قُلنج های مغز یک ضعیفه

به قول دکتر بوق ورود افراد گَنده دماغ ممنون ( شما بخون متلقا ممنوع)

قُلنج های مغز یک ضعیفه

به قول دکتر بوق ورود افراد گَنده دماغ ممنون ( شما بخون متلقا ممنوع)

برا کشک دعا می کنم ...

فردا هم باید برم بیرون

حتی جمعه هم ندارم



خدا جونم منه ساره هیچی اصلا به اسفرالسافرین

این دوستام چی میشن

چرا اقلش دله اون رو شاد نمی کنی

من که واسه کشک براشون دعا نمی کنم


این روز های من . . .

فکر می کنم من تموم انگیزه هام رو مدیون تو هستم

خداییش یه جاهایی خیلی انگیزه دادی استاد 


دیروز باز جلسه بود ..تعدادمون بیشتر شده صدقه سری یه سری افراد خودخواه

یه سری از بچه های جدید از چالوس

از هیچی هیچی نمی دونن ..همشون ترم اولی و دومی تازه کارشناسی

خدا به خیر بگذرونه

نگین که بالاخره اونام باید از جایی شروع کنن که باید بهتون بگم تیم ما برا استارت زدن نیست

این خانوم محترم سرپرست و مسئول اینا رو داره میاره که امثال منو عاطفهو حاتمه رو بزنه کنار

ولی کور خونده ..خودشم می دونه ما از بچه های قَدر تیمیم

دیروز طی تصمیم گیری یه سری ها مستقیمو غیر مستقیم گفتن عاطفه مدیر مسوئل شه

منم برام سِمت مهم نبود ..گفتم هر چی جمع بهش برسه منم رای ام همونه

یه سری ها گفتن عاطفه ..

من قبل اینکه بچه ها بگن عاطفه ..گفتم عاطفه خودت شو

هی باهام تعارف کرد ..گفتم بچه انقد تعارف نکن ..مگه شکلاته که تعارف می کنی ..دردسره که تعارف می کنی و ساره هم حوصله ی دردسر نداره

نمی دونم کدوم شیطون چی گفت ..که عاطفه گفت اصلا ول کنید ...با قرعه کشی مشخص می کنیم که کی باشه

هیچی دیگه جونم براتون بگه قرعه کشی کردن اسم من در اومد

مدیر مسئول نشریه گاهنامه و بروشور های استان

با این همه درس ...

با این همه گرفتاری مشغله..پورتال استان که دو تا بخشش دسته منه

الان هم یه دردسر جدید

اون دو تا دختری که بودن که چش دیدن منو نداشتن و رابه را بهمون انگ می زدن ...خودشون پاشو گذاشتن به فرار ... . بعد اون گندی که زدن

مثلا دانشجوی ارشدم

طرف با مدرک کاردانی و لیسانس تو آی اس آ مقاله داره ..

بعد منو باش ...معلوم نیست دارم چیکار می کنم

خر حمالی برای یه سری مسئول بالا دست که همشون به فکر منفعت خودشونن

اگه برا سابقه کار نبود عمرا براشون فعالیت نمی کردم و امتیاز کسب نمی کردیم

ماهامی ریم  طی 20 روز خر حمالی شبانه روزی و کلی نخوابیدن تو کل کشور  بین کلی دانشگاه های قَدر بات کلی اعتباری که با خودشون آورده بودن دوم می شیم میام ..

انگار نه انگار

تنها عکس العملشن از عقده و حسادت ترکیدنه

حتی محل سگ هم نمی ذارن ( مخصوصا این زنه کارشناس فرهنگیه )

هیچی دیگه اینم از دیروز

و برا خودم متاسفم که هنوز به طور جدی برای نوشتن مقاله شروع نکردم

متاسفم ساره برات

این استادا و این مسئول ها نمی ذارن آدم یه خورده مطالعه داشته باشه

آخرش من با این همه فعالیت قراره چه پخی بشم تو این مملکت ؟

دو سه روزه این مرتیکه رابه را واسطه اجیر می کنه که برام زنگ بزنن که متن چی شد ؟

حالا متنه آماده س ..می گم برات میل کنم بگیر بخونش ...بعد می گه نه

می خوام حضورا ببینمتون

عوضی معلوم نیست چیکار داره ..بهش می گم خب همین پشت تلفن بگو نمی گه

بدجوری از دستم قاطیه فکر کنم



در خواست نوشت :


بچه ها یه خواهشی دارم ازتون ...می خواستم بگم اگه براتون امکان داره یه چن تا اسم پیشنهاد بدین برا اسم نشریه و گاه نامه

یه گاهنامه و نشریه ایه که همه جور مطلب اعم از : سیاسی / فرهنگی / آموزشی/ ورزشی / اجتماعی و . . . توش هست

اگه یه اسم بهم بدید ممنون میشم ..می خوام اسم نشریه مونو عوض کنیم




بعدا نوشت :

راستی چادره رو بالاخره بعد کلی این ورو اون ور کردن و مدل های مختلف دیدن ( همین چادر رو تا به امروز 6 مدل دوخت دیدم ازش به اسم لبنانی ) گرفتم

انقده بهم میاد

امروز برای اولین بار سرش گذاشتم و عزمم رو جزم کردم برای رسیدگی به یه سری کارای اداری و تحقیق دانشگاهی

خداییش توش عینهو شده بودم لبو ..از بس که گرمم شده بود 

ولی خیلی توش راحته . . .

بالاخره بخت چادرمم باز شد


دلم مکه می خواد . . .

رضا امروز بعد جلسه و موقع رفتن اومد که از ما خانوم ها حلالیت بگیره و خدا حافظی کنه

رضا یه شنبه می خواد بره مکه

اونم مجردی و تو دوران دانشجویی و به قول معروف تکه تک 

عجب سعادتی

خوشا به حالش

اسم ما کربلا افتاد ولی امام حسین ما رو نخواست (لیاقتش رو نداشتیم حتما )

رضا تنها با یه کاروان می ره ..

و مهرداد و محمدو حسین با یه کاروان دیگه

فقط رضا خداحافظی کرد

رضا می خندیدو می گفت مطمئنم حالا که فهمیدین دارم می رم مکه حرص می خورید ..زهرا رو با دست نشون داد و گفت مخصوصا این

عاطفه در جواب رضا بهش گفت : بله دیگه جامعه ی مردم سالارتون عل الحساب مرد سالار عذاب در اومده

منظور عاطفه بردن آقایون مجرد به حج و نبردن خانوم های مجرده

خیلی دلمون می خواست جای رضا بودیم

خوش به حالش

ایشالله خدا قسمت همه ی حاجت مندان بکنه ..ان شالله 



عجیب هوایی مکه شدم ...

مدینه النبی

آی آی آی . . .

فکرای بد بد ممنوع . . .

آقا قضیه رو ول کن که چی بود

چی نبود ....

کلا همین قد بگم که قضیه با یه دوش گرفتن شروع شد

که اون شب ما از این رو به اون رو شدیمو ..

نمی دونم چی شد که کلا روحیمون عوض شد

فک کنم واسه نیتی بود که زیر دوش کردم ( منظور از نیت در واقع در خواست از خدا )

نمی دونم

ولی خیلی خوب بود

یه تجربه ی بسیار جدید بود اون حال روحیم


هه هه هه . . . خدا لعنتتون کنه اگه فکرای بد بد بزنه به سرتون

یه تاثیر . . .

گاهی گوش دادن یه آهنگ چقدر می تونه آرومت کنه  

مخصوصا اگه کسی هم همراه با اون آهنگ برات هم خوانی کنه  

تموم شد .

یا علی مدد _______

آخه آدم وقتی همین الان از دانشگاه برسه خونه می تونه پاسخ دوستای جون جونی رو بده ؟؟؟

نه واقعا می تونه ؟

من اگه همین حالا پاسخ نظراتتون رو بدم ...کی شام بخورم ؟ کی نمازم رو بخونم ؟

دوستان راستی حالم از اون حالتی که بودم و شما خبر نداشتی . . . خیلی بهتره

البته یه افسردگی پیدا کردم و گاها خیلی می رم تو خودم و به جایی خیره میشم

ولی کلا خودمو از تو غم کشیدم بیرون

خب ضعیفه س دیگه

اگه ضعیفه نتونه خودشو از مدفنی که برا خودش درس کرده بکشه بیرون پس کی می تونه ؟

دوباره متولد شدم

این دوباره متولد شدن من دیشب بود

داستان داره که چه جوری و چطوری ؟

اگه وقت شد و خوابم نبرد براتون می گم

اگه نتونستم که هیچی دیگه 


خیلی ماهید و گُلید

خیلی چاکریم



ساقط شدیم رفت . . .

