قُلنج های مغز یک ضعیفه

به قول دکتر بوق ورود افراد گَنده دماغ ممنون ( شما بخون متلقا ممنوع)

قُلنج های مغز یک ضعیفه

به قول دکتر بوق ورود افراد گَنده دماغ ممنون ( شما بخون متلقا ممنوع)

ای خدا . . .



فردا امتحان اقصاد دارم

کاش می شد از قطر کتاب ( ۴۰۰ صفحه ) و 100 سوال /  که جواب هر سوال دو تا سه برگ A4 هست براتون عکس بذارم ..

یعنی شدیدا التماس دعا دارم


نیز . . .


نیز




مادرم نیز مرا دوست دارد

پدرم نیز مرا دوست دارد

برادرم نیز

و همچنین پدر بزرگ و مادر بزرگ و آن مادر بزرگ هم نیز

و همچنین المیرا نیز

و همچنین عمه ها و عموهایم و همچنین خاله هایم و دایی هایم نیز



پ ن : 


کلمه ی نیز را پاس بدارید و قدرش را بدانید

حتی می توانید شبها هنگام به جای عروسکتان و بقیه ی موارد کلمه ی نیز را بغل گرفته و بخوابید


هی ای ای . . .

 

 

هی روزگار ...

خدایا ...



یعنی امروز غروب من مرتکب بدترین اشتباه زندگیم شدم

بدترین 




خدا کنه به خیر بگذره

 

دعام کنید / لطفا

اگه نداشتمت به کی پناه می بردم ...

امروز که می خواستم برم برا مامانم یه سری خورده ریز بخرم

باورتون نمیشه وقتی پامو از در گذاشتم بیرون ...احساس کردم این هوا .. این نم نم بارون یکی از رویایی ترین هوا های عمرمه

خیلی خوب بود ..

کاش امتحان نداشتم و با الی تماس می گرفتم و می گفتم بیا که با هم بریم پیاده روی

هم اون امتحان داره و هم من ..

حیف این هوای امروز نبود

یه هوای زمستونی سرد ..

یه هوای خنک خنک

یه هوای مطبوع

واقعا خدا رو شکر ...خدا رو صد هزار مرتبه شکر

خدا تو رو به خاطر تموم داشته ها و نداشته هام شکر

جاتون خالی ..در بالکن که بازه و هر چن دقیقه یه بار یه نسیم ملایم سرد میاد ...

خیلی خوبه ...

یعنی خدا چقدر خوبه

یعنی خدا چقدر بزرگه

یعنی خدا چه رحمانو چه رحیم

خدا چقدر زیباست ...هم جمیل هم کریم ..

خدایا اگه تو رو نداشتیم چیکار می کردیم

واقعا گیجم که فکر کنم یا نکنم . . .

خدا هی می گه فک کن

من هی از خدا می پرسم خدایا فکر کنم  ؟؟! ..واقعا به این موضوع فکر کنم  ؟؟!

باز خدا می گه فکر کن

می گم خدایا تو رو به پیامبر ..به این شب عزیز قسم ..یعنی راستی راستی فکر کنم؟؟؟

می گه فکر کن

اصلا گیج شدم

واقعا گیجم که فکر کنم یا نکنم 

بیچاره اون

که من ...

بذار یه بار دیگه بپرسم

بازم پرسیدم

می گه فکر کن ..باز خدا می گه فکر کن

خب فکر به تنهایی کنم ..یعنی فقط و فقط فکر کنم که چی بشه آخه ؟

خدایا تکلیف منو مشخص کن

خدایا انقدر منو درگیر این جور مسائل نکن

بابا من دمارم در اومده


روبه راه نیستم . ..

جلو مانیتور نشسته  م ..

نمی دونم امشب چم شده که هی این ورو اون ور سرک می کشم

یه خورده سوپر چیپس خوردم ..حوصله نداشتم بیشتر بخورم ..سرشو پیچوندم گذاشتم کنار

بعد سر یه لواشک آلو سیب رو باز کردم 

حوصله نداشتم برم کارت امتحانیمو ببینم

همین جا پشت مانیتور دانشگاه رو سرچ کردم تا ببینم دقیقا اقتصاد کی امتحان دارم

کلا آلزایمر دارم ..همش یادم می ره چه تاریخیه

زندگی خیلی برام روتین شده

خیلی یک نواخت ...


روحمو شست .. .

امروز کلی بارون اومد و من خنک شدم

امروز وقتی همه تو خونه هاشون قایم شده بودن

امروز وقتی اون بارون تند بارید و خورشید رفت 

امروز وقتی صدای رعد و برق تن همه رو به رعشه می نداخت و نورش تموم آسمونو شهرو می پوشوند

امروز وقتی من و مامان بزرگ تو خونه تنها بودیم

لباسمو پوشیدم و به بهونه ی خرید یه قلم جنس رفتم دور ترین مغازه ای که نسبت به خونمون بود

بی خیال ..

یواش یواش

پاهام تا مچ زیر آب بودو بارون تمومیتم رو شست

ماشین های که با سرعت رد می شدن تا از این بارون فرار کنن ..

ولی من جای همشونو زیر بارون پر کردم


زیر بارون

بدون چتر

یه آسمون

یه رعدو برق


سر پل صراط . . .

