قُلنج های مغز یک ضعیفه

به قول دکتر بوق ورود افراد گَنده دماغ ممنون ( شما بخون متلقا ممنوع)

قُلنج های مغز یک ضعیفه

به قول دکتر بوق ورود افراد گَنده دماغ ممنون ( شما بخون متلقا ممنوع)

دی دی دی دی . . .

خب همه ی کارا و برنامه ریزی های اون هفته م تموم شد

امتحانا هم تموم شد

متن اختتامیه هم نوشته و هم روس سن اجرا شد



نتیجه ی عملی :

امتحان میان ترم ها رو عالی دادم البته اولش دیروز فک می کردم یه خورده امتحان زبانم ناجور شده که بعدش برا استادم زنگ زدم و با کلی صدای گرفته گفتم استاد نمره م چن شده که استاد برگشته می گه تو دیگه چرا داری سکته می کنی نمره ت که خوبه که بعدش من این جوری شدم

متن اختتامیه و اجراش توسط بنده ترکوند

به طریقی که اون روز کلی از استاد ها بهم تبریک گفتن و کله گنده های موجود در آمفی تئاتر برام بلند شدن 

و دیروز یکی برام زنگ زده و گفته حاضر تموم هزینه ها رو بده تا رو استعدادم کار کنم

تا بتونم در حد کشوری و به صورت حرفه ای اجرا داشته باشم

14 ماه کلاس غیر حضوری . . . البت من این موضوع رو هنوز به احدی که واقعی باشه نگفتم و فقط دارم برا شما آدمای مجازی می گم

امسال هم داریم با بچه ها برنامه می ریزیم که بیام نمایشگاه کتاب تهرون

البت با این قول که هر کی برا خودش بگرده و فقط یه جای مقرر هم دیگه رو بعدش بینیم که بر گردیم شهرمون / تازه ما فک کنم تو نمایشگاه کتاب تنها کسایی باشیم که با دافاشون نمیان یا اون جا به فکر دوست پیدا کردن نیستن یال به مفکر بر انداز کردنو مالوندن خودشون به ناموس مردم

لااله الا الله

بد نیست حالا که از نمایشگاه کتاب تهرون گفتم از دکتر بوق هم یه اسمی ببرم که یه پست طنز پارسال همین موقع ها گذاشته بود . . . یاده دکتر هم به خیر . . چه دورانی بود



نا مربوط نوشت :

بعد این که اون حرف رو نثار خودم کرد رفتم تو فرهنگ لغات معین دنبالش گشتم ببینم معنیش اون جا پیدا میشه . . . اصلا اون حرف یعنی چی ؟

یا حضرت عباس خودم کپ کرده بودم از معنیش

خداییش بد زدیم خراب کردیم

وای وای وای بلا به دور

دختره ی بی ادب . .

ساره از ت بعید بود اشکال نداره عوضش تموم شد همه چی



 مخاطب خاص *

الهی قربونت برم


پ ن :

آخیش راحت شدم حالا دیگه راحت می تونم ابراز احساسات کنم


تصدق مهربونی هات

نشانه های اراجیف گویی های ضعیفه . . .


سیستمم را خدا تعطیل کرد






نشانه های اراجیف گویی های ضعیفه منجربه خرابی سیستم نیز شد

کلا خبر های رسیده حاکی از آن می باشد که سیستم ضعیفه به فنا رفته و تمام برنامه های سیستمش غیر فعال شده است

بدین سان که ویندوز بالا آمده، ولی هیچکدام از برنامه ها مورد استفاده نمی باشند 

و ضعیفه فقط و فقط می تواند صفحه ی ویندوز را مشاهده نماید

بنابراین تا اطلاع ثانوی به دلایل مختلفی نمی تواند برای گذاشتن پست و پاسخ گویی به مخاطبان محترمش حضور بهم رساند

و اما دلایل غیبت  اعم از :

  • خرابی سیستم
  • امتحان میان ترم زبان چهار شنبه ی همین هفته
  • امتحان میان ترم آمار شنبه ی هفته ی بعد
  • اجرای متن اختتامیه در دوشنبه ی همین هفته 
  • تایپ پروژه ی تئوری مدیریت پیشرفته تا انتهای ساعت اداری فردا روز شنبه

                   

کلا خیلی سرش شلوغه این ساه و کلا سیستم هم نداره که نصف شبش بتونه خدمت برسه

البت باید متذکر شم که یه سری کلا راحت شدن از مزاحمت های پی در پی این ضعیفه 

کلا دارن برا خودشون کیف می کنن


مخاطب خاص نوشت :


احتمالا ساره رو نفرین کردی که خدا زدو دعات گرفتو سیستم ساره کلا ناک اوت شد

الهی جیز جیگر نزنه اونی که ساره رو نفرین کرده (شما بخون نصفه بزنه ) دی :

مگه من چه هیزم تری بهت فروخته بودم که نفرین کردی خدا حالمو بگیره ها ؟ با توم

جز این بود که گاهی بهت سر می زدم آره ؟ فقط سر می زدم

دیگه کلهم خیلی معذرت می خوام که زیاد یا شاید اصلا نتونم اقلش تو این هفته به دوستان سر بزنم یا اینکه پاسخ کامنت هاشون رو بلند بالا بدم

قربون همتون ___ ساره خوشکله

ehtemalan khoda dide daram kofr migam / سیستمم / kharab shode

dishab khab kharab shodan / سیستم /ro dide boodam be hamoon ravandi ke emrooz kharab shode bood

nemidonestam khabam enghad jedi azab dar miyad 


felan . . . . . .

چرا شما را زدند . . . ؟!



با پا زدند بردر و در را صدا زدند

بی اطلاع آمده و بی هوازدند


دیدند چون حریف نبردش نمیشوند

دستش طناب بسته به او پشت پا زدند


یک عده جاهل متجاهر به فسق هم

لب تشنه آمدند ولی آب را زدند!!


یکدسته مس که رنگ طلا هم ندیده اند

تهمت به بی کفایتی کیمیا زدند


با جمع نا منظمشان سنگریزه ها

سیلی به روی مادر آیینه ها زدند


شیطان پرست های به ظاهر خدا پرست

حتی تو را برای رضای خدا زدند!!


تحریف کرده اند تو را تازیانه ها

از بس که حرفهای تو را نا به جا زدند


حالا که میشود اگر آن سالها نشد

پرسیدن همین که شما را چرا زدند؟؟



عکس هم گرفته شده از وبلاگ داداش امید



کامنت ارسالی از  ___ علی آقا



این ایام رو به همه عزیزان مجازی تسلیت می گم .

باشد که حضرت زهرا  (س ) شافع همه ی ما باشند .

به امید اون روزی که حق و حقیقت و عدالت خواهی نهادینه بشه

و ظلم و جور  از ریشه نابود کنه.


ادامه مطلب رو هم  پیشنهاد می کنم نخونید بهتره چون به مزاجتون خوش نمیاد  . . .


نوشته ی خواهر صبام رو پیشنهاد می کنم بخونید :

این نوشته هم با تیتر دختر کان بی دهن در بلاگ صبای نازنینم با همین مضمونه

ادامه مطلب ...

هذیون . . . .

یه چیزیایی هست

من یه جا باید بگم

باید سوالم رو فقط از خدا بپرسم چون اون فقط جوابش رومی دونه

ولی نمی دونم چطوری باید ازش جواب بگیرم و چقدر باید صبر کنم

دوس دارم رو درو بشینیم و من سوال هام رو ازش بپرسم و اونم شمرده شمره جوابم رو بده

ولی چه فایده

این وسط فقط من دوس دارم که با خدا رو درو بشینیم و حرف بزنیم

فک نکنم خدا بتونه یه وقت ویژه برام بذاره

خدا حتما می گه ساره تو حرفات تکرارین و هزار هزار یا شاید هم میلیارد ها میلیارد آدم همین فکر ها رو کردن و همین سوال ها رو

شاید علاقه ای نداشته باشه که به صدام گوشبده

یه زن رو مثال می زنم . . وقتی شوهرش بهش علاقه داشته باشه و زنش براش اهمیت داشته باشه دقیقه ها برای زنش وقت می ذاره و با جونو دل به حرف های زنش گوش می ده

و در قبله حرف های زنش عکس العمل هایی رو نشون می ده که برای زنش خوشایند باشه و اگه جایی رو هم قبول نداشت منطقی با زنش صحبت می کنه . . . البته اینایی رو که گفتم مرده ایده آل نه هر مردی

حالا خدا

به نظرم خدا حوصله ی حرف ها و درد دل های تکراری منو نداره

من یه سری نشونه از خدا می خوام

برای امید

برای زندگی

برای ادامه دادن

یه سری نشونه ی خاص

می خوام صدای خدا رو بشنوم که بگه ساره دوستت دارم

من گاهی بلند می گم گاهی کوتاه و تو دل می گم

گاهی می نویسم

که خدایا خیلی دوستت دارم

چرا خدا بهم جوری نمی گه دوست دارم که صداشو من بشنوم

خدا مثه اون مردی که برای اثبات دوست داشتن زنش برای زنش هر کاری می کنه ولی هیچ وقت با زبون به زنش نمیگه که دوستت دارم