فردا زبان دارم و تئوری مدیریت پیشرفته 

باید برا دو نفر نه سه نفر تلفن بزنم که هنوز نزدم

باید برا یکیشون تلفن بزنم و هماهنگ کنم

برا یکی دیگشون تلفن بزنم تا برام کتابی بیاره

برا یکی دیگشون هم تلفن بزنم و ازش بپرسم فردا وقت داره همدیگه رو ببینیم و یه خورده روحمون رو جلا بدیم

کارای یکی از درسام مونده (استاد بیچاره گفت نرید یهویی نشه حاجی حاجی مکه ؟ ..که من شدم یکی از اوناش )

پسرایی که تو کلاس بودن ..همشون با استاد زیرابی رفتن و کارشون حل شد

تنها دختر کلاس من بودم ...

امروز از هر کدومشون می پرسیدم کلاس دکتر عباسی رو چیکار کردید ...می گفتن یا نداریم یا مشکلمون حل شد ..یا نمی دونم چی

دارم براشون

بذار یه دفعه دیگه ازم جزوه بخوان یا کارشون یه جا گیر کنه ..اون موقع س که براشون چشمو ابرو نازک کنم

دکتر طبری دو فصل درس داده ..من هنوز کتاب به اون کتو کلفتی رو نخوندم ببینم چه خبره ...

می دونم مباحث چیه و چیبه چیه

ولی کتابو هنوز نخوندم که موشکافیش کنم و برم سوالامو از استاده بپرسم

چقد کار دارم خدایا

فردا زبان داریم و افاده های این استاد که زنم هست طبق طبق

یَک فیگوری سر کلاس می گیره که نگو

برا مراسم اختتامیه هنوز متن آماده نکردم

قرار بود 17 تحویل بدم


مخاطب خاص :

خداییش ببین چطوری منو از زندگی ساقط کردی ...

تمام کارام مونده

نه مثه تو که هم به کارات می رسی ..هم حال ما رو می گیری و کیف دنیا رو می کنی



به جای اینکه یکی بیاد ما رو از این لجن زار غمو اندوه جمعمون کنه  همه یاده خودشونو عشقشونو غمو اندوه خودشون افتادن

ای بابا

رفیقم رفقای قدیمی


کی یه اون روز . . . ؟

امروز از میدان امام شهرمون تا خونه پیاده رفتم

یه چیزی حولو حوش 7 کیلو متر

برای تنبه خودم تا شاید خسته شم و از نفس بیفتم

تا انرژی از خودم بگیرم

ولی هی هات که ساره فول آفه از قراره معلوم



دوروز پیش که برا تبریک عید رفته بودم پیش بچه های گروه مابین حرفامون من گفتم

حس می کنم پر تر شدم / (در حالی که می دونستم لباسام برام گشاد شدن )

که دوستم گفت اتفاقا من می خواستم بهت بگم از بعد بودنمون تو جنوب تا امروز که ندیدمت چقد لاغر شدی



این روزا لاغر هم کردیمو خودمون خبر ندارم



دقیقه ها باهاش حرف زدم ..نمی دونست چطوری بذاره بره

خدا حافظی  نکرده رفت که ناهار بخوره



و من الان که ساعت 4 بعد از ظهره هنوز ناهار نخوردم . . . صبحونه هم نخوردم

فقط تونستم نمازم رو بخونم

یعنی می شه اون لحظه ای رو دید که من برم و اون از دستم  راحت شه 

کی یه اون روز ؟

ای خدا . . . مگه این که تو کاری بکنی




ما ها رو هیچ وقت ندیدن . . .

به کاراش می رسه خیلی خیلی بهتر از قبل

عین خیالش نیست

راحت ت ت ت ت ت ت ت ت ت ت ت ت

حالا من چی ... هیچی

شب می خوام بخوام اشکام سرازیر می شن واسش

صبح بیدار نشده بازم اشکام سرازیر می شن 

انقد بی حوصله شدم که تموم وعده های غذاییم تو ناهار خلاصه می شه

درسامو نمی تونم بخونم ... انگیزه م صفر شده (کلا یخ بسته )

شبو روزم یکی شده و اصلا گذر زمانو حس نمی کنم 

آخرش من دیوونه می شم ..می دونم

انقد این روزا حقیر شدم و احساس حقارت می کنم که حد نداره

خیلی درده ...خیلی درده وقتی کوچیک و حقیر نباشی ولی فرض شی

داداش فرداد گفتی گشتم نبود نگرد نیست

واقعا چرا نیست ؟

چرا یکی نباید باشه توی فرداد و منه ساره رو درکت کنه ؟ چرا نباید باشه

چرا یکی نباید پیش خودش بگه فردادی هم هست  . . . ساره ای هم هست ...

