نمی دونم چرا دلم برا بلاگم تنگیده بود
مهیار یکی دو ساعت پیش رفت
ازم اجازه خواست که این هفته رو به خاطر من بره با اینکه فردا تعطیله
چون دوشنبه امتحان دارم و بشینم درسمو بخونم
امروز فهمید من دوشنبه امتحان دارم ..گفت پس من امروز غروب می رم
گفتم من درسمو می خونم ..تو که ممانعتی ایجاد نمی کنی
گفتم من همشو خونده دارم و در حال حاضر هم دارم دوره می کنم
گفت نه فک می کنی ..من اگه باشم تمرکز نداری
و هفته ی بعد مرخصی می گیره شنبه رو می مونه
انقد درس برای مهیار مهم که نگو
خودشم از اون بچه درس خون های فول بود دوران تحصیلش البته الان هم هس
منم قبول کردمو باید به خواسته ش احترام می ذاشتم چون صلاحم رو می خواست
غروبی کلی موقع رفتن انگاری دپرس بود . . . .خیلی ناراحت شدم
آخه این چه وضعشه ؟
من این جا / اون اون جا
اوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووف
خدایا این ترم به خیرو خوشی فارغ التحصیل شیم بریم تهرون ور دل این مهیار جان که ایشونم انقد بد حال نباشن
الانم که اومدم وب گردی . . . طاقت نمی تونم بیارم که از بس معتاد نت شدم خو
چقد امروز زود گذشت . . . .قبول نیست
رفتم که نبینی پریشان شدنم را،, غمناک ترین لحظه ویران شدنم را،, در خویش
فرورفتم ودر خویش شکستم،, تا دوست نبیندغم تنها شدنم را.!
سلام دوست عزیز خییییییلی وبلاگ قشنگی داری و........
سلام
ممنونم
مگه این نت میذاره آدم درس بخونه
منم دوشنبه امتحان دارم ولی دریغ از درس خوندن!
ای گفتی
دعات می کنم ..تو هم دعا کن
ایشالله این ترم هم موفقی و هم موفقم
سلام
جاشون خالی نباشه
سلام جناب جابری
ممنونم ..ایشالله
ممنونم از حضورتون ..ببخشید بر من بابت کوتاهیم
ولی همیشه می خونمتون ..فقط کامنت نمی ذارم
با معتاد بودن به نتت هم دردی می کنم منم معتادم
دقیقا
اربعین تسلیت باد...
منم تسلیت می گم
یا علی
کیجا تو امه دل و دیم بوردی....
بابا وقتی نیستی وبلاگت رو اون شکلی نکن بذار باشه یه پست بذار بگو نیستم
ای بابا ......
باشه ..عصبانی میشی چرا خو
منم معتاد شدم
راستی بیا پیشم
به چشم ..اومدم عزیزم
کی باشن این آقا . من نبودم چه کردی با خودتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت؟
این آقا همسر بنده هستن ..الی جان
ببین نبودی ..منو تنها گذاشتی ..
از نبودنت و تنهایی رفتم شوووووووووووووووهر کردم