-
[ بدون عنوان ]
جمعه 15 اردیبهشتماه سال 1391 12:15
مخاطب خاص * الهی قربونت برم پ ن : آخیش راحت شدم حالا دیگه راحت می تونم ابراز احساسات کنم تصدق مهربونی هات
-
نشانه های اراجیف گویی های ضعیفه . . .
جمعه 8 اردیبهشتماه سال 1391 12:43
سیستمم را خدا تعطیل کرد نشانه های اراجیف گویی های ضعیفه منجربه خرابی سیستم نیز شد کلا خبر های رسیده حاکی از آن می باشد که سیستم ضعیفه به فنا رفته و تمام برنامه های سیستمش غیر فعال شده است بدین سان که ویندوز بالا آمده، ولی هیچکدام از برنامه ها مورد استفاده نمی باشند و ضعیفه فقط و فقط می تواند صفحه ی ویندوز را مشاهده...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 6 اردیبهشتماه سال 1391 15:24
ehtemalan khoda dide daram kofr migam / سیستمم / kharab shode dishab khab kharab shodan / سیستم /ro dide boodam be hamoon ravandi ke emrooz kharab shode bood nemidonestam khabam enghad jedi azab dar miyad felan . . . . . .
-
چرا شما را زدند . . . ؟!
چهارشنبه 6 اردیبهشتماه سال 1391 08:31
با پا زدند بردر و در را صدا زدند بی اطلاع آمده و بی هوازدند دیدند چون حریف نبردش نمیشوند دستش طناب بسته به او پشت پا زدند یک عده جاهل متجاهر به فسق هم لب تشنه آمدند ولی آب را زدند!! یکدسته مس که رنگ طلا هم ندیده اند تهمت به بی کفایتی کیمیا زدند با جمع نا منظمشان سنگریزه ها سیلی به روی مادر آیینه ها زدند شیطان پرست های...
-
هذیون . . . .
سهشنبه 5 اردیبهشتماه سال 1391 22:37
یه چیزیایی هست من یه جا باید بگم باید سوالم رو فقط از خدا بپرسم چون اون فقط جوابش رومی دونه ولی نمی دونم چطوری باید ازش جواب بگیرم و چقدر باید صبر کنم دوس دارم رو درو بشینیم و من سوال هام رو ازش بپرسم و اونم شمرده شمره جوابم رو بده ولی چه فایده این وسط فقط من دوس دارم که با خدا رو درو بشینیم و حرف بزنیم فک نکنم خدا...
-
الهم عجل لولیک الفرج . . .
سهشنبه 5 اردیبهشتماه سال 1391 19:24
قسمت شد رفتم مراسم فاطمیه خیلی سبک شدم یه احساس دِین دارم به بی بی زهرا به خاطر زن بودنم نمی دونم می تونم دِینمو ادا کنم یا نه ؟؟؟ نمی دونم ! آیا سعیم برای ادای این دِین کافی خواهد بود نمی دونم ! فضایی که امروز تومسجد دانشگاه بر قرار شده بود رو خیلی دوس داشتم واقعا امروز نیاز داشتم که تو اون فضا باشم خداییش فاطمیه تو...
-
بی بی زهرای من . . .
سهشنبه 5 اردیبهشتماه سال 1391 11:22
امروز تصمیم دارم برم مراسم فاطمیه ی دانشگاه البته اگه قسمت باشه نمی دونم قسمت میشه یا نه دلم برای حضرت فاطمه تنگ شده دلم برای مسجد النبی تنگه دلم برا نجف . . . برا مولا علی تنگه دلم برا آقا علی بن موسی الرضا تنگه دلم برا امام حسینم خیلی تنگ شده برا امام زمان بال بال می زنه برای پدربزرگ وارشون عینهو قلب گنجیشک به تپش...
-
خواب بعد از ظهر با دو تا خواب . . . یکی خوشایند و یکی نا خوشایند
دوشنبه 4 اردیبهشتماه سال 1391 19:13
چی بشه . . . چه اتفاقی بیفه من ظهر یا بعد از ظهر بگیرم بخوام خیلی نادره . . . خیلی همیشه هم تو خواب بعد از ظهر هام خواب های نا خوشایند می بینم یه جورایی شاید بد هم نباشه ولی خب حس خوبی بعد اون خواب ها ندارم امروز دو تا خواب دیدم تو همون ساعتی که خواب بودم یه خواب که یه سری باهام انگاری دعوا داشتن که یهویی از خواب...
-
بیایید دستتونو بذارید تو دست خدا . . .
دوشنبه 4 اردیبهشتماه سال 1391 14:55
بچه ها من الان یه حسی دارم . . . دوس دارم بگم چطوریه ولی نمی دونم چطوری باید بگم منو اِلی امروز بعد از 7 ماه همدیگه رو دیدیم و زیر سایه ی درخت نشستیم و دقیقه ها با هم حرف زدیم اون از خودش گفت و من از خودم اِلی با باباش باید می رفت یه جا باباش اومد دنبالش بعد این 8 سال رفاقت تازه اولین بار بود که باباش رو درو دیدم...
-
به حق چیزای ندیده ولی شنیده . . .
دوشنبه 4 اردیبهشتماه سال 1391 10:11
الان برای کارای نشریه اومدم کافی نت اماکن اومده بهش داره گیر می ده صاحب مغازه یه خانوم میان سالیه . . یه چیزی حولو حوش سن مامان من بعد عرضم به حضوتون این یارو اماکنیه داره یه سری سوال هایی می پرسه که من اعصابم خراب شد از اون سوال ها موقع اومدن این اماکنیه به کافی نت صدای اسپیکر این خانومه هم بلند بوده داشته آهنگ گوش...
-
خر و باقالی . . .
یکشنبه 3 اردیبهشتماه سال 1391 19:25
هی خدا . . . پناه می برم به خودت از دس این بنده هات تازه اومدم خونه . . . از صبح زده بودم بیرون برا کارای نشریه آخرشم که هیچی . . . اگه تعریف کنم دود از سرتون بلند میشه نصف مطالب نشریه تو سیستم سازمان بود امروز رفتم اونا رو بگیرم که به مطالب که خودم تاییدشون کردم اضافه کنم / دیدیم بله مطالب نشریه ای موجود نیست و مفقود...
-
هه هه هه . . .
یکشنبه 3 اردیبهشتماه سال 1391 09:06
ابراز درخواست جنس ذکور به مادر هایشان وقتی که عاجزانه زن می خواهند
-
دستم تو دست خداست . . .
جمعه 1 اردیبهشتماه سال 1391 22:01
دوس دارم دائما به خدا فک کنم از وجودش لذت ببرم خوشحال باشم ولی نمی دونم چرا هی غمگین میشم این روزا شدیدا حس می کنم که دستم تو دست خداست و همه جا داره بهم کمک می کنه و هوام رو داره پ ن : قضیه یامروزو برا مامانم تعریف کردم و مامانم می گفت دیشب خوابی دیده که همه جا آتیش گرفته بود و من گم شده بودم و اونا دنبال من می گشتن...
-
گل شعمدانی . .
جمعه 1 اردیبهشتماه سال 1391 18:08
کاش گل شعمدانی درون گلدانی بودم که از ایوان پنجره ای ، تو رو مدهوش خود می کرد . . . تقدیم به همه ی آنان که منتظرند . . .
-
مرگ امروز از کنارم جا خالی داد . . . ؟!!!یا من از کنار مرگ ؟!
جمعه 1 اردیبهشتماه سال 1391 16:28
امروز که تو ماشین خطی بودم برا رفتن به یه شهر دیگه یه 20 دقیقه ای از مسیر گذشته بود که یع دفعه دیدیم یه چیزی که ارتفاعش حدود 1 مترو 30 با عرض 1 مترو 70 و طول یه متر با جنس بتونی که داخل یه وانت بی اتاق بود از وانتیه به بیرون پرت شد و داره با سرعت میاد سمت ماشین ما راننده اگه حواسش نبود و فرمون ماشینو به سمت راست...
-
بی مرام . . .
جمعه 1 اردیبهشتماه سال 1391 15:33
منو گرفته اگنور کرده پ ن : من به کی بگمم غم دلمو
-
از بیخ گوشم . . . دقیقا از بیخ گوشم گذشت
جمعه 1 اردیبهشتماه سال 1391 15:08
تازه اومدم خونه می خوام برم ناهار بخورم و طبق معمول باید برا خودم یه چیزی حاضری درس کنم احتمالا هم تهش نیمرو دیگه فردا کنفرانس دارم و جمع بندی متن ها ی کنفرانس مونده همشونو خوندم . . . نکته برداری کردم خلاصه برداشتم فردا می خوام کولاک کنم کولاک ببینم از پس ضعیفه بر میاد یه سری بچه پرو هستن که می خوام روشونو کم کنم...
-
همین روز ها . . . همین لحظه ها
پنجشنبه 31 فروردینماه سال 1391 22:56
گفته بودم دیشب با اون همه کارم و خستگیم باید شام درس کنم و چون ناهار نخوردیم هیچکدوم از اعضای خونواده تصمیم گرفه بودیم که برنج درس کنیم برنجو سر صبح که داشتم می رفتم شستم تا غروب که اومدم بارش بذارم باورتون نمیشه اومدم خونه دیدم مامانم برنجو درس کرده و زود تر از من رسیده خونه و مامانو بابام تصمکیم گرفتن که خورشتشو از...
-
ای خدا . . . .
پنجشنبه 31 فروردینماه سال 1391 09:30
مسجد النبی
-
خیلی اذیتم می کنید . . . خدایا بنده هات داغونم کردن
پنجشنبه 31 فروردینماه سال 1391 00:12
دختره می گه طراح وقت نداره خدایا تو ما انسان ها رو چطور تحمل می کنی چقدر آدم نوعی باید پیش تو شرمنده شه بابت دروغ هایی که می گه خدا رو شکر که من خیلی خیلی خیلی ازت حساب می برم خدا جونم
-
لطفا یکی توضیح بده یعنی چی ؟؟؟؟
چهارشنبه 30 فروردینماه سال 1391 20:41
بچه ها منظور از دختر های مرغ صفت و پسر های خروس صفت چیه ؟؟؟ خیلی دوس دارم بدونم اگه کسی می دونه برام توضیح بده یه خورده البته پسر های خروس صفتو میشه یه جورایی حدس زد . . . البت یه جورایی ولی دخترای مرغ صفت اصلا چیزی به ذهنم نمی رسه پ ن : سر فرصت پاسخ کامنتاتونو می دم خستم . . یه ساعت میشه که رسیدم خونه و پاهام و زانو...
-
اشکالات متن ساره . . .
سهشنبه 29 فروردینماه سال 1391 22:40
واسطه ی این آقای همکار زنگ زده می گه فلانی اگه می تونه فردا بیاد دفتر . . . دو جای متن یه اشکالی داره طرف به واسطهه نگفته چه اشکالی ولی من فکر می کنم اشکال نباشه در واقع مورده احتمالا اونم مورد ثیاثی فک کنم به متنم می خواد اشکال ثیاثی بگیره خدا کنه فقط اشکال ثیاثی نباشه که من کلا به زیر بنای سیستم تشکیلاتیشون شک خواهم...
-
فشارم انگار افتاده . . .
سهشنبه 29 فروردینماه سال 1391 18:26
دلم چایی می خواد برم برا خودم بریزم دلم یه چیز شیرین هم می خواد /
-
سه شنبه ی من . . .
