قُلنج های مغز یک ضعیفه

به قول دکتر بوق ورود افراد گَنده دماغ ممنون ( شما بخون متلقا ممنوع)

قُلنج های مغز یک ضعیفه

به قول دکتر بوق ورود افراد گَنده دماغ ممنون ( شما بخون متلقا ممنوع)

امروزو فرداو پس فردا

تنها کار مثبته ی امروز این بود که ۴ تا برشور زدم هم زمان و غروبی بعد اومدن از دانشگاه برای شام ماکارونی و سالاد فصل درس کردم

دیگه وقت نکردم کار مثبت دیگه ای انجام بدم

صُبی که داشتم برا بستن نشریه می رفتم پیش عاطفه اینا ..جونم براتون بگه میدان امام بودم که تلفنم زنگ خورد و عاطفه بود

که گفت : ساره  خانوم فلانی گفته ( منظور  یه کارشناس از خود راضی ) بروشور ها رو تا امروز نهایت فردا باید تحویل بدی بفرستیم تهران ..

حالا خوبه خودش هنوز تنظیم نکرده بروشوراش رو

آقات منو داری ..دو تا پا داشتم ..دو تا پا از همون آدم هی اطراف قرض کردم فِلنگو به سمت یه کافی نت بستم ...

آقا حالا برو کی نرو ... رفتم چهار برشور هم زمان زدم خفن ..

بعد ساعت کی بود ۱۱ صبح ..تا می خواستم برم پیش عاطفه اینا ساعت شد ۳ ظهر ..بعدم که تو مسیر سه تا بستنی نونی خریدم که برم با بچه ها نوش جون کنیم ..هوا گرم بود عینهو کویر لوت

نه نه صحرای اِفریقا

هیچی دیگه عاطفه همچین پشت تلفن برا من قپ قپ انداخته بود و صدا نازک کرده بودو گفت باید بروشور تحویل بدی ...فک نمی کرد و عمرا عمرا تصورشم نمی کرد که من چهار تا برشور ببرم از صائه بهشون بدم ..

یعنی زهرا داشت منفجر می شد ..اینکه من کارام رو سر موقع تحویل دادم

همین آدم ها ...همین آدم ها ..ادعا می کنند ما باید گروه باشم و پشت هم وایستیم ..همین آدم ها پاش که می رسه موقعی که باید پشت من باشن فلنگو برو که درو ... ولی موقع خودشون که می رسه دوس دارن همه رقمه پشتشون باشم

حالا دیگه نمی دونن یا شاید هم می دونن و باور ندارن که من یکیو پشتم دارم که همه رقمه حامیمه ( خدا رو می گم  / قربونش برم )

بگذریم ..فردا باید برم یه سمینار به عاطفه می گم میای فلان جا سمینار ..بهم اجازه دادن می تونم یه همراه داشته باشم ..می گه نه نمی رسم  /

تو ظاهر سکوت کردم و تو دلم گفتم ( به درک نیومدی ..برو واسه یه سری احمق کلاس بذار  / من ازوناش نیستم )

بچه ها غروبی یه چیز جدید فهمیدم

اینکه تو عروسی شب جمعه (شما بخون شب شنبه ) یعنی امروز جمعه باشه شبش

به جز مامان بابا جونی ..ما هم دعوتیم ..

خیلی حال می ده ..دلم لک زده برا یه عروسی ..

حالا طرف کیه ؟ هیچی / جونم براتون بگه بهش می گن  آق مهدی ..از خودم چن ماه بزرگ تره ..و اون قدیما مامانش با مامانم خیلی برو بیا داشتن و رفقایی بودن  واسه خودشون و مثه دو تا خواهرحامی هم

یه بار همین خانوم منو برا مهدیش خواستگاری کرده بود ..که ما جواب رد دادیم البته

پسر فوق العاده خوبی بود ..ما لیاقت نداشتیم ..

کلا سطح توقع ما بالا بود

و جمعه شب عروسی همین آق مهدیه ...

یعنی هیچ وقت برام عروسی رفتن مزه ای نداشت ولی یه چن وختیه ..روحیم خراب بود ..فک کنم خوب باشه یه هوایی عوض کنم

دی دی دی دی دی 

همیشه به عروسی ان شالله

ایشالله عروسی شما بچه ها




بعدا نوشت نا مربوط نوشت :


خداییش این بلاگ هایی که این همه مخاطب دارن خیلی انرژی دارن که جواب کامنت اون همه مخاطب رو می دن

واقعا خیلی حالو حوصله دارن

خدا قوت می گم بهشون

بی خیال صورت مساله .. .

به خیال صورت مساله . . . خوده مساله رو بچسب


یکی از دوستان می گفت خوبه که خودتم می دونی چرتو پرت می نویسی ( به شوخی یا جدی گفتنش کاری ندارم )

ولی من می گم اگه بیام اینجا درس حسابی بنویسم ..از چی بنویسم ...مگه ما تو جامعه مون به غیر دردو بدبختی چیز دیگه هم داریم

مگه ما تو جامعه مون به جز بی فرهنگی ( دور از جون شوما ها ) چیز دیگه هم داریم

خودمم موندم چی بنویسم ..

از اتفاقات و رفتار های واقعی و  روز مرگی ها بنویسم ..یه سری مخاطب میان می خونن حالشون خراب میشه

و من می گم ما کم روحیمون خرابه حالا بریم چهار تا وبلاگ بخونیم خراب تر شه

از سر خوشی و دلخوشی بنویسم تا دل چهار تا جوون و غیر جوونو شاد کنم زرتی چن نفر میان کامنت می دن که تو سرخوشیو فلانیو ..از این حرف های خاله زنکی

و اینکه از شعر و ادبیات بنویسم که من خودم زیاد خوشم نمیاد همه ش این جوری بنویسم

خب به نظر باید چیکار کرد

به من باشه ها می خوام همش چرتو پرت بگم که دیگرانو شاد کنم ..البت اگه بعضی ها بذارن

..و چون نمی ذارن ..ملزم میشم به گفتن چرت و پرت های روزمره ی خودم

ای بابا . . .

گیر افتادیم

روده درازی . . .

روده درازی نوشت :


موارد موجود ذکر نشده اعم از :


  • امشب شام کتلت درست کردم خفن
  • دندون عقلم هی داره اذیت می کنه و تازه یه دوهفته س که فکشو از تو فکم زده بیرون
  • فردا اول می خوام برم پیش مهندس محمودی / بعد هم برم مطلاب نشریه رو بدم و برشور هارو جفت و جور کنم / بعد هم برای 1 نیم برم سر کلاس اقتصاد / بعدشم که برم خونه 

حالا دیگه باز بقیه ش با خدا که چی پیش میاد


صبح فرداش نوشت / یعنی امروز 27/ 2/ 91  ساعت 10 صبح  :

مهندس محمودی تشریف نداشت رفت ماموریت

کلا این آقایون عالی رتبه وقتی معاون یا مدیر می شن یا تو جلسه ن یا ماموریتن ..حالا کی و چه وقت یا بهتر بگیم چه سالی رو صندلی تو اتاق کارشون تشریف دارن ( شما بخون تمرکیدن ) خدا داندو خدا ...


نا مربوط نوشت :


هی تو خیلی دلم برات تنگ شده / اگه فک می کنی هنوز می تونم شایسته باشم خوشحال می شم که هر از گاهی . . .

در کل من منتظر می مونم تا وقتی که باشم و خدا بهم عمر بده / اینو گفتم که بدونی همیشه برام قابل احترامی بر عکس خودم که برات قابل احترام نیستم 

       


هوس نوشت :


دلم هوس کرده ابی گوش بدم . . . نمی دونم چرا

حالا چون آ؟هنگ از ابی ندارم باید برم دانلود کنم از اینتر نت


نمی خوام . . .

فردا می خوام برم دانشگاه نمی دونم چرا ته دلم برا دانشگاه رفتن قنج می ره . . . دلم تنگ شده برای کلاس . . . بعد چها روز دارم باز سر کلاسم / واقعا درس خوندن خیلی کیف داره ها . . . / هر چی تو سطوح بالا تر می ری دل چسب تره

البت با وجود شرایط آزادانه و خاص

ولی خداییش تو روح نظام آموزشی از اول ابتدایی تا چهارم دبیرستان . . .

