://hamaknoon.net

اتفاقات دوره دانشجویی همیشه خوبن و باید خوشحال شد ...

شاید . . .
حالا نه همیشه

همکنون...i دوشنبه 29 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 10:03 ق.ظ http://hamaknoon.net

بصورت کاملا منت کشانه ای آپم

یعنی داری منتمو می کشی که بیام / دی :

علی دوشنبه 29 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 05:51 ب.ظ

بی ربط
عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت
که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت
من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش
هر کسی آن دِرَوَد عاقبت کار که کِشت
همه کس طالب یارند چه هشیار و چه مَست
همه جا خانه عشق است چه مسجد چه کِـنِـشت
سر تسلیم من و خشت ِ در میکده‌ها
مدعی گر نکند فهم سخن، گو سَر و خِـشت
ناامیدم مکن از سابقه ی لطف اَزل
تو پس ِ پرده چه دانی که که خوب است و که زشت
نه من از پرده ی تقوا به دراُفتادم و بس
پدرم نیز بهشت ابد از دست بهشت
حافظا روز اجل گر به کف آری جامی
یک سر از کوی خرابات بَـرَندَت به بهشت
********************************
سلام وعرض ادب خدمت خواهر بزرگوارم
ایام مبعث رو خدمت شما تبریک عرض می کنم
مخاطب خاص
فکر می کنم بجای اینکه گوشه ای بنشینیم و ایراد دیگران رو بگیریم
یک نگاهی به گوشه دل خودمون کنیم و ایرادات خودمونو برطرف کنیم.
برای رسیدن به یک شهر و کشور آرمانی نیاز به شهروندانی با زندگی و تفکرات ساخته شده داریم
جامعه زمانی جامعه کاملی ست که مردم آن جامعه انسان کامل باشند
چقدر خوبه همین طور که نسبت به دوستانمون و ایراداتشون حساس هستیم. نسبت به ضعف اخلاقی خودمون هم حساس باشیم و بکوشیم تا برطرف کنیم
عذر تقصیر از دوستان اگر جسارتی در کلام بنده بود
یاعلی

سلام
ممنونم عید شما برادرم هم مبارک

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد