قُلنج های مغز یک ضعیفه

به قول دکتر بوق ورود افراد گَنده دماغ ممنون ( شما بخون متلقا ممنوع)

قُلنج های مغز یک ضعیفه

به قول دکتر بوق ورود افراد گَنده دماغ ممنون ( شما بخون متلقا ممنوع)

خسته م

تا دو ساعت دیگه می رسه و من کلا خسته م

کسی یه دو سه کیلو انرژی نداره به ما بفروشه

یا یه لب با نیش باز یا خنده رو ؟


یا یه چهره ی شاد ؟

هی روزگار . . .

یه دو سه روزیه با تموم گرفتاری هام دارم شدیدا به تیم کمک می کنم برا بستن پروژه ها

منو عاطفه و مهدی و رضا 

این دو تا ورجک همش دارن تیکه می ندازن و منت می ذارن

امروز مهدی یه متلک پروند .. منم که یه جورایی توقع نداشتم همچین بهش چش غره رفتم 

کلا حواسم نبود یه دفعه غیرتی شدمو یادم رفته بود که مهدی هم گروهی مه

مهدی بد جور ترسیده بودو یه دفعه رنگ باخت

البته تقصیر خودش بود ..آدم به مخاطبش نگاه می کنه و  بد شوخی می کنه

یه بار قبل ازدواجم یه کار گرفته بودیم با همین تیم

منو عاطفه از هنگ بودنای خودمون هی می خندیدیم این رضا بچه سوسوله ..هی خود خوری کرد خودخوری کرد هیچی نگفت

و بعد یه دفعه تو یه جمع هفت نفری که تو لابی هتل نشسته بودیم به من نگاه کرد گفت : می خوای از خندیدناتون بیان بهمون گیر بدن این منکراتی ها

منم که کلا شوکه شده بودم بهش چیزی نگفتم و عوضش مثه یه خانوم با شخصیت ازش معذرت خواهی کردم ..البته اون هفت نفر هیچکدوم حواسشون به ما نبودو سرشون به کار خودشون گرم بود ..

بعد من که دیدم رضا گیر داد به عاطفه گفتم : عاطفه این رضا همچین چیزی گفتهو ..تو حالشو بگیر ..

از اون دقیقه به بعد رضا هر بار که لبخند می زد یا می خندید عاطفه خیلی جدی  بهش می گفت آقای فلانی نخند ..چرا می خندی ؟ می خوای منکراتی ها بیان جممون کنن

رضا کلا هنگ هنگ شده بود

هه هه هه =)))))))))

چه خاطراتی داشتیم ..یادش به خیر

امروز هم نتونستیم کارو ببندیم و شد برا فردا

انقد خستم که حد نداره

مهیارم داره برا فردا شب میاد ..

حالا یه اپسیلون انرژی هم ندارم حتی باهاش چهار کلوم گپ بزنم

چن روز آفتاب نزده و خروس خون می رم بیرون ..و بوق سگ و بده اذون میام خونه

چرا این همه تلاش می کنم در صورتی که می دونم همه رو باید بذارمو برم ..هنوزم خودم نمی دونم


شمام رفتی دیفار جان ...

دیفار تو چرا رفتی برادر من ...

تو چرا رفتی ؟؟!!

برادرم تو که تازه اومدی

عرقت خوش شده بود ؟

نفست بالا اومده بود ،که نیومده رفتی ؟

حیوانات . . .

ببخشید ببخشید دور از جون شما  

من حیوانات رو از همه نظر از شخصی منوط به انسان بیشتر قبول دارم  

حیوانات دوس داشتنی ترن

چقدر سرم درد می کنه . . .

انقده کار ریخته رو سرم که حد نداره

بایدم تا آخر همین هفته جمش کنم

می تونم یا نه ؟!!

خدا عالمه

مزاحی برای مخ زنی . . .

تموم دخترای جهان دوس دارن

فرسنگ ها از مادر و خواهر کلا خونواده ی شوهرشون دور باشن ...

اینو دیگه امروز همسر بنده عرض فرمودن درمصداق مزاح

من هم در مصداق مزاح بهشون فرمودم بله بله متقابلا تمام پسر های دنیا نه تنها از اون چن مورد بلکم کل خاندان  همسر 

ایشون پشت تلفن یه مکث عمیق و ..

ایشان بسی تعجب کردن و گفتن شمام بله

گفتم بله ..

مام بله

فک کنم از زبون درازی بنده تعجب کردن ..

اولین بار بود بنده مزاح فرمودم

البته من منظوری نداشتما

من همسر جان را خیلی خیلی دوس دارم

ایشان نیز خود می دانند

برا همینه که دارم از همه چیزم می زنم که باهاش برم دیگه 


منو مهیار هر دومون با توجه به امروزی بودنمون از زنو شوهر های ÷نجاه سال پیش هم تو شرمو حیا جلو زدیم کلا

کلا هنوزم سرخو سفید می شیم

خودم موندم چرا ؟؟

بی منت . . .

دو سه روز دارم از همه دوستام خداحافظی می کنم ..

دارم به تموم جاهایی که قبلنا بودم سر می زنم

خیلی زیادن

نمی دونم

به  همه اوناییکه لیست گرفتم که برای آخرین بار همشون رو ببینم

همه می پرسن چه عجب ...

