قُلنج های مغز یک ضعیفه

به قول دکتر بوق ورود افراد گَنده دماغ ممنون ( شما بخون متلقا ممنوع)

قُلنج های مغز یک ضعیفه

به قول دکتر بوق ورود افراد گَنده دماغ ممنون ( شما بخون متلقا ممنوع)

خوبیت نداره ../

استاد من اگه نخوام هر جلسه تو یه کلاس ۶۰ نفری انقد ازم تعریف نکنی کیو باید ببینم  

حالا هی انقد تعریف کن .. که یکی از این کلاس از جنس اذکار چشش ما رو بگیره .. فقط چششو بشه مایه ی دردسره ما  

من خودم کم بدبختی دارم . حالا کم مونده معشوقعه ی سیریش هم پیدا کنم  

استاد انقد جلو این جنس ذکور از ما تعریف نکن .. خوبیت نداره

ما کلا بی چیزیم .../

برفشو تهرونی ها می بیننو می خورنو حس می کنن

کلا تهرونی ها در حال دیدنو خوردنو  کردنن ..

بعد سوزو سرماشو ما باید اینجا ببینیم .. دیدن لذت بخش نیست .. دیدن مکافات داره .. دیدی باید بری شهادت بدی ....پس اول می بینی و بدش می ری می دی

فک کنم ما اون قسمتیم که روش .....ده میشه 

داریم یخ می زنیم از سرما ..

حالا از چی معلوم نیست .. چون برفی هم نیست

بارونی هم نیست

آفتاب هست .. که ترجیح داده ..به جای پیشکشی گرمای وجودش به ما سوزشو بده

آفتابم به ما چیزای بد بدشو می ده 

همه به ما چیزای بد بدشونو می دن

نوک دماغ تموم دخترای شهرم قرمز شده ..پسرا رو نمی دونم ...چون نیگاه نمی کنم

نیگاه نمی کنم .. چون اگه نیگاه کنم نیگاه می کنن  

این پسرای خنگ هم فقط بلدن نیگاه کنن ..آیکیوشون پایینه ..دس خودشون نیست 

شما خوشو ناراحت نکن .. اونا جزنیگاه کردن کار دیگه ای بلد نیستن

اونام فقط می کنن ... منظورم نیگاه .. نیگاه می کنن ..فقط می بینم که نیگاه می کنن

تهرونی ها برفتون ارزونیتون .. سوزو سرما هم ماله خودتون .. دختر هم نمی دیم بهتون 


اینجا فقط یه پست بود و مخاطب خاصی نداشت .. حتی تهرونی ها 

لطفا تهرونی ها به خودشون نگیرن .. می دونم کلا گرفتن کارتونه ولی این دفع رو چیزی نگیرین منظورم از گرفتن گرفتن پسته


بی ربط بی ربط نوشت :

امروزم اومدم نبودی ..

دومین  بارت بود .. یادت باشه دومین  بار


شایـــــــــــــــــــــــــــــــد..

خدایا چیزی برام نداری .. ؟؟

چیزی برای رفع خستگی روح  

کاش من یه دوس جن داشتم شاید قضییه کلا فرق می کرد  

شاید زندگی فرق می کرد  

شایـــــــــــــــــــــــــــــــــــ..د .../

بله ..بالاخره .../

به سلامتی همه اونایی که بلتن ویندوز عوض کنن  

ویندوزم اوکی شد  

دی :

عیدو سارهو .. ندانستن ../

موبایلم پیدا شد ...  

یه پدری پیداش کرد و داد به پسرش ..  

اونم با هزار مکافات شماره ی مامانمو پیدا کرد و خبر از پیدا شدن موبایلم داد  

دس این آقا هم درد نکنه واقعا ( واقعا چه با شخصیت بودن )  .. شانس داشتم که موبایلم دس آدم ناتو نیفتاد  

البته من جز گزارش های کاری چیزی تو موبایلم ندارم .. ولی خب اون گزارش ها خیلی مهم بودن  

از تهرون که اومده بودم وقت نکرده بودم که از موبایلم ارجاعش بدم تو سیدی و فلش  

خدا بگم دختر عمه مو چیکار نکنه ..مثه اینکه پیام اول موبایلمو گذاشته (  سلام ساره جان ) 

