قُلنج های مغز یک ضعیفه

به قول دکتر بوق ورود افراد گَنده دماغ ممنون ( شما بخون متلقا ممنوع)

قُلنج های مغز یک ضعیفه

به قول دکتر بوق ورود افراد گَنده دماغ ممنون ( شما بخون متلقا ممنوع)

به حق چیزای ندیده ولی شنیده . . .

الان برای کارای نشریه اومدم کافی نت  

اماکن اومده بهش داره گیر می ده  

صاحب مغازه یه خانوم میان سالیه . . یه چیزی حولو حوش سن مامان من  

بعد عرضم به حضوتون این یارو اماکنیه داره یه سری سوال هایی می پرسه که من اعصابم خراب شد از اون سوال ها  

موقع اومدن این اماکنیه به کافی نت صدای اسپیکر این خانومه هم بلند بوده داشته آهنگ گوش می داده خفن  بگذریم که آهنگه به سنو سال این خانوم نمی خورد  

از اون دوپس دوپس های عاشقونه ی مرتبط با جوون ها 

اماکنیه رفته تموم سوراخ سمبه ها رو هم دیده  

فک کنم پشت این محفظه یه سری دستگاه موسیقی بوده  

اون یارو اماکنیه به این خانوم گیر داد اینا ماله کیه و کاربردش تو کافی نت چیه  ؟

من موندم این جای شهر . . . روبرو اطلاعات سپ. . . اه  آدم کافی نت می زنه؟؟؟

البت یه جورایی احساس می کنم حرفاشون منطقی بود  

خداییش یه سری کافی نت ها معلوم نیست جای چیه  

جای قرار های دخترونه پسرونه س ؟ جای نمایش مد لباسو کفشو کیفو آرایشه ؟ 

جای . . .  

کلا دور از یه محیط اطلاعاتی و فرهنگی و به دور از استفاده ی درسته  

گاهی خود من کافی نتو با کافی تریا اشتباه می گیرم  

برا این خانمه دعا کنید این اماکنی ها ازنون خوردن نندازن اینا رو  

البت تقصیر خودشونم هس یه جورایی  

چی بگیم والا  

خدا به خیر بگذرونه

خر و باقالی . . .



هی خدا . . . پناه می برم به خودت از دس این بنده هات

تازه اومدم خونه . . . از صبح زده بودم بیرون  برا کارای نشریه

آخرشم که هیچی . . . اگه تعریف کنم دود از سرتون بلند میشه

نصف مطالب نشریه تو سیستم سازمان بود امروز رفتم اونا رو بگیرم که به مطالب که خودم تاییدشون کردم اضافه کنم / دیدیم بله مطالب نشریه ای موجود نیست و مفقود شده . . . یعنی خر بیار و باقالی بار کن . . . یعنی روز از نو روزی از نو / یعنی همه ی تلاشمون به فنا که چه عرض کنم به فا. . ک رفت

کلی امروز پول کافی نت دادم . . . همه هم از جیب خودم 

حال کرایه ای که فلان قَدر دادم رفتم شهر مربوطه بماند

بی ناهاری و بی صبحونگی بماند

تو آفتاب این ورو اون ور رفتن بماند

با طراح کَل کَل کردن بماند

عاطفه داره طبق معمول تو کارم موش می دُاونه . . . خسته شدم از این بچه بازی ها

دیگه نی دونم چیکار کنم

گروهی کار کردن تو ایران مزخرف ترین  کار . .

بی خود ترینو  احمقانه ترینو مسخره ترین چیزه

والا . . . حضرت عباسی

اونی که می ره کار گروهی بکنه مطمئن باشید یا مثله من احمقه یا اینکه یه بشقاب مغز خر خورده

چقدر تحمل ؟  چقدر صبر ؟ چقدر از تو جیب خرج کردن ؟چقدرر ر ر ر ر 

خداییش من این پولا رو خرج خودم کنم سنگین ترم . . .

