-
امروزو فرداو پس فردا
چهارشنبه 27 اردیبهشتماه سال 1391 21:27
تنها کار مثبته ی امروز این بود که ۴ تا برشور زدم هم زمان و غروبی بعد اومدن از دانشگاه برای شام ماکارونی و سالاد فصل درس کردم دیگه وقت نکردم کار مثبت دیگه ای انجام بدم صُبی که داشتم برا بستن نشریه می رفتم پیش عاطفه اینا ..جونم براتون بگه میدان امام بودم که تلفنم زنگ خورد و عاطفه بود که گفت : ساره خانوم فلانی گفته (...
-
بی خیال صورت مساله .. .
چهارشنبه 27 اردیبهشتماه سال 1391 11:17
به خیال صورت مساله . . . خوده مساله رو بچسب یکی از دوستان می گفت خوبه که خودتم می دونی چرتو پرت می نویسی ( به شوخی یا جدی گفتنش کاری ندارم ) ولی من می گم اگه بیام اینجا درس حسابی بنویسم ..از چی بنویسم ...مگه ما تو جامعه مون به غیر دردو بدبختی چیز دیگه هم داریم مگه ما تو جامعه مون به جز بی فرهنگی ( دور از جون شوما ها )...
-
روده درازی . . .
سهشنبه 26 اردیبهشتماه سال 1391 21:05
روده درازی نوشت : موارد موجود ذکر نشده اعم از : امشب شام کتلت درست کردم خفن دندون عقلم هی داره اذیت می کنه و تازه یه دوهفته س که فکشو از تو فکم زده بیرون فردا اول می خوام برم پیش مهندس محمودی / بعد هم برم مطلاب نشریه رو بدم و برشور هارو جفت و جور کنم / بعد هم برای 1 نیم برم سر کلاس اقتصاد / بعدشم که برم خونه حالا دیگه...
-
نمی خوام . . .
سهشنبه 26 اردیبهشتماه سال 1391 17:18
فردا می خوام برم دانشگاه نمی دونم چرا ته دلم برا دانشگاه رفتن قنج می ره . . . دلم تنگ شده برای کلاس . . . بعد چها روز دارم باز سر کلاسم / واقعا درس خوندن خیلی کیف داره ها . . . / هر چی تو سطوح بالا تر می ری دل چسب تره البت با وجود شرایط آزادانه و خاص ولی خداییش تو روح نظام آموزشی از اول ابتدایی تا چهارم دبیرستان . . ....
-
یادم نمی رود . . .
سهشنبه 26 اردیبهشتماه سال 1391 13:47
آن روز که دستت را در پشت گره کردیُ و ادا ادطوار های دخترانه ت را برایم به رخ می کشیدی نمی دانستی هر حرکتت برایم یک تلنگر است یک تلنگر برای اینکه دوستت بدارم آن روز که که با آن مانتوی صورتی کثیف، با آن چاک های بغلش و کفش های کتانی سفید و شلوار جین پاره پاره شده و یک شال با آن عینک آفتابی با قاب سفیدش مهمانم کردی یقینا...
-
تو روح زندگی ایرونی . . .
سهشنبه 26 اردیبهشتماه سال 1391 12:15
بر حسب روز های خوش زندگی یه دو سه روزیه خونم .. باز از فردا تا شنبه فقط شب ها هستم و باز مشغله واسه همینه که از دیروز تا امروز آن لایم به خاطر همونه ببینم می تونم امروز بشینم اقتصاد مدیریت بخونم و چن تا متن آماده کنم برا نشریه پس فردا هم که باید برم سمینار الان هم برم این آدرس پورتالو بیارم برم چن تا مطلب بذارم توش تا...
-
می تونم . . .
سهشنبه 26 اردیبهشتماه سال 1391 11:55
می خوام به جز این بلاگ که توش چرتو پرت می نویسم و خیلی حال می ده و اون بلاگ ادبیه و اون بلاگه که رسمیه یه بلاگ سی.اسی را بندازم یعنی ببینم می تونم کولاک کنم باید بتونم
-
به آتیش می کشم ارگانشونو . . . آیکون ساره عصبانی / دی :
سهشنبه 26 اردیبهشتماه سال 1391 11:18
اولین امتحانم ۲۳ خرداده یعنی دقیقا چقدر وقت دارم ؟ امروز چندمه ؟ امروز ز ز ز ز ز ز ز . . . امروز چندمه ؟! نمی دونم امروز چندمه ..کی حوصله داره بره تقویم ببینه شاید امروز . . . آهان نه اگه پنج شنبه ی این هفته ۲۸ م باشه پس امروز میشه ۲۶ م یعنی من ۲۴ روز وقت مفید دارم به نظرتون امسال هم برا طرح گزینش میشم ؟ اگه نشم که...
