قُلنج های مغز یک ضعیفه

به قول دکتر بوق ورود افراد گَنده دماغ ممنون ( شما بخون متلقا ممنوع)

قُلنج های مغز یک ضعیفه

به قول دکتر بوق ورود افراد گَنده دماغ ممنون ( شما بخون متلقا ممنوع)

لطف هایی که اون در حق من داشت . . .

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

دوستانم رو دارم یکی یکی از دست می دم . . .

علی داداشم رو فیلت..ر کردن / بی پدرا

مگه اون بیچاره چی می گفت

اون از پیمان اون از آرش

اینم از علی

ساره داره چه اتفاقی می افته ؟

علی خواهش می کنم یه بلاگ جدید بزن ...

علی 

خدایا



نا مربوط نوشت :


من خیلی بی لیاقتم نه

هیچ وقت نتونستم هیچی بش بگم 

چه پایان غم انگیزی

پایان غم انگیز ت به دست خودم رقم خوا خورد

طی چن روز آینده خودم غم انگیز ترش خواهم کرد

مامانم خیلی دوست دارم . . .

یادم نمی ره اون روزی رو که رفتم و گفتم وز مادر رو از سمت من به مامانت تبریک بگو

هی اصرار پشت اصرار که برا مامانتت چی خریدی ؟

و اون هیچی نگفت

بهش گفتم اصلا چیزی خریدی ..گفته بود نه

کلی اصرا کردم بابا برو بخر خوبیت نداره ..مامانت گناه داره ها

بعد فرداش که روز زن بود غروبش بهش گفتم بالاخره برا مامانت چیزی خریدی که گفته بود آره خریدم

گفتم چی خریدی ؟ چیزی نگفت

گفتم دوس داری نپرسم چی خریدی ؟ گفت آره

گفتم باشه دیگه نمی پرسم

بهش گفته بودم حتی اگه شده یه شاخه گل برا مادرت بخر خیلی خوشحال میشه

اون گفت مامانم ازم انتظاری نداره

بهش گفتم شاید انتظار نداشته باشه ولی می دونی چقدر خوشحال میشه

چقدر دلم برا اون روز هامون تنگ شده

اگه اون منو از خودش محروم نمی کرد ..الان هم روزای خوبی داشتیم


پ ن :


مامانی همین لحظه کجایی  ؟ که عاشقانه بغلت کنم و بگم خیلی دوست درارم

هوس یه بوسه روی گونه های مادرم رو کردم

هوا رو تو رو خدا / نیگاه نیگاه چه گرمه . . .

دقت کردی این روزا هوا خیلی گرمه

حی بارون هاش هم گرمه و نچسب

دیروز با الی بودم و رفتیم پارک کولائیان و خواستیم خلوت کنیم / کلما منو ببین تو رو  خدا ( خلوت کنیم ) نامردین اگه فکرتون خراب باشه ها منظور همون با هم بودن بودن ..نمی دونم هر چیزی که اصلا به فکر شما ها قد می ده

رفتیم اون سمتش یه رانی پرتقال برای من ( همچین خنک خنک / دلتون آب / البت دل توئیی که عاشق رانی هلویی بیشتر آب ) و یه رانی آناناس برای الی و قنادی بغل سوپری دو تا کیک رولتی خونگی گرفتیم ...خیلی حال داد دلتون آب

وسط ظهر که همه خوابن رفتیم زیر سایه ی یه درخت نشستیم و ساعت ها با هم حرف زدیم

از همه چی گفتیم

حرف ا مقاله شد و اون از داداشش و تموم سختی هایی که برای رفتن کشید گفت

و تهشم نتونست بورس بشه

فوق الیسانس متالوژی مواد که دیگه بعد اون همه کارتو پژوهشکده و نوشتن 6 / 7 تا مقاله با لِول بالا

رتبه ی 7 آی التزو . . . معدل هم بد نبود خب تو مهندسی مواد معدل بالا بون یه خورده همچین سخته خو

و تهشم الان شده بازرس که به صورت ساعتی کار می کنه

المیرا خیلی دلش براش می سوخت ..الی می گفت تموم اون نامه هایی که علی داداشش برای جذب نوشته رو دیده

کلی نامه

دیروز خیلی دپرس شده بودم با شنیدن اون حرف ها

فک کن آدم این همه زحمت بکشه و آخرش هیچی / البت من شدیدا معتقدم شاید در این قسمت داداشش واقعا کم شانس بوده / و من بیشتر بیشتر  معتقدم شاید حکمت این بوده

نمی دونم والا . . . داداشش الان 29 سالشه و تموم این سال ها داشته زحمت می کشیده

کار تو پژوهشکده ای که پولی توش نبوه و همش فقط علاقه به تحصیل بوده

اینا رو که می گفت من  یاد خودم می افتادم و می گفتم نکنه من هم این همه دارم زحمت می کشم تهش هیچی بشه :( یعنی در واقع به یه سری از ایده آل ها نرسم / ای بابا / چی بگه آدم

تهش جوری شد که به الی گفت ول کن بیا حرفو عوض کنیم ..من دارم خیلی نا امید میشم :)

و نهایتا بهش گفتم الی شاید قسمت تو نرفتنه علی بوده

خدا بزرگه . . . علی احتمالا باز هم یه خوره دیگه وقت داره برا رسیدن به ایده آل هاش 

و در آخر به الی گفتم براشون دعا کن ..برا داداشت که گره از کاراش باز شه و انقد دردسر نکشه

الیمرا یه لبخند زد ( در واقع لبخندش بیشتر بر این بابت بود که غیر مستقیم گفت حالا علی این همه زحمت کشیده نتونسته کاری کنه /  حالا من بیام براش دعا کنم کارش راه می افته )

ولی من شدیدا به دعا اعتقاد دارم ... مخصوصا اگه کسی دیگه برا آدم دعا کنه و خیر آدم رو بخواد

تو دنیای عجیبی زنگی می کنیم

کاش توان داشتم و انقدر پول داشتم که بتونم دست خیلی ها رو بگیرم و بهشون کمک کنم

نمی دونم شاید لیاقت بیشتر از این ها رو ندارم که خدا بهم نمی ده 

کاش توان داشتم و می تونستم خیلی ها رو به آرزو هاشون برسونم

بچه ها و دوستای ی ی ی گلم  من که اصلا وقت نمی کنم بهتون سر بزنم ..فقط می تونم عرض ده دقیقه یه پست بذارم

دوستای گل من شما ها که خوبه خوبید دیگه ان شالله ؟

دعا گوی همتون هستم ..

فرداد /  علی دیوار /آرش  / امید / پیمان / کاوه / شکسته بال  / آیدا / بیتا / الیکو / علی آقای بهشهری / سحر  / الهام / ویکی / فرهاد / امیر حسین  خان / صبا / جناب خورشید / جناب ساکی / شکسته بال / دکتر بوق عزیز / سعیده / همکنون / فریبا / احسان / فرشید / علی فراری / دختر انتظار / پوریا و ساحل / آقا سعید

سرم خلوت شه به همتون سر می زنم

واقعا شرمنده م

داداشای گل و آبجی های نازنین خیلی دوستون دارم 

فعلا ___

ساره ی این روز ها . . .

کارا روبرا شده خدا بخواد جمعه میام تهرون برا نمایشگاه / البت با بچه ها

این روزا آدم های اطرافم تو دنیای واقعی سنگ دل شدن و منو اصلا حتی یه اپسیلون هم درک نمی کنن

اشکال نداره . . . اقلش من یکیو دارم که جای همه ی اونا رو برام پر می کنه

من خدا رو دارم ( همیشه فکر میکنم اگه خدا نبود من چیکار می کردم )

ازم طلبکارن

خودخواه شدن

دارم بهشون می گم این همه گرفتاری دارم ولی اصلا درکم نمی کنن

دیشب به عاطفه زنگ می زنم و هی رد تماس می داد و گوشی رو بر نمی داشت

فکر می کرد من احمقم و نمی فهمم

زنگ زدم به زهرا که خواب بود بیچاره . . . هر چن که اونم دستش با عاطفه تو یه کاسه س

بهش گفتم این عاطفه خانوم چیکار کرده نشریه رو ..که زهرا می گفت هیچکار نکرده

بعد مثه اینکه زهرا بعدش اون موقع شب به عاطفه زنگ می زنه و بهش می گه ساره چی گفته

بعد اون عاطفه ی خود خواه که ان شالله خداوند هدایتش کنه ساعت یک شب بهم اسمس می ده که فردا برام مطالبتو میل کن

(می دونید چرا اون موقع شب برم اس داده بذای اینکه چش نداره منو ببینه تا من براش زنگ نزنم و اس ندم / دنیای بدی شد / خیلی بد )

خدا بزرگه . . . خدا خیلی بزرگه

ان شالله خودش یه کاری می کنه

فقط ازش می خوام مواظبم باشه و حتی صدم ثانیه ای مننو به حال خودم نذاره که دلخوش به این دنیا بشم و برای این دل خوشیم دله بنده هاش رو بشکونم

( هر چن که چن روز پیش دل یکی از بنده هاشو شکوندم / هر چن که برای خوده همون بنده ش بوده ولی بازم دلش شکست ..خیلی ناراحتم از این موضوع )

چیزی به امتحان های ترم نمونده

و من هنوز یکی از پروژه هام رو تحویل ندادم

دوستان از شما هم عذر می خوام که فرصت نمیشه براتون کامنت بذارم


راستی بچه ها سیستمم همچنان خرابه ها . . . گفته باشم

هنوز وقت نکردم بدم درسش کنن




ادامه مطلبو لطفا نخونیدش . . . برای شما نیست / هیچکی نخونه


ادامه مطلب ...

