قُلنج های مغز یک ضعیفه

به قول دکتر بوق ورود افراد گَنده دماغ ممنون ( شما بخون متلقا ممنوع)

قُلنج های مغز یک ضعیفه

به قول دکتر بوق ورود افراد گَنده دماغ ممنون ( شما بخون متلقا ممنوع)

داریم به فا.ک می ریم و خودمون خبر نداریم ...

بچه ها به نظرتون چیکار باید بکنیم ؟

از کجا شروع کنیم برای درست کردن وضع این م.ملکت ؟

دیگه فکر می کنم وقتش شده خودی از خودمون نشون بدیم و این پیر پاتالای خونخوار دزد رو کنار بزنیم

این انگلیسی تبار های س.گ صفت روباه منش رو

م.ملکت راستی راستی داره به فا.ک می ره 

ژنباید که همین طوری دس رو دس بذاریم

این همه از ملت پول فلانو بهمان می گیرن ولی به خدمات که می رسه کله شونو می کنن تو شلوارشون

خیلی داره وضعیت خراب میشه 

داریم به فا.ک می ریم و برای اینکه خودمون متوجه به فا.ک رفتنمون نشیم ماها هم سرمونو کردیم تو شلوارمون



پ ن :


جدی جدی باید یه کاری کرد


پیامبر ( ص ) برای فهموندن دین دندوناش رو مردم ذلیل زمان می شکوندن ..( لعنت بر اون ها )


ولی حالا این پیامبر های زمان ما برای دزدی و خون مردم رو تو شیشه کردن دندون مردم زمانشون رو می شکونن

من رفتم بالاخره . . .

راستی من اعتکاف رفتم

و دعا های شما ها بود که جواب داد من می دونم

علل الحساب اینا رو داشته باشید . . .

من برگشتم  

سر فرصت میام نظرات رو جواب می دم  

و کلی داستان که تو این چن روز داشتم رو می نویسم  

و اینکه فعلا اسم بلاگم رو بی عنوان خواهم گذاشت بنا بر دلایلی  

و اینکه هیچی دیگه ...همین فعلا و علل الحساب  

 

 

 

پ ن :  

 

این چن روز که نبودم ..فرداد داداشو اون امید داداش ... 

لاالاالله لا ...چی بگه آدم  

آقایون فرمودن ما نیستیم  

کمرنگیم چن روز  

ببین چطوری آدمو حرص می دن

تموم لحظه هام خراب شد . . .

بااینکه من بهش گفتم می خوام برم اعتکاف و اون نذاشت و بهم تشر زد ..و منم بغض تو گلوم جمع شده بود ..

و تلوزیون داشت فوتبال ایران و ازبک رو نشون می داد و داداشم ازگلی که انصاری زده بود ..خوشحال بود

و جواد خیابانی که هی را به را تعریف می کرد ..جوری تعریف می کرد که انگاری ما ایرانیو .ایران جماعتو فوتبالیست هاشو ..راند خوارای پشت پردهو ..لابی هاشو چیزی نمی دونیم

و اون توپی که از تو دروازه ی ایران فید بک شدو توسط کمک داور گله مردود اعلام شده بود ..در حالی که تو تصویر آهسته گل بود ..و جواد خیابانی که هی لاف پوشوی می کرد و می گفت باید باید تمام توپ کاملا وارد دروازه می شد ..در حالی که اگه چششو اندازه ی بدنی خیکیش چهار تا می کرد متوجه می شد که واقعا گل بود

..

من از اینکه به اعتکاف نمی تونم برم افسرده شده بودم

45 دقیقه بعد تی شرتی رو که منو المیرا تموم فرهنگو قارنو بازار رجایی رو گشته بودیم تا یه چجیز خوب بخریم ..

یه تی شرت آبی نفتی با یه سری طرح راه رای ریز و هاشوری خیلی کمرنگ

که خیلی هم خوشکل بود ..که کادو شده بود ...گذاشتم رو میز عسلی که بابام وقتی اومد ..دیدتش

خیلی خوشش اومده بود و پوشیده بود

من تشری که غروبی سرم زده بود با حرف هایی که بهم گفته بودو همون موقع گذاشتم کنارو بی خیال شدم

ولی هنوز دارم برا نرفتنم اشک می ریزم

امشب پذیرش بود

خیلی ناراحتم

حتی نمی تونم خودمو آروم کنم

خدا نمی خواست من برم چون لایق نبودم ..اگر نه بابامو راضی می کرد

به خدا می گم خدایا .تو رو خدا بابامو راضی می کنی ..می گه نه

خب چی می شد دله بابامو نرم می کردی و راضیش می کردی

چی می شد ؟

هان 

منو بگو که می خواستم روحیه م رو بسازم

باورم نمیشه که نمی تونم برم . . .

تازه از تهرون اومده بود غروبی

بهش گفتم می خوام برم اعتکاف . . . بازم بهم تشر زد ...که آره این جوری و اون جوری

امسال فک می کردم می تونم بعد از بیستو چن سال معتکف شم

ولی نمی شم

می خواستم برم یکی از دانشگاه های استان برای اعتکاف ولی نمیشه

خیلی ناراحت شدم ..بغض گلومو گرفته بودو اشک تو چشام جمع شده بود

جلو خودمو جلوشون گرفتم که قطره اشکام از چشام نیاد پایین

یه دختر بیستو چن ساله که دارم ارشد می خونم ولی هیچ استقلالی برای خودم ندارم اینجاس که می فهمم واقعا ضعیفه م

من باش که می خواستم برم اعتکاف برا تجدید روحیه تا بعد از بر گشت از اعتکاف با قدرتمندی بیشینم درسامو بخونم ..کارمو بکنم

تا چن ماه یه انرژی مضاعف داشته باشم

دارم اشک می ریزم اینا رو می نویسم

تا صبح فک کنم دیوونه شم برا اینکه نشد برم

ببین چقد بی لیاقتم که قسمتم نشد که برم

احتمالا کلی از شماها  مثه خونواده م  بهم می خندید و پیش خودتون مسخره م می کنید و می گید ببینیید دختره چه خله که لحظه هاش رو برای نرفتن به اعتکاف خراب می که

یا اینکه چقدر بی کاره که می خواد با رفتن به اعتکاف وقتش رو تلف کنه

ولی من نه خلم ..نه بیکارم ..هیچی

من فقط این هفته ها دچار یه تضعیف روحیه ی شدید شدم که فکر می کردم با رفتن به اعتکاف می تونم به حالت اولم بر گردم

حتی خدا هم منو دوس نداره

امروز از خدا پرسیدم خدایا منو دوس داری ؟

خدایا چقدر قبولم داری و تاییدم می کنی ؟

خدا گفت فقط یه ذره

می فهمین بچه ها .. . خدا می گفت فقط یه خورده قبولت دارم

دارم از بغض منفجر میشم

من کجا می تونم با صدای بلند گریه کنم . .

مگه من از این زندگی نکبت چی می خوام ؟



اصلا من با این خونواده یی که دارم حقشونو برم یکی از این دخترای بی اعتقادو فشنال بشم 

امشی چرا هر چیزی منو یاده اون جا میندازه ..خدایا



بعدا نوشت :


دعا کنید من بتونم برم / خواهش می کنم

همین طوری جهت عرض و عروض . . .

دو تذکر مهم / دی :



شما یادتون نمیاد یه زمان مرد روش نمی‌شد بدون سیبیل بره تو خیابون! الان بعضیا بدون کیف آرایش نمیرن بیرون.



مرد را ندا آمد اگر آرزوئی داری بکن که برآورده شود.عرض کرد اقیانوس آرام را آسفالت خواهم.ندا آمد سخت است آرزوی دیگری کن.گفت قدرتی خواهم که زنان رابشناسم ، ندا آمد اقیانوس را 2 بانده میخواهی یا 4 بانده؟...


برگرفته از وبلاگ عالیجناب کنتور

داغ دل . . .


