قُلنج های مغز یک ضعیفه

به قول دکتر بوق ورود افراد گَنده دماغ ممنون ( شما بخون متلقا ممنوع)

قُلنج های مغز یک ضعیفه

به قول دکتر بوق ورود افراد گَنده دماغ ممنون ( شما بخون متلقا ممنوع)

اسفناج پلو . . . بازم دلتون آب

امروز کلا خونه و روند تمام  کار ها را در خانه انجام دادیم 

اول بلند شده و به همراه مادر که برای خود صبحونه نیمرو زده بود دو سه لقمه نیمرو زدیم

بعدش هم که رفتیم باز سراغ متن ها ...به مراحل انتهاییش رساندیم و همه را میل کردیم و توسط کارشناسمان یک صد آفرین گرفتیم

بعد سرمان را چرخاندیم به ساعت نگاهی کردیم دیدیم ساعت 11هو نیم می باشد

ای وای نزدیک ناهار است

به مادر زنگ زدیم و سفارش ناهار از مادر گرفته وارد آشپز خانه شدیم . . .

دیدیم بله آن سفارشی که مادر می دهند یکی از  مواد ها در مطبخ خانه موجود نیست . . .

دست به کار شده کیف پول و کلیدمان را بر داشتیم و راهیخوار بار فروشی شده و آن یک قلم و یک ماست  سون را خریداری کرده برگشتیم و آب برنج را گذاشته و مشغول فرآهم آوری مواد داخل برنج شدیم

غذای سفارشی چی بود ؟ اسفناج پلو ( اعم از اسفناج / گوشت چرخ کرده / سیب زمینی / پیاز کوچک / مقداری رب گوجه فرنگی و رب انار / ادویه جات / و مقداری هم قارچ

بعد هم ناهارو آماده کردیم




مامانم زنگ زد گفت من تا می خوام بیام غروب میشه شما ناهارتون رو بخورید . . .

داداشم اومده می گه ساره مامان گفته برا ناهار نمی رسه . . . بیا بریم ناهار بخوریم

بعد در همین حین شروع کرد به نشون دادن تی شرتی که برا خودش خریده بود

بهش می گم مبارکه / به سلامتی بپوشی / ایشالله تی شرت . . .

بعد خیلی فروتناننه می گم فلانی حالا چرا آبی ؟

گفت : تموم شهرو گشتم و تی شرت سایز خودم گیر نیاوردم ..از بس هیکل قناسی دارم دیگه

حالا این داداش ما شکسته نفسی می کنه . . . خیلی هم هیکلش خوبه ..

وقتی کت و شلوار می پوشه آدم فقط باید دهنشو وا کنه و نیگاه کنه

هیچی دیگه

بعد برگشته می گه ساره 5 تا تی شرتی که دیشب آوردم دیدی ؟ رفیقم از ترکیه برام آورده

گفتم 5 تا تی شرت از اون بیچاره کش رفتی ؟

گفت: خودش داد بابا

دو تاش زیر لباسی بودن که خودش برشون داشت و یکی از تی شرت هارو داد به داییم

بهش گفتم پس من چی خو ؟؟ ( آخه هر تی شرتش دونه ای 50 می ارزید ..ترک اصل بود )

گفت یکیش هم ماله تو ...پوشیدمش خیلی خوشکله بهم میاد

بعد تعریف رفیقشو می کنه می گه بابا فلانی دکتره  جنس بُنجل که نمی خره نمیاره

منم گفتم خب حالا . . . تو تعریف رفیقتو نکنی کی بکنه ؟؟

هیچی دیکه بعد رفتیم برا ناهار . . .

موقع خوردن می گه امروز باز غذامون از اون غذایی هایی که هنوز کشف نشده

بهش می گم خب از هموناست که مامان درس می کنه دیگه با همون محتویات

همش سربه سرم می ذاره ...فک کنم از این کار لذت می بره  بی ریخت 



نظرات 4 + ارسال نظر
ت دوشنبه 28 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 07:55 ب.ظ http://kheilidoorkheilinazdik.mihanblog.com/

من از این غذا ها می خوام

یه پرس ازش مونده . . .
اگه دوس داری برات ایمیل کنم
بوس

ت دوشنبه 28 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 08:32 ب.ظ http://kheilidoorkheilinazdik.mihanblog.com/

خیلی خوشمزه هست؟الان جواب شکم من رو کی میده؟

هه هه هه
الهی بمکیرم
آره خیلی خوشمزه س . . . یعنی یکی از غذا هاییه که من دوسش دارم و از خوردنش لذت می برم
من که جواب شکمتو نمی دم به من ربطی نداره

وفا(امید) دوشنبه 28 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 11:16 ب.ظ http://www.rozegarejavani.mihanblog.com

اول اینکه چه طرز صحبت کردن در مورد یه پسر باشخصیته؟ دفعه آخرت باشه
راست میگه دیگه با اون آشپزیت...در ضمن خیلی وقته تو پستهات خبری از مهیار نیست؟


مگه از دست پخت خوردیمن خوردی که قضاوت می کنی ؟

مجتبی سه‌شنبه 29 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 11:53 ق.ظ http://WWW.MOJTABAHAMRANG.COM

خب می شه واسه این پست فقط نوشت نوش جان.
یه سوال
جسارتا شما هیکلت با داداشت یکیه که تی شرتاتون سایزش به هم می خوره ، حالا صرف نظر از هیکل دایی جان

ممنونم
نه تی شرت ها در سایز های متفاوتی بوده

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد