قُلنج های مغز یک ضعیفه

به قول دکتر بوق ورود افراد گَنده دماغ ممنون ( شما بخون متلقا ممنوع)

قُلنج های مغز یک ضعیفه

به قول دکتر بوق ورود افراد گَنده دماغ ممنون ( شما بخون متلقا ممنوع)

بُگذر ...

عکس گرفته شده توسط فرداد

و زمان ...

و زمان در مقابلم ایستاد ..

به صورتم دست کشید ..بوسه ای داد

و لبخندی زد

و من در مقابلش زانو زدم

زمان من ماندنت را نمی خواهم

بُگذر ..

می خواهم که بگذری ...

ساره آریا منش پنج‌شنبه 26 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 02:26 ب.ظ

نظرات 13 + ارسال نظر

همکنون... پنج‌شنبه 26 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 04:56 ب.ظ http://hamaknoon.net

زمان را اینگونه میخوام

بله بله ..
دقیقا

همکنون... پنج‌شنبه 26 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 04:56 ب.ظ http://hamaknoon.net

نمیدونم حوصله داری یا نه ...

آپم

دارم ..با کله دارم میام

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 26 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 05:37 ب.ظ

سلام، می خواهد که بگذری. یالا.
تو خوبی؟ حالت چه طور است؟
خداقوت_پیمان

سلام بر دادا ش پیمان گل
بله بله ..یالا ..بگذر ..پیمان راس می گوید
خوب نیستم ..حالمم خوش نیست

دی فار پنج‌شنبه 26 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 07:22 ب.ظ http://Difar.blogsky.com

ایستاده است و ما می گذریم

به رسم رفاقت و مهر
حضرت دیفار

نمیشه که در واقعیت ..میشه ؟
قربان شما ..به مهر
یا حق

دی فار پنج‌شنبه 26 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 08:27 ب.ظ http://Difar.blogsky.com

به مهر

خاک سرخ پنج‌شنبه 26 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 09:04 ب.ظ

سلام

ثانیه ها
نقاطی تاریک و روشن هستند
بستگی دارد
رو به خورشید باشی
یا پشت به آن !

سلام بر جناب جابری عزیز
من که رو به خورشید شدم به اذن خدا ..ولی مثه اینکه زمان به خورشیدش پشت کرده
در پناه حق قربان

وفا(امید) پنج‌شنبه 26 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 10:23 ب.ظ http://www.rozegarejavani.mihanblog.com

میگذره مطمئن باش میگذره
من خودم آدم مغروری نیستم اما اون غرور یه غرور مثبته همه دارن
راستی من اصالتم قائمشهری هست
حالا به ما رمز نمیدی دیگه

آره اون که مطمئنم می گذره ..ولی داره دیر می گذره
اون جایی که به نفع ما باشه دیر می گذره و اون جایی که به نفع خودش باشه با سرعت برقو باد ..زمانو عرض می کنم :)
دور از جون شما من کی گفتم مغرورید ..اتفاقا من از اون غروری که تو متن پستتون موج می زد لذت بردم ..مایه ی سر افرازی بود
بابا قائم شهری .. / بابا اون متنو که خودت خوندی توشم کامنت گذاشتی که ..همون که گفته بودی : اَره باوو..اَیی دیگه پٍِِدا نَوونه ..
یادت اومد ؟ :))

دی فار پنج‌شنبه 26 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 11:02 ب.ظ http://Difar.blogsky.com

دی :)

هیییم :)

علی جمعه 27 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 04:43 ق.ظ

مقصد من خواجه مولای من است
توشه من نیز تقوای من است
در مناجاتم چو موسی با اله
خلوت دل طور سینای من است
می روان مرده ام را زنده کرد
آری آری می مسیحای من است
دامن تدبیر را دادم ز دست
رشته تقدیر در پای من است
حسن لیلی جز یکی مجنون نداشت
عالمی مجنون لیلای من است
نفی من شد باعث اثبات من
خواجه در لای من الای من است
نشئه ی ناسوتم اندر خور نبود
عالم لاهوت ماوای من است
نام نیکت ذکر صبح و شام ماست
یاد رویت ذکر شبهای منست
ره به خلوتگاه وحدت یافتم
وحدتم! فوق گمان جای منست
یاحسن(ع)
زمانه بر سر جنگ است یاعلی مددی
کمک ز غیر تو ننگ است یا علی مددی

توشه ی من نیز تقوای من است ..
آره واقعا
ممنونم علی آقا که متحمل زحمت می شین و ما د قبل شعرتون کم استعدادیم و فقط ازتون تشکر می کنیم
در شعرهایتان به نکات ارزنده ای اشاره دارید که جای بسی تشکر است
یا حسین بن علی (ع)
در پناه حق مستدامو پیروزو سلامت باشین

کوریون جمعه 27 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 05:21 ق.ظ http://chorion.blogsky.com/

لبخند زد، به زانو زدن های ما ..

و حتی به سخره گرفت ..

[ بدون نام ] جمعه 27 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 10:09 ق.ظ

سلام، نه خبر تو چرا حالت خوش نیست آخه؟
همشهری نداری که داری
لباس صورتی نمی خوای که میخوای

خداقوت_پیمان{ بابا مباحث مهدویت و استاد دانشگاه}.

سلام
خب خوش نیست دیگه ..واسه همه ی این بدبختی های که دارم و مشغله ها و یه چیز مهم تر از همه ی اونا ..
بله ولی همشهری که یکی هم ندارم ..چن تا دارم ..
لباس صورتی رو هم که ندارم ..فقط خواستمش ..حالا کو تا اجابت شهو داشته باشمش
حالا ما یه چی گفتیم .تو بشنهو باور نکن .. (بابا پیمان زیر ذولفقار آقا )