رفتنت آینه‌ی آمدنت بود، ببخش

شب میلاد تو تلخ است که ما گریه کنیم


آسمانا! همه ابریم، گره‌خورده به هم

سر به دامان کدام عقده‌گشا گریه کنیم ؟

روزتون مبارک . . . مرد های ایرونی


روز پدرو مرد و کلا جنس ذکور رو  رو به داداش علی  عزیز و یه برادر تمام عیار (دیوار ) / به داداش فرداد مهربان مهربان ها  و دوست داشتنی و همه چیز دان (هفتمین قاب )/ به جناب خورشید عزیز (کشکول )/ به علی رضا خان با جنبه ( دویتور بوق )/ به فرشید قربان پور (سه رنگ )/ به داداش آرش استاد مهربان و دوست داشتنی (غرولند های یک جهان سومی )/ به داداش امید عزیز و دلسوزو مهربان   ( حرف دل ) / به ویکی بازیگوش و شوخ طبع (بی جوابی ) / به داداش پیمان  سرخوش و غایب از نظر  (سایه روشن ) /به همکنون کم حرفو نابغه  / به داداش فرهاد نکته دان (نقطه ،ویرگول ) /به داداش پوریای مهربان و با مرام  (خرمگس خالتور ) / به علی داداش مهربان (عشق سوزان . فراری )/ به جناب ساکی  محترم(از هر دری سخنی ) / به جناب سپهر خوش سخن  (مذاب ها ) / به محمد حسین خان گرامی( پروتاگونیست) / آقا سعید قدرتمند (نابودی ام اس )/ داداش کاوه ارجمند (شعر های عمو مهرداد ) / ارشام (تحفه )/ حسین رهای آزاد و مستدام  (قمار باز ) و مجتبی همرنگ  با هوش (داروک ) صمیمانه تبریک می گم و براتون آرزوی بهترین بهترین ها رو دارم دوستان عزیز و مهربان

ان شالله براتون بهترین لحظات رقم بخوره و خوده مرتضی علی شافع و نگهدارتون باشه و همیشه و همه جا یا ورتون

ان شالله

و همین طور به همه ی پدر های مهربان و پدر مهربان و زحم کش خودم تبریک می گم و دستش رو با جانو دل می بوسم / الهی قربونش برم

این شعر هم تقدیم به شما دوستان عزیز  جنس ذکور جهت خنده / باشد که رستگار شوید 




مرد یعنی کار و کار و کار و کار

یکسره در شیفت های بیشمار


مثل یک چیزی میان منگنه

روز و شب از هر طرف تحت فشار


مرد موجی است هی در حال دو

جان بر آرد تا برآرد انتظار


او خودش همواره در تولید پول

لیک فرزند و عیالش پول خوار


با چه عشقی دائما در چرخشند

گرد شهد جیب او زنبور وار


چون که آخر شب به منزل می رسد

خسته اما با لبانی خنده بار


جای چای و یک خدا قوت به او

می شود صد لیست در پیشش قطار


از کتاب و دفتر و خودکار ، تا

اسفناج و پرتقال و زهرمار


آن یکی می خواهد از او شهریه

این یکی هم کفش و کیفی مارک دار


هر چه می گوید که جیبم خالی است

هر چه می گوید ندارم ، ای هوار


نعره می آید : "به ما مربوط نیست

ما مگر گفتیم ماها را بیار"


مرد یعنی آن که با پول و پله 

می شود در خانه ، صاحب اعتبار


مرد یعنی سکته ، یعنی سی سی یو

ختم مطلب ، مرد یعنی جان نثار


خلقتش اصلا به این خاطر بود

تا درآرد روزگار از وی دمار




یا علی مدد _____





ساره ان روزا چشه . . . ؟


این روزا چیزی ندارم برا گفتن . . . یعنی دارم ولی حسش نیست

ما تو دوستان بلاگر یه خانوم دکتر یا آقا دکتر نداریم بیاد ببینه ساره چشه ؟ :)


ساره پست می ذاشت روزی چن بار قده دامنه ی سلسله جبال البرز ..حالا چی شده که نمی تونه بدذاره ؟

واقعا در عجبم

چای عطری دم کردم . . .



چیزی ندارم بگم جز این که چای عطری دم کردم

چای می خورید براتون بریزم ؟ :)