می دونی فرداد چرا همه ی آدم های دورو برت اون جور که باید قدرت رو نمی دونن چون تو همیشه براشون وجود داشتی و هواشون رو داشتی و همیشه دوستشون داشتی و همیشه از خودت زدی

همین باعث شده که آدم هایی مثه ما رو هیچ وقت نبینن



خورشید فلک مرتبه را روی زمین یافت . . .

آن کشته که بردند به یغما کفنش را

تیر از پی تیر آمد و پوشاند تنش را


خون از مژه می ریخت به تشییع غریبش

آن نیزه که می برد سر بی بدنش را


پیراهنی از نیزه و شمشیر به تن کرد

با خار عوض کرد گل پیرهنش را


زیباتر از این چیست که پروانه بسوزد

شمعی به طواف آمده پرپر زدنش را



آغوش گشاید به تسلای عزیزان

یا خاک کند یوسف دور از وطنش را


خورشید فروزان شده در تیرگی شام

تا باز به دنیا برساند سخنش را



خدایا تو اگه نبودی پناه ساره کی بود ؟!

خدایا تو اگه نبودی من لحظه هام رو با کی قسمت می کردم ؟!

خدایا تو اگه نبودی من عاشق بالفطره ی چی می شدم

خدایا تو اگه نبوی کی نازمو می خرید ؟

کی به اشک هام نگاه می کرد و برام اشک می ریخت ؟

تو اگه نبودی کی منو تو آغوشش می گرفت و بهم تسلی می بخشید

 تو اگه نبودی ساره اسم کیو تو دهنش می چرخوند و زمزمه می کرد و براش شعر می خوند ؟

خدایا اگه تو نبودی ساره به چه امیدی شبا سرشو می ذاشت روزمین و صبحا پا می شد ؟

تو اگه نبودی کی به ساره قوت می داد که قدم به قدم بر داره ؟

تو اگه نبودی که از بور های چشم ساره اشک به جریان می داخت تا که دل ساره آروم بگیره ؟

تو اگه نبودی ساره از دس بنده هات به کی پناه می برد ؟

خدایا میای همه ی دنیام ماله تو شه و تو فقط و فقط مال من شی ؟

خدایا میشه ماله خوده خوده خوده خوده تنهام باشی ؟

می شه فقط به من نگاه کنی تا برات بندگی کنم

تا بهت عشق بورزم

تا برات گریه کنم

برات بخندم  . . . پیش همه از تو بگم ..از خوبی هات بگم ..از طنین صدات بگم

از حسم به تو ..از حست به خودم

خدایا میشه ؟


خدایا تو فقط هستی که وقتی بهت عشق می ورزم چن برابر به عشق می دی و بهم عشق می ورزی


خدایا به قول بچه های امروزی من داغونتم خدا ...داغون تو فقط

خواستم برات بمیرم چرا نذاشتی ؟

اینم عکسی از داداش فردادم   ( هفتمین قاب )  متنش متعلق به خودم




مخاطب خاص :

خدا کنه بیش از پیش از زندگیت لذت ببری و همیشه سلامت باشی در پناه خدا

من تو جنوب دقیقه ها تو سجده رو به قبله با چشم گریون تو منطقه ی ( شلمچه ) بعدش رو به کربلا و فرسنگ ها دور تر از بین الحرمین زانو زده از خدا سلامتیت رو خواستم ...ازش یه معجزه خواستم

امکان نداشت خدا دس رد به دعام بزنه ..حالا چرا هنوز برات شفای عاجل نرسونده

نمی دونم

خوشحالم که الان دیگه هم خدا رو داری و هم خرما رو

چقد خوبه دورو بری های آدم لبشون خندون باشه

کاش همه ی آدم های دورو برم شاد خندون بودن ...به دور از هر مشکل و غم کوچکی

کاش خدا یه دفعه ای به همتون حالی بده که حالش رو ببرید

به خدا می گم منو بیشتر دوس داری یا اونو ...می گه هر دوتون رو

اگه رفتی برگرد ...تو به ما تعلق داری نه اونا

تو ساخته ی خاک وطنی نه خاک بیگانه

نیومدم به خودت نگفتم چون دوس نداشتم در قبل دعام ازم تشکر کنی