سهشنبه 29 فروردینماه سال 1391 15:48
دیگه نوبتی هم باشه نوبت رسیدگی به درس ها و تحقیق هاست خوشحالم که کارای جانبیم فعلا روال عادیش رو طی می کنه و من می تونم به درسام بپردازم شروع کردم دارم برا کنفرانسم می خونم و مطالعه های جانبی برای بالا بردن تو زمینه های مدیریت ژاپنی . . . واقع خوندن مباحث تو این زمینه برام لذت بخشه دیگه درس خوندن تو فوق با درس خوندن...
-
مسیحایی نیست . . .
دوشنبه 28 فروردینماه سال 1391 17:43
حاصل خیره در آیینه شدن ها آیا دو برابر شدن غصه تنهایی نیست؟! بی سبب تا لب دریا مکشان قایق را قایقت را بشکن!روح تو دریایی نیست آه در آینه تنها کدرت خواهد کرد آه!دیگر دمت ای دوست مسیحایی نیست
-
اسفناج پلو . . . بازم دلتون آب
دوشنبه 28 فروردینماه سال 1391 14:18
امروز کلا خونه و روند تمام کار ها را در خانه انجام دادیم اول بلند شده و به همراه مادر که برای خود صبحونه نیمرو زده بود دو سه لقمه نیمرو زدیم بعدش هم که رفتیم باز سراغ متن ها ...به مراحل انتهاییش رساندیم و همه را میل کردیم و توسط کارشناسمان یک صد آفرین گرفتیم بعد سرمان را چرخاندیم به ساعت نگاهی کردیم دیدیم ساعت 11هو...
-
دل من اون جاست . . .
دوشنبه 28 فروردینماه سال 1391 13:11
واقعا اینایی که این روزا دارن می رن به دیار دوست چه حسی دارن ؟ مکه ای که انگاری برام دست نیافتنی شده خوشا به حالشون دلم شدیدا یه سفر زیارتی می خواد این روزا شدیدا دلم می خواست مکه بودم
-
کاش مثه قدیم ترا بود . . .
یکشنبه 27 فروردینماه سال 1391 23:18
خیلی زور می گه به خدا به زور می گه فراموشش کنم خب چرا فراموش کنم وقتی میشه عادی بود چقدر دوس دارم مثه قدیما بشه نمی دونم شاید از من اصلا خوشش نمیاد و وانمود می کنه که مشکلی نداره آدم هایی به مشابهت اون خیلی کمن اقلش برای من که کمن کاش یه خورده منطقی تر باشه با ما بعدا نوشت و نامربوط نوشت : من می تونستم یه نابغه باشم...
-
اطلاعات زیر صفر . . .
یکشنبه 27 فروردینماه سال 1391 22:23
دارم متن می نویسم برا نشریه . . . و گاهی هم به بلاگو ایمیل . . . سر می زنم ، بینش زنگ می زنم به سرپرست گروه آقایون ...بهش می گم این مراسمه طی دوروز یه کیلیپ می خواد ازتون بیچاره با دکتر رفته چالوس برا سمیناری . . . هنوز فیلم ها و عکس ها به دستش نرسیده با یکی دو تا نرم افزار که امروز رفتم براش گرفتم می گه یکی باید...
-
چای دارچینی . . . دلتون آب
یکشنبه 27 فروردینماه سال 1391 20:32
اعصابم ریخته بهم همش برا کارای اینا من باید از پول تو جیبیم پول شارژ بدم اعتبارو امتیازو اینا می گیرن ...بعد من باید پول شارژبدم انصافه ؟ نه واقعا انصافه ؟ چایی لیوانی دارچینی دارم می خورم . . . برای اینکه دلتون آب نشه برید برا خودتون بریزید . . . پی : این که دیگه خورشت کیوی نیست که نتونین برا خودتون درست کنید این یه...