چه دوران گندی بود

مخصوصا امتحان نهایی سوم دبیرستان

خداییش چقدر استرس داشتیم

دلم برای بچه های سوم دبیرستان که چن روز دیگه امتحان نهایی هاشون شروع میشه می سوزه

من که خیلی استرس داشتم اون دوران . .

الهی که خراب بشه

چه دوران مزخرفی بود خدایی 

کاش همه ی آدم ها دغدغه هاشون فقط و فقط براشون دغدغه بود ( بدون حرص خوردن / بدون نگرانی / بدون ناراحتی / بدون فکر و خیال های نا جور . . . )

یعنی دغدغه داشتن و براش تلاش می کردن ولی هیچ ناراحتی و نگرانی به خودشون راه نمی دادن


چن دقیقه پیش داشتم کف آشپز خونه رو که یه خوره آشغال ریخته بود تمیز می کردم

خم شدم که اون آشغالارو بر دارم یه دفعه خودمو تو شیشه ی گازمون دیدم . . . باز دوباره اون یه خال مویی که سفید شده بود تو سرم اومد جلو چشم

کلا توی موهامه و همیشه نمی بینمش . . . امروز دومین باری بود که دیدمش

من چقد زود دارم پیر میشم

چرا انقد زود  موم سفید شده ( می دونم همش برای ناراحتی ها و دغدغه ها و نگرانی هامه . . )

یه دفعه نا خواسته یه قطره اشک از چشام اومد پایین

من که سنی ندارم . .


ول کنید بگذریم...به درک

دارم می رم برا خودم چایی دم کنم شما هم می خورید براتون بریزم ؟

چای با کیک می چسبه ها . . . تعارف نکنید 


یادم نمی رود . . .

آن روز که دستت را در پشت گره کردیُ و ادا ادطوار های دخترانه ت را برایم به رخ می کشیدی

نمی دانستی هر حرکتت برایم یک تلنگر است

یک تلنگر برای اینکه دوستت بدارم

آن روز که که با آن مانتوی صورتی کثیف،

با آن چاک های بغلش و کفش های کتانی سفید

و شلوار جین پاره پاره شده و یک شال با آن عینک آفتابی با  قاب سفیدش مهمانم کردی

یقینا و قطعا نمی دانستی که دوستت خواهم داشت 

و من به یاده آن سال ها در گندم زار دور از شهر

دور از دود

دور از بوق

با تو

از باریکه های راه می خواستم که خواهرم باشی

ولی نمی دانستم چنین روزیست که خواهری را پیشکش خواهد شد

و یادم نمی رود آن پرتگاه و آن نسیم سرد

آن سکوت و آن نوای درد

و یادم نمی رود آن واق واق سگ ها و صدا کردن ها

آن دُورَم چرخیدن ها و خندیدن ها

یادم نمی رود آن روسری بلند و کَج بسته

آن موهای عجق وجق و بیرون جَسته

یادم نمی رود آن کلاه حصیری را

آن گُل های نقش بسته ی شیری را 

یادم نمی رود آفتابُ و دستش را

آسمان ُ، ستارهُ ، وَصلش را 


یادم نمی رود درخت گوجه سبز را  ،که تو می گفتی آلوچه 


یادم نمی رود ،کوچه های گِلیُ صدای غاز ها را

کمین برای گرفتنِ جوجه،توسط باز ها را 



یادم نمی رود . . . 




*ساره آریا منش __ اردیبشت 1391 *

تو روح زندگی ایرونی . . .

بر حسب روز های خوش زندگی یه دو سه روزیه خونم ..

باز از فردا تا شنبه فقط شب ها هستم و باز مشغله

واسه همینه که از دیروز تا امروز آن لایم به خاطر همونه

ببینم می تونم امروز بشینم اقتصاد مدیریت بخونم و چن تا متن آماده کنم برا نشریه

پس فردا هم که باید برم سمینار 

الان هم برم این آدرس پورتالو بیارم برم چن تا مطلب بذارم توش تا صدای این رضا در نیومده و بهمون متلک ننداخته

باز می بینی مدیر بازیش گل می کنه و شروع می کنه واسه ما به سخنرانی تو جلسه ی بعدی



زندگی چقدر خرج داره ( شما بخونه هزینه ی همه جوره / جسمی ، روحی ،پولی ..) ولی در آمد بی در آمد ( در آمد روحی ،جسمی ،پولی . . )

تو روح زندگی ایرونی که از اسمش مشخصه محتواش چیه

باز این انگیلیش ها بهش می گن لیو


می تونم . . .