دارم همه کارایی که خدا برام می کنه که بهم بگه ساره برام خیلی مهمی رو می بینم ولی دوس دارم صداش رو بشوم

دوس دارم یه نشونه ازش ببینم 

خدایا تو می دونی که خیلی ها هستن تو این جامعه که نمی تونن پیشرفت منو ببینن

خدای من فقط تو رو دارم که ازم در مقابل بدی ها و نا امنی ها حمایت کنی و هوام رو داشته باشی

خدایا قول بده که خیلی مواظبمی

قول بده خدا جونم

الهم عجل لولیک الفرج . . .

قسمت شد

رفتم مراسم فاطمیه

خیلی سبک شدم

یه احساس دِین دارم به بی بی زهرا به خاطر زن بودنم

نمی دونم می تونم دِینمو ادا کنم یا نه ؟؟؟

نمی دونم !

آیا سعیم برای ادای این دِین کافی خواهد بود

نمی دونم !

فضایی که امروز تومسجد دانشگاه  بر قرار شده بود رو خیلی دوس داشتم 

واقعا امروز نیاز داشتم که تو اون فضا باشم

خداییش فاطمیه تو محیط های فرهنگی . . .

تو محیطی که رنگ مو هو آرایشو لباسای جیغ نیست چقدر می چسبه

چقدر واقعیه 

ولی نمی دونم تو دل هامونم واقعی هست یا همش ظاهرمونه

تو عملمون هم واقعی هست یا همش ظاهرمونه

شرمنده م

بی بی زهرای من

بی بی زهرای همه ی این جوونا

بی بی زهرای همه ی هم لینکی های من

بی بی جان ازت می خوام به حق خودت همه ی این رفقا و دوستان و بزرگواان و خواهر ها و برادر های خوب مجازیم رو به حق پهلوی شکسته ت به مرادشون برسونی

بعضی ها به یه تکیه گاه نیاز دارن

بعض هاشون یه آرامش تو زندگیشون می خوان / بعضی هاشون یه عاقبت به خیری / بعضی هاشون فرزند صالح و بعضی هاشون سلامتی / بعضی هاشون موفقیت

ولی بی بی زهرای من یه واسطه ای شو بین من و خدا

بین ما و خدا که همه ی ما همه ی اینایی که بعضی هامون می خوایم رو همه رو داشته باشیم

زندگی زیر سایه ی پدر و مادر . . .

عاقبت به خیری / سلامتی / طول عمر با عزت برای پدر و مادر امون و خودمون و خونواده مون

موفقیت و سربلندی برای خودمون / خانوادمون / و ایران عزیز

رضایت مندی پدر و مادر از ما و خوده خدا

خداا همه ی دوستای مجازی من خیلی خوبن . . . خودتم می دونی که خوبن

خدایا همه ی ماها یه نشونه می خوایم ازت . . یه لطف . . یه لبخند . . . یه دست گرم رو سرمون

خدیا قسمت همه ی مجردای لینکم یه فرده صالح قرار بده

خدایا سلامتی آقا امام زمان رو ازت می خوام 

خدایا نمی گم ظهورشو نزدیک بگردان . . . چون نمی دونم لایق ظهور آقا هستم یا نه . . . هر چی صلاح خودته 

التماس دعا دارم دوستان عزیز . . . از تک تک تون

الهم عجل لولیک الفرج . . .


بی بی زهرای من . . .

امروز تصمیم دارم برم مراسم فاطمیه ی دانشگاه

البته اگه قسمت باشه

نمی دونم قسمت میشه یا نه

دلم برای حضرت فاطمه تنگ شده

دلم برای مسجد النبی تنگه

دلم برا نجف . . . برا مولا علی تنگه

دلم برا آقا علی بن موسی الرضا تنگه

دلم برا امام حسینم خیلی تنگ شده

برا امام زمان بال بال می زنه

برای پدربزرگ وارشون عینهو قلب گنجیشک به تپش افتاده

دنیای غریبیه

پارسال تو مراسم فاطمیه تو آمفی تئاتر خودم یه متن نوشته بودم و اجراش کردم

این روزا فقط با نوشتن برای اون ها می تونم ارادتم رو بهشون ثابت کنم

دیگه هیچ توان دیگه ای ندارم 

یه سال هایی بود دورو بریام که کمتر منو می شناختن وقتی می خواستن صدام کنن بهم می گفتن زهرا