حالا ملت اسمه کوچیکمون هم می دونن  

شیطونه می گه برم خفه ش کنم این دختره ی بی فکرو  

روزایی که می رم دوره ی آموزشی ح..رسی حرکاتی رو می بینم که واقعا شرمنده می شم  

خدایا اگه ساره روزی می خواد تو چنین موقعیت هایی قرار بگیره و چنین رفتاری رو با مخاطبش داشته باشه .. الهی که بمیره ... همون بهتر که بمیره  

خیلی خیلی حرف دارم .. خیلی  

ولی حیف که ویندوز داغونم  ..اگه خواستید فردی که معتاد دنیای مجازیه رو نفرین کنید بگید الهی ویندوز داغون شی :)) 

   

پ ن ۱ :

 

ساره کم کم داری پیر میشی .. صبح روز ۱۶ هم بود که متولد شدی .. تو قلبت از خودت راضی نیستی می دونم ...ولی می گن خدا بزرگه و حامی همه ی بنده هاش هست .. 

ساره تو ریاضت کشیدی ولی دوبه شک شدی که آیا به آرامشی که می خوای می رسی یا نه ؟ 

ساره می دونم تو عاشق خدایی ولی شک داری که اونم عاشقت هست یا نه ؟ 

ساره می دونم که گاهی غصه می خوری که جووونی نکردی  

می دونم به این فکر می کنی که اگه خلق خواست خالق خواست به چل چلیت برسی ... دوس داری وقتی گذشته رو مرور می کنی ... ته مرورت به یه آه ختم نشه  

 ساره می دونم سال هاست که منتظری ولی هنوز پرونده ت به زیر دس خدا نرسیده .. 

ولی ساره تو خدا رو داری  

خدایا با ساره به از آن باش که با خلق جهانی  

خدایا ساره خیلی دوستت داره ...  

می خوام امروز قبل این که برم خونه خودم کیکه تولدمو بگیرم ..  

یه کیک کوچولوی نقلی با عدد های سال تولدم ...  

خدایا من چه زود بزرگ شدم  

خدایا چرا امسال تو بحبحه ی روز تولدم این حسو دارم .. هیچ وقت تو تموم عمرم چنین حسی نداشتم  

پ ن ۲: 

 

دوستای گلم .. نازنین تر های ساره ... عید رو از صمیم قلب بهتون تبریک می گم .. الهی همه ی دوستام رو به کرمت به خواستشون برسون

عیدتون مبارک دوستای بسیار بسیار نازنین مجازی ساره ...   

عید  تو مبارک ساره جان  

الهی خدا براتون بهترین لحظات و آرامش ها رو رقم بزنه  

خدایا تو رو به حق همین روز ( عرفه ) تقصیر های همه و صدقه سری همون همه ها از تقصیر های من بگذر  

خدایا تو رو به همین روز ( عرفه ) به همه ی دوستای مجازیم و خونواده هاشون سلامتی صحت شادکامی موفقیت رزقو روزیه روز افزون ..رضایتمندی خودت و پدر مادرشون و مون  از همه مون .. لحظه هایی سر شار از آرامش .. گذشت از گناهان .. عاقبت به خیری سعادتمندی .. لب های خندون ....

به دوستان متحلم فرزندان صالح و عابد و به دوستان مجردم همسر صالح و خدا ترس و با تقوا و همون که  دلشون می طلبه  ارزانی بدار  

آمیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــن یا رب العالمین   

 یاد آوری : 

دوستای عزیز همتون منو شرمنده کردید و بهم روز تولدمو تبریک گفتید ... خودتون رو برای تبریک دوباره تو زحمت نندازید .. ساره هیچ توقعی نداره  

قربون مرامتون

  

نکته : 

دوستای نازنین ساره .. ساره رو ببخشید که نمی تونه بهتون سر بزنه .. ویندوز  داغونم وفقط می تونم یه جا پیدا کنم واسه پست گذاشتن .. پست می ذارم که دوستان از نبودم دلگیر نشن  

ان شالله سر فرصت جبران می کنم و از خجالتون در میام

یه روز بد .../

کلی حرف هست .. کلی حرف دارم ..  