یکی به آدم انگ بزنه خیلی نامردیه

خوبه خدا شاهد و ناظر رفتار و کردار و تموم وجودیتمون هست که اگه نبود ما آدم ها چیکار می کردیم

چطوری خودمونو آروم می کردیم

چطوری خودمو نو ثابت می کردیم

چطوری بنده های خدا رو تحمل می کردیم

به من انگ خورده که من با شما جنس ذکورای بلاگ در  ارتباطم 

حالا چه ارتباطی خدا داندو خدا

و اینکه احتمالا منظور این خواهر یا برادرمون انواع ارتباطاته ...انواع ارتباطات

گوگول ( شما بخون گوگل )سرچ کنید انواع ارتباطات بهتون می گه اَعمش چیه


ایشون اذعان دارن که من تو دنیای واقعی نیز خیلی از اون مدل زنام

ف .. ج ... ر ...



خوبه من خدا رو دارم اگه نداشتم چیکار می کردم اون وخت

یعنی ما اگه خدا رو نداشتیم چه غلطی می کردیم

من که اصلا برام مهم نیست این دوستمون چی می گه ولی خوب نیست آدم انقد ناشی باشه و قضاوت کنه

برادر یا خواهر عزیز حساب و حساب رسی من با شما باشه سر پل صراط ...

قسم می خورم اون جا از خجالتت در میامو قسم می خورم که حلالت نمی کنم

من این همه سال و این بیست و چن سال آسه نرفتمو آسه نیومدم که کسی به خودش حتی اجازه بده چنین فکری بکنه / آدم ها حتی بابت قضاوت اشتباه تو ذهنشون باید پاسخگو باشن در پیشگاه خداوند حالا چه برسه که اونو به زبون بیارن و علنیش کنن

سر پل صراطو از سایت اعزرائیل سرچ کن بهت می گه چه خبره اون جا




نامربوط نوشت :


دوستان و مخاطبین عزیز با عرض پوزش و شرمندگی بسیار

بنده مجبورم بنا بر دلایلی بازم آدرسم رو تغییر بدم 

بسیار بسیار شرمنده م 

و فوق العاده خجالت زده

آدرسم رو براتون خواهم گذاشت

یا علی مدد __



بی ربط بی ربط :


عموم اومد مامان بزرگمو برد خونه ی خودشون

من به اون تو اتاقم عادت کرده بودم

امروز که من و اون فقط خونه بودیم بهم گفت من دارم برای تو سکته می کنم

( حالا بماند که چرا انقد دغدغه ی منو داره . . . بهم می گفت خدا رو داشته باش و نسبت به مسائل زندگی و دورو بریات بی عار یا بی آر باش )

حالا کی برای من خدا رو صدا بزنه و برام دعا کنه

موقع رفتن می گفت عموت می گه می خواد منو ببره خونه ی خودش ...می فت من بدون تو چیکار کنم ...منم تو دلم گفتم من بدون تو چیکار کنم !


یه چیزایی از این روز ها ( با رعایت عدم جلب توجه ) . . .

تا به امروز دو تا از امتحان هامو دادم و چهار تا دیگه مونده

آمار تحلیلی انقده محاسباتی بود که نگو ..

چهار تا سوال بود که هر کدومش الف ب  ج دال ه واو . . . داشت

به قول یکی از دوستام کلا به جای 4 تا انگاری 40 تا بود

کلا بعضی ها اون 2 ساعت وقت رو کم آردن

من به استاد یه نگاهی کردمو گفتم استاد اگه جزوه ی خودتون برا سوالاتون کافی نبود آمار 2 دوره ی لیسانسو من جزوه شو داشتم ..

استاد خنده ش گرفته بود

خب آره دیگه ..این چه وضعه سوال دادنه آخه

یه خبر دیگه این که رئیس دانشگاهمون عوض شده یه چ.پی که به جاش یه راستی اومده

یعنی این رئیس دانشگاهمون که 18 سالو دو ماه رئیس بود یعنی کم مونده بود فقط خون ما دانشجو ها رو تو شیشه کنه

خیلی این روز ها اتفاقات جالبی می افته و افتاده

اتفاقات جالب که آدم نمی دونه از رخ دادن اون ها خوشحال باشه یا ناراحت ..من که کلا از رخداد این اتفاقات هنوز گیجو منگم

( خب بذارید ببینم تا بی این خط مرور کنم ببینم از خودم تعریف کردم ..هوم م م م م م م

نه خوشبختانه هنوز جلب توجهی تو نوشته هام نبوده / پس ادامه می دیم )

این روزا ت من دو تا چیز داره خیلی خودشو نشون می ده که من بهشون نمی گم کمبود چون دارم مثلا تقوا پیشه می کنم ( اینجا رو نمی دونستم چطوری بگم اگه جلب توجه شد ببخشید )

کمبودی که یا بهتر بگم نیازی که خودم نمی تونم برطرفش کنم تنها کاری که می تونم بکنم اینه که از خدا کمک بخوام

مامان بزرگم روز هاست که خونه ی ماست ..وقت و بی وقت برام دعا می کنه ..

حتی جالب اینجاست که وقتی اشک هام و گریه هام رو می بینه می دونه دلیل گریه هام چیه ...

ولی هنوز دعاهاش برای من بر آورده نشده

جالب این جاس مامانم متوجه دلیل ناراحتی هام نمی شه ولی مامان بزرگم دقیقا می دونه من چه مرگمه

خیلی دوسم داره و بهم می گه امید من توئی ...می گه من فقط منتظر .... . . تو ام :(

ولی من که کاریاز دستم بر نمیاد

(اینجا هم جلب توجه شد ببخشید ) 

به خدا می گم خدایا من حرفم پیشت سند نیست و آدم حسابمون نمی کنی ..بابا این مامان بزرگم با این سنش با این کهولت سنش با این بیماریش ..این جوری دعا می کنه ..

اقلا یه به مصلحت خودت یه نگاهی هم به ما بنداز دیگه

چه می دونم