نرو . . .

این خیر  ( پیمان داداش )ندیده داره می ره

دوستون دارم . . .

سلام دوستای عزیزم

ببخشید که یکی دو تا مطلب رمز دار گذاشتم و یه مطلب نا امیدانه

حالم خوش نبود

یعنی در واقع یه چن روز بود که خدا منو از بغلش گذاشته بود ژایین به خاطر همون ...

احتمالا خودم اومده بودم ژایین شاید

البت ناخواسته بوده

جونم براتون بگه که من خوبم . . . هیچی نشده

و اینکه ببخشید که به نظراتتون ژاسخ ندادم

سر فرصت این کارو خواهم کرد

و بازم عرض به حضورتون که

ین یکی دو هفته سرم فوق العاده شلوغ بود

دو روز ژیش هم که برادر مادر بزرگم فوت کرده و چون مادر بزرگم بیماری ام اس داره و خونه ماست بنا براتین اقوام و آشنایانش برای گفتن تسلیت میان ژیش اون

مامان بزرگم چون خیلی نااحتی کرده بنابر این حالش بد شده و خب بردیمش بیمارستانو .. البت دیشب آوردیمش خونه

و بعدش مامانم که اونم کارش زیر سرم کشیده شده

به خاطر همین اتفاقات تموم کارای خونه اعم از خوده کارای خونه و ژذیرایی از مهمون ها که یه سری شونم از تهرون و اون ور این ور بودن و بحث ژذیرایی و از این چیزا و کارای دانشگاهو درسیو کلاسو کارای نشریه هو کارای جانبی دیگه کلا حال خوشی ندارم این روزا

به خاطر همین این جوری شد دیگه

با این همه گرفتاریو مشغله زهرا دیروز با کلی حق به جانبی زنگ می زنه می گه فلانی مطلالب نشریه رو میل نکردی

امروزم هم حق به جانب تر از دیروز زنگ می زنه می گه چرا سمینار المروزو نرفتی حاتمه تنهاست

البت کاری با ما نبوده ..و همه ی کاراش قبلا انجام شده

امروز فقط بحث حضورم تو سمینار بود

براشم هر روز توضیح می دم که تو چه وضعیتی هستم ولی حالیش نمیشه

چی بگه آدم

قرار نیست من بیام اینجا یه سری چرتو پرت بنویسم که ناراحت بشین

بابت پستایی که نا امیدانه س عاجزانه عذر می خوام

من فقط دوس دارم شما فقط احوالات خوش منو ببینید

قرار نیست شما با خوندن پست های منن نگران و ناراحت بشید

اگه چنین اتفاقی افتاده من فوق العاده از حضورتون عذر می خوام

از داداش فرداد که خیلی وقته بهش سر نزدم و کامنت نذاشتم ( در واقع همه ی پستاش رو خوندم ولی نتونستم براش کامنت بذارم ) واقعا معذرت می خوام

قربون خواهر گلم بیتا هم برم که عذر می خوام بابت این نگران شدی ...آبجی ساره فدات ( همه چی روبه راهه )

داداش امید بابت اینکه تو رو هم نگران کردم معذرت می خوام

قربون تک تک شما دوستای فوق العاده ی مجازی

 


پ ن :

مامان بزرگم تو اتاق منه و دائم تو حالت دراز کشیده برای تنها برادرش که از دستش داد موری می کنه . . . دیگه نمی دونم چطوری تحمل کنم ..کارم شده فقط اشک ریختن

واقعا تحمل از دست دادن عزیزان سخته

خیلی سخته ( انا لله و انا الیه راجعون )

بازم ببخشید که دیر به دیر پاسخ کامنتاتون رو می دم

خدایا دلم برات جیک جیک می کنه

دیگه هیچکیو ندارم 

hamin alan mikham bemiram

dige hoseleye zendegi kardan nadarm

khastam

farsode shodam

shadidan ehsase zelat mikonam

zendegi sakhte

man nemitonam

man tavan nadaram

khodaya man mikham biyam pishe khodet lotfan

delam ye labeye partgah mikhad ke khodamo part konam paiin

khoda cheramano avorde to in donya

mage koda jonam to be ma ghodrat tasmim giri nadadi

man be entekhabe ki omadam ? han ?

man cherato jonob baraye hamishe naraftam

dige nemikesham

tahamol nadarm

darmonde shodam

khar va zalil shodam



پ ن :

خدایا اعزراییل کجاست لطفا صداش کن بیاد

شاید آخرین سلام . . . همون رمز

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

تو رو خدا ادامه نده . . .

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.