-
لیلایی ساره .. .
دوشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1391 22:04
این روزا خیلی منتظرم بیش از پیش منتظرم هی به خدا می گم چی شد پس . . هی شبیه این بچه ها که لباس مامانشونو می کشن و هی صداش می کنن و هی لبو لوچه کج می کنن به خدا می گم خدا جونم چی شد پس ؟ خدا این روزا هی مشغول رسیدن به امورات دیگران و هی می گه ساره صب کن .. ساره وایستا ساره دو دیقه دندون رو جیگر بذار خدا هی می گه دو...
-
هیس . . .
دوشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1391 21:01
هیس . . . شاید کسی این زیر خوابیده فریاد هم کنی لیلی، لیلی است . . . مجنون ، . . . تنها !
-
یادش به خیر ۱
دوشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1391 19:28
داشتم آلبوم عکسمو می دیدم چشم به عکس یه سری از بچه ها افتاد گفتم یه خاطره براتون بگم یه بار سوم دبیرستان بودم . . . زنگ ورزش بود زیر توپ والیبال شوت کردم رفت طبقه ی دوم تو یکی از کلاسا بعد بگید چی شد ؟ هیچی نصف بچه ها از ترس وسط کلاس ریاضی زدن بیرون با کلی جیغو ویغ بعد که اون بچه ها ریختن بیرون و کلی سرو صدا کردن بقیه...
-
بستنی مخصوص ، ذرت مکزیکی ، سمبوسه . . .
دوشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1391 17:48
دیروز رفتیم ( من ، الی ،آنایی ( خواهر الی ) / رفتیم تِلکا ( یه کافی شاپ ) وتولد الی رو جشن گرفتیم کلی چیز خوردیم / سه تا بستنی مخصوص به حساب الی که بستنی مخصوصش فوق العاده بود جای شما خالی و سه تا ذرت مکزیکی به حساب من و سه تا سمبوسه به حساب آنایی شکمو هم خودتونید . . . هیچ کدوممون ناهار نخورده بودیم واسه خاطر همون...
-
دلم . . .
دوشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1391 16:59
دلم تنگ شده براش
-
کفش . . .
یکشنبه 24 اردیبهشتماه سال 1391 14:30
دیروز بالاخره برا مادر عزیز تر از جان از ظن خودم کفش خریدم .. مامانم که خوشش اومده حالا شاید عکسشو گذاشتم
-
وای یکی مدد برسونه
شنبه 23 اردیبهشتماه سال 1391 16:17
گیج شدم امسال هنوز هیچی نخریدم نمی دونم چی بخرم
-
مادر . . .
شنبه 23 اردیبهشتماه سال 1391 15:36
قربونت برم مامانم
-
مادر . . .
جمعه 22 اردیبهشتماه سال 1391 13:40
مادرم ، برای تویی که تمام هستی ام در عشق تو غرق شد...
-
علی داداش
جمعه 22 اردیبهشتماه سال 1391 12:37
علی ( دیوار )کجایی ؟؟؟ وبلاگت چی شده ؟؟
-
بگید باشه ؟
پنجشنبه 21 اردیبهشتماه سال 1391 17:53
بچه ها من اجازه دارم از دنیای مجازی برم ؟ می خوام برم لطفا به خاطره ساره نه نگید ببینید نمی خواستم بی احترامی کنم و یه دفعه ببندم برم کلا سیستم ندارم و دیگه هم نمی تونم بیام و اینکه از دنیای مجازی خاطره ی خوبی هم ندارم بیشتر واسه همون هر کی بگه نه خیلی لوسه ببینید بهتون سر می زنم ولی وبلاگ دیگه نه حوصله ی وبر بازی...
-
لطف هایی که اون در حق من داشت . . .
پنجشنبه 21 اردیبهشتماه سال 1391 17:42
-
دوستانم رو دارم یکی یکی از دست می دم . . .