همش برنامه ریزی . . . درس / خونه / کار گروه

درس می خونم ... خیالم راحت میشه بعد می بینم نه باید برم دنبال کار گروه / کار گروه رو انجام می دم خیالم راحت میشه بعد می بینم نه کار خونه هست

خیلی قاطی کردم این روزا

دیروز یه کنفرانس دادم سر کلاس و دو ساعت تموم کلاسو چرخوندم مثه یه استاد

و نمره مم تمامو کمال گرفتم . . .

بچه ها کلی هم تشویقم کردن

این جوری نگاه می کردن

هه هه هه

یه گروه سه نفره متشکل از منه ساره و دو تا خانوم دیگه بود . . . که همه ی کارو رو من کردم

ترجمه / تایپ / کنفرانس / همه ی کارش

اونا دیروز فقط باید به سوال بعضی از بچه ها جواب می دادن که از پس اونم بر نیومدن و من خودم جواب دادم

این از گروه کلاسی که این جورین مثلا درس خونده ان و اونم از گروه جنبی و کاری که اون جوراین

استاد گفت چون این خبری منه ساره . . . کارش خیلی خوب بود نمره ی شما و کامل می دم اگرنه شما ها که خیلی کم کار بودین

علل الحساب دو تا میان ترمم تو تاریخ 13 / 16 اردیبهشت و دو تا تحویل پروژه که یکیش مقاله س مونده

نشریه هنوز کارش تموم نشده مونده

یه کار دیگه هم اجرای متنی که نوشتم برا مراسم اختتایه که باید برم رو سن اجراش کنم اونم 11 اردیبهشته

حالا این وسط 9 اردیبهشت که نشریه مون رفت زیر چاپ باید شروع کنیم باز برا جمع آوری مطلب برای 21 اردیبهشت

و همچنان کار ها ی ساره به صورت چرخشی ادامه دارد

باشد که ساره رستگار شود ________________


التماس دعا

آقا برام دعاکنید

شدیدا به دعاتون نیازمندم

چاکر و خسته ی همه ی دوستان ___ ساره


بعدا نوشت :


شام ماکارونی دُرس کردم . . . و یه غذای رژیمی برا بابام و ماستِ خیار 

مامانم وقتی اومد خونه دید همه چی روبراهه و چای دم کردم و غذاها رو گاز داره خود نمایی می کنه . . . خیلی دلش قنج رفت و آرمش به چهره ش برگشت

اگه خودم خونه بودم و کار و درس نداشتم بیشتر از اینا بهش کمک می کردم . . . خدا بهش قوت بده

مامانم عاشقتم و دنیا دنیا دوستت دارم مامانی

قربون چهره ی بابام برم که جونمم براش می دم

خدایا سایه اون ها رو سال های سال سالمو سلامت رو سرمون نگهدار

خدایا اول حافظو پناه دهنده ی ما خودت باش و بعد پدر و مادرم

الهی آمین

چای خوردم با یه لقمه ی متوسط بادنجون . . . خیلی خوشمزه س بادنجون ( واقعا غذاهایی که بادنجون درس میشه خیلی لذیذه )

و چن هفته س که شنبه ها تو سلف دانشگاه داره برام یه اتفاق جدید می افته دعا کنید ختم به خیر شه

دعا کنید نشریه م دُرسو حسابی بسته شه . . . پای آبرو در میونه


هه هه هه . . .

ابراز درخواست جنس ذکور 


به مادر هایشان






وقتی که عاجزانه زن می خواهند



دستم تو دست خداست . . .

دوس دارم دائما به خدا فک کنم

از وجودش لذت ببرم

خوشحال باشم

ولی نمی دونم چرا هی غمگین میشم

این روزا شدیدا حس می کنم که دستم تو دست خداست و همه جا داره بهم کمک می کنه و هوام رو داره


پ ن :

قضیه یامروزو برا مامانم تعریف کردم و مامانم می گفت دیشب خوابی دیده که همه جا آتیش گرفته بود و من گم شده بودم و اونا دنبال من می گشتن و .. .

گل شعمدانی . .

کاش  گل شعمدانی  درون گلدانی بودم

که از ایوان پنجره ای ،

تو رو مدهوش خود می کرد . . .



تقدیم به همه ی آنان که منتظرند  . . .