می خواستم بگم  

از اینکه ویندوز کامپیوترم رفته به درک و دارم از جای دیگه آپ می ذارم تا اینکه هفته ی قبلو بودم تهرونو .. برف امام زاده هاشمو .. جیگرکیه بسته هو .. جاش خوردن آشو  اونم نصفه شب .. 

از اینکه بهزاد پرویی کردو .. از نصایح رضاهو  

از این ۱۲ شب راه افتادیم از شهر مربوطه و تموم راه رو تا رسیدن به تهرون .. تا خوده صبح تخمه خوردیمو بحث کردیم  

از صمیمیت بچه های گروهو .. از قهقه های دخترونه ی دوستانو .. قنج رفتن دله پسرای گروهو  ( تو روحمون .. که نمی تونستیم سوتی ندیم و نخندیم .. )

از بحثای فلسفیو .. سیاسیو فرهنگیو اجتماعی تا رسیدن به بحث جِنو امثالهم .. و در نهایت پرویی همین بهزاد در پیش کشیدن بحث ازدواج  

و جمع کردن اون سوالو جواب ندادن بهش توسط کارشناس بحثمونو  

از رضا که واقعا مردیه واسه خودش .. و اینکه چقد واقعا حالیشه .. و چه پخته س  

از نماز خوندن صبحمون تو پیاده روی خیابون فلسطین ...و وضو گرفتن تو همون پیاده رو ... کلا آبرو ریزی داشت می شد  ( ریا نباشه ../ بحث مطرح کردن یه موضوع دیگه س .. این که تموم مسجد های اون خیابون بسته بود .. و ما جایی رو نداشتیم برای وضو و نماز )سر فرصت می گم از همش ..  

الان نمی تونم از قولنج هام آپ بزنم .. چون همین نیم ساعت پیش موقع پیاده شدن از ماشین .. مثه اینکه موبایلم گم شد  

اعصابم خورده .. چه شانسیه دارم من .. بدبختی موبایلم رو سایلنت هم هست  

 

پ ن  نامربوط :  

خدایا کی من از این انتظار باید در بیام

یعنی این طوریه ...

 

 

نمی دونم چرا امسال خیلی خیلی زود تر از موعد یادش افتادم ..   

سال های قبل همیشه ۱۰ / ۱۲ روز پس از گذشتنش یادم می اومد

نکنه منم تو همون روز تولدم بمیرم .. 

مرگ ساره در بیستو .. سالگی

چه ساده م .../

بابا قیصر یه جا می گه :  

قطار می رود….
تو می روی….
تمام ایستگاه میرود….
و من چقدر ساده ام که سال های سال
در انتظار تو ، کنار این قطار رفته ایستاده ام
و همچنان….
به نرده های ایستگاه رفته ، تکیه داده ام
 

 و بابا سلمان می گه :   

دل باغ تا سبزه را آرزو کرد
بهار آب و آیینه را رو به رو کرد  

 

زمین را در اطراف باران رهانید
تن خسته ی خاک را زیر و رو کرد 

تشر زد به تالاب های زمینگیر
دل قطره ها را پر از جستجو کرد 

خیابان پر از خلوت و خامشی بود
خم کوچه ها را پر از های و هو کرد 

نگاهم پی خواهشی سبز می رفت
بهار آمد و با دلم گفتگو کرد 

مرا با صدای تر آبها خوانند
مرا با دل خسته ام رو به رو کرد 

چنان با من از مرگ آلاله ها گفت
که روحم تب مرگ را آرزو کرد
  پ ن : 

یه ساره ی ساده

بیا برو .. تا منم برم .../

روزگار میشه به جای گذشت با سرعت نور با معادلات انیشتین .. 

 با سرعت مونوتریو .. بیای بگذری  

دیگه خیلی خستم کردی  

حوصله ی مهمون نوازی ندارم ..  

آره مهمون حبیب خداست  

ولی یه روز .. دوروز .. سه روز .. اصلا نه ده روز  

ولی نه یه عمر  

 

 

پ ن :  

بیتا اگه بدونی با این عکسات منو کجا ها بردی .. !! 

 عینهو ۱۸ شبانه روزو برام تداعی کردی  

اجرت با علی بن موسی الرضا دخمل