پنجشنبه 21 اردیبهشتماه سال 1391 17:19
علی داداشم رو فیلت..ر کردن / بی پدرا مگه اون بیچاره چی می گفت اون از پیمان اون از آرش اینم از علی ساره داره چه اتفاقی می افته ؟ علی خواهش می کنم یه بلاگ جدید بزن ... علی خدایا نا مربوط نوشت : من خیلی بی لیاقتم نه هیچ وقت نتونستم هیچی بش بگم چه پایان غم انگیزی پایان غم انگیز ت به دست خودم رقم خوا خورد طی چن روز آینده...
-
مامانم خیلی دوست دارم . . .
چهارشنبه 20 اردیبهشتماه سال 1391 18:27
یادم نمی ره اون روزی رو که رفتم و گفتم وز مادر رو از سمت من به مامانت تبریک بگو هی اصرار پشت اصرار که برا مامانتت چی خریدی ؟ و اون هیچی نگفت بهش گفتم اصلا چیزی خریدی ..گفته بود نه کلی اصرا کردم بابا برو بخر خوبیت نداره ..مامانت گناه داره ها بعد فرداش که روز زن بود غروبش بهش گفتم بالاخره برا مامانت چیزی خریدی که گفته...
-
هوا رو تو رو خدا / نیگاه نیگاه چه گرمه . . .
چهارشنبه 20 اردیبهشتماه سال 1391 11:11
دقت کردی این روزا هوا خیلی گرمه حی بارون هاش هم گرمه و نچسب دیروز با الی بودم و رفتیم پارک کولائیان و خواستیم خلوت کنیم / کلما منو ببین تو رو خدا ( خلوت کنیم ) نامردین اگه فکرتون خراب باشه ها منظور همون با هم بودن بودن ..نمی دونم هر چیزی که اصلا به فکر شما ها قد می ده رفتیم اون سمتش یه رانی پرتقال برای من ( همچین خنک...
-
ساره ی این روز ها . . .
سهشنبه 19 اردیبهشتماه سال 1391 14:16
کارا روبرا شده خدا بخواد جمعه میام تهرون برا نمایشگاه / البت با بچه ها این روزا آدم های اطرافم تو دنیای واقعی سنگ دل شدن و منو اصلا حتی یه اپسیلون هم درک نمی کنن اشکال نداره . . . اقلش من یکیو دارم که جای همه ی اونا رو برام پر می کنه من خدا رو دارم ( همیشه فکر میکنم اگه خدا نبود من چیکار می کردم ) ازم طلبکارن خودخواه...
-
نرو . . .
سهشنبه 19 اردیبهشتماه سال 1391 13:10
این خیر ( پیمان داداش )ندیده داره می ره
-
دوستون دارم . . .
دوشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1391 15:03
سلام دوستای عزیزم ببخشید که یکی دو تا مطلب رمز دار گذاشتم و یه مطلب نا امیدانه حالم خوش نبود یعنی در واقع یه چن روز بود که خدا منو از بغلش گذاشته بود ژایین به خاطر همون ... احتمالا خودم اومده بودم ژایین شاید البت ناخواسته بوده جونم براتون بگه که من خوبم . . . هیچی نشده و اینکه ببخشید که به نظراتتون ژاسخ ندادم سر فرصت...
-
خدایا دلم برات جیک جیک می کنه
یکشنبه 17 اردیبهشتماه سال 1391 23:26
دیگه هیچکیو ندارم hamin alan mikham bemiram dige hoseleye zendegi kardan nadarm khastam farsode shodam shadidan ehsase zelat mikonam zendegi sakhte man nemitonam man tavan nadaram khodaya man mikham biyam pishe khodet lotfan delam ye labeye partgah mikhad ke khodamo part konam paiin khoda cheramano avorde to in donya...
-
شاید آخرین سلام . . . همون رمز
یکشنبه 17 اردیبهشتماه سال 1391 16:57
-
تو رو خدا ادامه نده . . .
شنبه 16 اردیبهشتماه سال 1391 23:36
-
دی دی دی دی . . .
جمعه 15 اردیبهشتماه سال 1391 12:50
خب همه ی کارا و برنامه ریزی های اون هفته م تموم شد امتحانا هم تموم شد متن اختتامیه هم نوشته و هم روس سن اجرا شد نتیجه ی عملی : امتحان میان ترم ها رو عالی دادم البته اولش دیروز فک می کردم یه خورده امتحان زبانم ناجور شده که بعدش برا استادم زنگ زدم و با کلی صدای گرفته گفتم استاد نمره م چن شده که استاد برگشته می گه تو...