مرگ امروز از کنارم جا خالی داد . . . ؟!!!یا من از کنار مرگ ؟!

امروز که تو ماشین خطی بودم برا رفتن به یه شهر دیگه

یه 20 دقیقه ای از مسیر گذشته بود که یع دفعه دیدیم یه چیزی که ارتفاعش حدود 1 مترو 30 با عرض 1 مترو 70 و طول یه متر با جنس بتونی که داخل یه وانت بی اتاق بود از وانتیه به بیرون پرت شد و داره با سرعت میاد سمت ماشین ما راننده اگه حواسش نبود و فرمون ماشینو به سمت راست انحراف نمی داد و نی چرخوند الان ما 5 نفر هممون بدون استثنا مرده بودیم

بگذریم که موقع انحراف به راسته راننده ی تاکسی که ما توش بودیم نزدیک بود بریم زیر تریلی 

تموم خون بدنم خشک شده بود

گاهی اوقات که مرگ انقد صریح و بی پرده سراغم میاد . . .

فقط و فقط دلم برا پدر و مادرم می سوزه که چطوری می تونن داغ منو تحمل کنند

یا مثلا تموم زحمت هایی که این بیستو چن سال برام کشیدن با مردنم به راحتی دود میشه می ره هوا

امروز که خطر از بیخ گوشم گذشت ناخود آگاه اشک تو چشام جمع شده بود

اگه یه لحظه و فقط یه لحظه راننده حواسش جای دیگه بود من الان پشت این مانیتور نبودم



پ ن :


هر کاری می کنه که فراموشش کنم

چرا فکر می کنه من فراموشش می کنم

یعنی اون فکر می کنه اگه حرفی ازش گاهی نمی زنم به خاطر اینه که فراموشش کردم

نه / فقط به خاطر اینه که تحقیر نشم و انقد پیشش کوچیک جلوه نکنم

یه دختری بود یه جایی بهم گفته بود وقتی می بینه یه نفر انقد دوسش داره نمی تونه حسی به اون فرد نداشته باشه

بهم می گفت من اولش هیچ حسی بهش نداشتم ولی وقتی دیدم اون این همه برا رسیدن به من تلاش می کنه منم خواه ناخواه بهش علاقه مند شدم و درگیرش شدم

بگذریم

همچنان دارم روز های تقویمو می شمارم که بعد این همه سختی به روز های خوش دس پیدا کنم

کاش تو این بلاگ آدم می تونست همه ی حرف هاش رو بگه

کاش می شد

تمومیت رو بریزی بیرون

من نیاز دارم که تموم قلنج های مغزیمو بریزم رو دایره . ..نه فقط  / دو سوم

خدا فقط همه رو عاقبت به خیر کنه و صدقه سریه همه ی اون همه ها منم عاقبت به خیر کنه

آمین

خدایا من تو این لحظه عاشق ترت شدم و کاش می تونستم بغلت کنم سرمو بذارم رو شونه و بهت بگم خدایا خیلی دوستت دارم 

خدایا من عاشقتم

بی مرام . . .


منو گرفته اگنور کرده


پ ن :


من به کی بگمم غم دلمو

از بیخ گوشم . . . دقیقا از بیخ گوشم گذشت

تازه اومدم خونه می خوام برم ناهار بخورم

و طبق معمول باید برا خودم یه چیزی حاضری درس کنم

احتمالا هم تهش نیمرو دیگه

فردا کنفرانس دارم و جمع بندی متن ها ی کنفرانس مونده

همشونو خوندم . . . نکته برداری کردم

خلاصه برداشتم

فردا می خوام کولاک کنم

کولاک ببینم از پس ضعیفه بر میاد

یه سری بچه پرو هستن که می خوام روشونو کم کنم

فردا روز حال گیری از یه سری چقله است

ان شالله

بچه ها من بعد سال تحویل که یه بار تا دم مرگ تو دیار غربت روز شب اول عید رفته بودم امروز بار دوم بود

خیلی خطرناک بود

برم ناهار بخورم

بعدش میام می گم چی شد و پاسخ کامنت های پست قبل رو هم خواهم داد

به قول یه آقای با مرام دوستون دارم هزار تا

فعلا