می گن بابا ا این ورا

و من سکوت می کنم و لبخند می زنن

و می گم ماییم دیگه

و اصلا دوس ندارم از رفتنم بگم

بعدماه صفر و امتحانام  قراره عروسی بگیریم

تمام چیز هایی که عمرا به ذهنم خطور نمی کرد داره اتفاق می افته

نامزدی سه  ماهه یا شاید کمتر هم ندیده بودیم که دیدیم 

جهزیه خریدن هم نداریم

یعنی تو ایران نداریم

بگم حالم داره بهم می خوره از این سرعت

دروغ نگفتم

دوس داشتم جهزیه هام رو مامانم برام بخره

ولی نمیشه

شاید همه فک کنن داره برام بهترین اتفاق می افته

ولی بهترین برای من آرامشی که تو سرزمین خودم دارم

امنیتی که تو وطنم دارم

ولی من بهش قول دادم و پای قولم وای میستم

تا آخرش

بی منت

آخرش من یه چیزیم میشه ...

چرا دارم حرفام رو این جا می گم ؟

کسی نیستن جاشو با من عوض کنه ؟

خدایا من دارم جدی باهات حرف می زنم

شدیدا نیازمند یه شخصم که جاشو با من عوض کنه ..مونث نهایتا مذکر 



نونم کم بود ..آبم کم بود ...کردنم چی بود ؟

مغز خر خوردن یعنی همین غلطی که من همین چن هفته پیش کردم

لال شه اون دهنی که بی موقع باز شه

لال شه

ساره لال شی

ساره تصمیم خودتو گرفتی ؟؟

دارم با لب تاپ به کارای تیم می رسم و کلی متن دارم که دارم تایپ می کنم  

اومدم این وسطا به نت هم سری زدم و بلاگ ها رو هم باز کردم ... 

بلاگ کاوه رو باز کردم و دارم با آهنگ بلاگش اشک می ریزم  

کارام همه مونده و تایپم نصفه کاره مونده  

یکی امروز تو تیم یه مشکلی به وجود آوردو من امروز به روی خودم نیاوردم بر عکس یکی دیگه از بچه های تیم  

اون رفت چقلی رئیسمون رو پیش مافوقش کردو ..کلا هماهنگی هایی که با رئیسمون داشتیم رو مافوقش همه رو تغییر داد ..من که این بینابین رفته بودم یه سر دانشگاه بزنم وقتی برگشتم این دختره رفته خرابکاری کرده  من چیزی نگفتم ..سکوت پیشه کردم و غروبی که کارا تموم شد و داشتیم بر می گشتیم شهرمون به این رفیقمون گفتم آدم وقتی تصمیم به اقدام  انجام کاری می گیره که اون کار نتیجه ای در پی خودش داشته باشه ..اونم با گذشت چن دقیقه گفت ..فلانی تو منفعت طلبی و من مثه تو نیستم و تو تیم منفعتی ندارم و هر وقت که اراده کنم می ذارم می رم و اگه الان هم هستم پای دوستی وسطه .. 

بهش گفتم همین قدر رو بدون منفعتی برای من تو فعالیتام نیست .. 

و یکی از بچه های دیگه پشتش در اومده گفت فلانی تو ترسویی ولی عاطفه جسوره و حرفشو می زنه  

گفتم عزیز از نظر  من بیان بی ادبانه داشتن و چقلی کردن جسارت نیست نهایت پستیه  

..یه خورده که جلو رفت گفت در هر صورت من که این پروژه تموم شه تکلیفمو روشن می کنم  

بهش در نهایت آرامش گفتم ..همینو فقط بدون تو نشدی یکی دیگه / فقط بدون داری چیکار می کنی  

بدبخت انقد از وجود من حرص می خوره و حسادت داره ...که متوجه نیست که چن وقته دیگه من اصلا ایران نیستم چه برسه تو این تیم  

می خواستم بهش بگم خیالت راحت من دارم تموم ایده آل هام رو از دست می دم .. 

دارم همه چیزم رو می ذارم که برم  

ای پدر تعهد بسوزه  

وقتی همسرم  تو تمام تماس هاش از اهداف ها ..ایده آل ها آرزو هاش با یه علاقه ی خیلی خیلی خاص می گه .. 

وقتی داره از خودشو ..علایقش می گه انگاری داره تو آسمونا اوج می گیره ..من چطوری به فکر خودم باشم و همراهش نباشم  

چطوری بگم نمیام ..یا نریم  

اون روزی که داشتم زنش می شدم گفتم خو من بهش متعهد شدم و هر جایی که اون باشه من هستم ولی دیگه نمی دونستم باهاش باید فرسنگ ها دور دور دور تر از وطن باشم  

من چقدر ایرانو دوس داشتم  

من چقد  * م..... رو دوس داشتم  

من چقدر *  س.... رو دوس داشتم  

وقتی یاده تموم خاطراتم و بودن هام می افتم بغض وجودمو بر می داره و این اشکه که از چشام سرازیر می شه  

این روزام همش شده اشک ریختن  

 

 

پ ن :  

عاطفه خیالت راحت ساره دیگه نیست که منفعت طلبی کنه یا به دنبال منفعتش باشه  

ساره فقط و فقط برای آرامش روحش تو تیم مونده  

برای ارضای علایقش  

عاطفه تو حرفات رو توچشام نگاه کنو بگو ..مستقیم نگاه کنو بگو  

به قول دوستمون زهرا جسور باش ...همون طور که هستی  

ولی خیال همتون راحت ساره رفتنی شده  

خدایا تو رو خدا من دوس دارم تو خاک خودم جون بدم ...تو وطنم  

نه هیج جای دیگه ای  

من اینجا به دنیا اومدم و می خوام همین جا هم سر به زمین بذارم  

هر وقت اجلم رسید برم گردون ایران

خدایا یه راهی ..چیزی

ببین چه طوری به ما دست پیدا کردن حالا ما رو می خوان با خودشون ببرن. . .



ادامه مطلب ...