می خوام به جز این بلاگ که توش چرتو پرت می نویسم و خیلی حال می ده

و اون بلاگ ادبیه

و اون بلاگه که رسمیه

یه بلاگ سی.اسی را بندازم

یعنی ببینم می تونم کولاک کنم

باید بتونم

به آتیش می کشم ارگانشونو . . . آیکون ساره عصبانی / دی :

اولین امتحانم ۲۳ خرداده

یعنی دقیقا چقدر وقت دارم ؟

امروز چندمه ؟

امروز ز ز ز ز ز ز ز . . .

امروز چندمه ؟!

نمی دونم امروز چندمه ..کی حوصله داره بره تقویم ببینه

شاید امروز . . . آهان نه

اگه پنج شنبه ی این هفته ۲۸ م باشه پس امروز میشه ۲۶ م

یعنی من ۲۴ روز وقت مفید دارم

به نظرتون امسال هم برا طرح گزینش میشم ؟

اگه نشم که فاجعه س و واقعا آدم به چیزای جدید و البت اپیدمی پی می بره

اگه انتخابم نکنن . . . برا همیشه از گروه می ذارم می رم ( لبت شاید اونا از خداشون باشه )




گوگولی نوشت :


بچه جون هر کسی که ازش متنفرید برید این گوگلو باز کنید ببینید خودشو چه مدلی کرده

گوگل هم روی آورده به تبلیغات / همینو کم داشتیم که گوگل هم خودشو شلوغ پلوغ کنه

ایش ش ش ش ش

یعنی چی آخه ؟؟

لیلایی ساره .. .

این روزا خیلی منتظرم

بیش از پیش منتظرم

هی به خدا می گم چی شد پس . .

هی شبیه این بچه ها که لباس مامانشونو می کشن و هی صداش می کنن و هی لبو لوچه کج می کنن به خدا می گم خدا جونم چی شد پس ؟

خدا این روزا هی مشغول رسیدن به امورات دیگران و هی می گه ساره صب کن ..

ساره وایستا

ساره دو دیقه دندون رو  جیگر بذار

 خدا هی می گه دو دیقه و هر دو دقیه برام دو سال که چه عرض کنم دو هزار سال می گذره

هی بی خیال میشم و هی یه چیزایی منو به یادهش میندازه

هر چیزی منو یاد اون میندازه

دانشگاه . . درس ..

سمبوسه ..مغز کاهو ..ماست خیار

ساعت ..کیف چرمی دور دوزی شده

مقاله . . حق التدریسی

غرور . . . مامانم . .. مامانش

و عصبانیت . . حرص دادن

زود جوش آوردن . . سکوتاش

گوش دادن هاش

حرف نزدن هاش

محل نذاشتن هاش . . . بی تفاوت بودنش

بی احساسی ..

رفتنش . . . نیومدن ش . . . نا محسوس بودن هاش

سیاست کردنش ( عاشق سیاست هاش بودم / هر چن که کلی حرصم می داد ولی ..آدم کیف می کرد )

امروز انقد شلوار خدا رو کشیدم که نهایتش باز منو گرفت تو بغلش و گفت ساره چته ؟

نمی خوای بذاری من به کارام برسم

تو چشاش زل زدم / سکوت کردم

بدون اینکه هیچی بگم دستمو انداختم دور گردنش و محکم بغلش کردم

سرمو گذاشتم رو سینه ش و گفتم من پس کی ؟

گفت ساره خودت می دونی که حرف من حرفه . . . می دونی دیگه ؟

انقده کیف داد ...چن ساعت تو بغلش بودم

هیس . . .

هیس . . .

شاید کسی این زیر خوابیده

فریاد هم کنی

لیلی، لیلی است . . .

مجنون ، . . . تنها !