نمی دونم چرا با این اسم صدام می کردن

انقده کیف می کردم . . . یه حس غریب توم ایجاد می شد

یا زهرا

یا زهرا

یا زهرا (س)

خواب بعد از ظهر با دو تا خواب . . . یکی خوشایند و یکی نا خوشایند

چی بشه . . . چه اتفاقی بیفه من ظهر یا بعد از ظهر بگیرم بخوام

خیلی نادره . . . خیلی

همیشه هم تو خواب بعد از ظهر هام خواب های نا خوشایند می بینم

یه جورایی شاید بد هم نباشه ولی خب حس خوبی بعد اون خواب ها ندارم

امروز دو تا خواب دیدم تو همون ساعتی که خواب بودم

یه خواب که یه سری باهام انگاری دعوا داشتن که یهویی از خواب پریدم و دیدم همه چی آرومه باز خوابم برد ولی خیلی حالم بد شد . . . و یه خواب دیگه هم دیدم

اگه الان سومین بار خواب این شخص شخص رو دیدم

اون ازم راضی بود تو خواب

الهی من قربونش برم . . . هر وقت تو خوابام اونو می بینم یه آرامش عجیبی دارم

می خندید و انگاری باز ازم راضی بود تو خواب . . . باز خدا رو شکر که راضی بود

خیلی دوسش دارم . . . کاش می تونستم یه روزی از نزدیک نزدیک ببینمش

داشتم خواب همین شخصو می دیدم که تلفنم با اون صدای نکره ش زنگ زد از خواب پریدم دیدم ساعت یه ربع به هفته

طرف فهمید من خوابم از بس که انگاری چرتو پرت جوابشو دادم

همین طراح نشریه بود داشت سوال می کرد فلان جا چیکار کنه

همونیه که یادتونه یکی دو تا پست ازش براتون گذاشتم و گفتم ازم مشاوره می گیره برا کار کردن تو یه ارگانی و یه پسر چن ماهه داره به اسم محمد متین

خدا رو شکر شده کارشناس تخصصیه مدیر عامل اون سازمان برا هفته ای سه روز / روز های زوج 

یه موسسه ی مشاوره هم خودش داره / یه مهد کودک هم خانومش داره . . . ددیگه فک کنم فعلا بسشونه . . . همه ی کار ها رو هم اینا تصاحب کردن

یاده یه سری از بچه های اینجا می گفتن ما براش دعا می کنیم اگه کارش گرفت باید شیرینی بده

منم بهش گفته بودم که مخاطبای بلاگم چی می گن . . . کلی می خندید

امید داداش فکر کنم تو بودی که شیرینی می خواستی ها ؟ شکمو

بیایید دستتونو بذارید تو دست خدا . . .

بچه ها من الان یه حسی دارم . . .

دوس دارم بگم چطوریه

ولی نمی دونم چطوری باید بگم

منو اِلی امروز بعد از 7 ماه همدیگه رو دیدیم و زیر سایه ی درخت نشستیم و دقیقه ها با هم حرف زدیم

اون از خودش گفت و من از خودم

اِلی با باباش باید می رفت یه جا

باباش اومد دنبالش

بعد این 8 سال رفاقت تازه اولین بار بود که باباش رو  درو دیدم

مامانشو زیاد دیدم

باباش از پشت تلفن فقط منو می شناخت

المیرا باز ازم خواست که منو ببینه . . . انگاری نیاز داره که ببینتم

منم نیاز دارم باهاش بیشتر حرف بزنم

دلم برا باباش سوخت . . . خیلی سوخت

همیشه وقتی بابای دوستامو می بینم یاده بابای خودم می افتم و دلم برای همه ی بابا ها کباب میشه

همه ی بابا ها و بابا بزرگ ها

خدا این روزا دستش تو دستمه و یه موقع هایی دستمو تو دستاش فشار می ده و قربون صدقه م می ره

منم بغلش می کنمو بهش می گم چقدر دوسش دارم

دوس دارم دسته خدا رو تو دست یه سری از دست دوستای مجازیم بذارم

دوستای مجازی که عینهو خواهر برادر واقعیمن

تو دست خواهر نازنینم شکسته بال

تو دست داداش فردادم / تو دست خواهر سعیده 

تو دست داداش امیدم/ داداش همکنون

تو دست خواهر صبای عزیزم

تو دست همه ی شما دوستای نازنینم

دوست دارم اونا رو هم تو این حس خوب شریک کنم